هفتگ
هفتگ

هفتگ

والا کچلی عیب نیست...

دزدی هم مثل خیلی چیزهای دیگر ِ این دنیا، مثل خیلی افعال ِ دیگر آدم ها، انواع و اقسام دارد. مخوف ترین اش به گمانم آدم دزدی باشد که بعضی ها هم صداش می زنند "آدم ربایی" که اساسن به نظر راقم این سطور ترکیب مزخرف و دلهره آوریست اخص وقتی مقایسه اش می کنی با ترکیبی شبیه دلربا. بگذریم، داشتم از انواع دزدی می گفتم که مثلن به گمانم بی ادبانه ترین نوعش دزدی ادبیست. یعنی اسم خودت را برداری تف بزنی بچسبانی دنباله ی کلمه ها و جملات و حرف ها و دغدغه های یکی دیگر! انگار کن که با چیز ِ آن یکی دیگر داماد شدی! تازه قر هم می دهی و بشکن هم می زنی محض کم نیاوردن و خالی نبودن عریضه. مضحک ترین قسم از اقسام دزدی اما بی شک "مو دزدی" است! بله مو دزدی. یعنی این هایی که بر می دارند اندک تارهای موی باقیمانده در جناحین سرشان را به ضرب زور ِ حالت دهنده و نگه دارنده و آب ِ دهان هدایت می کنند به شمال و جنوب و یمین و یسار و تخس می کنند بین نواحی ِ محروم و بی بضاعت کله ی مبارک، به گمان عیب پوشی حتمن؟!

امروز نشسته بودم با خودم حساب می کردم طی یک روز از زندگی ِ معمولم چقدر از بضاعتم را، استعدادم را، وقت و انرژی ام را، چه اندازه از آموخته هایم را حرام ِ پوشاندن عیب هایم می کنم و چقدرش را سرمایه می کنم پای ِ رفع و رجوعشان. نشسته بودم با خودم می شمردم تا به حال چند بار نسیم ِ نا غافل آمده و زده تارهای موی سازماندهی شده کف کله ام را سیخ کرده و کچل تر از چیزی که هستم به چشم آمده ام و خنده دار تر؟!!

نظرات 37 + ارسال نظر
ستاریان یکشنبه 3 اسفند 1393 ساعت 20:49 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
دلربا! شما احیانا مرتکب عکس ربایی نشدید؟ توی این عکسی که گذاشتید اثری از موربایی دیده نمیشه ها ؛)

مو ربایی نکردم اما گاهی پیش آمده که زور زدم عیبم را بپوشانم، عوض ترمیم! :-)

بابک اسحاقی یکشنبه 3 اسفند 1393 ساعت 21:16

این توصیفی که گفتی منو یاد لاغر توی اون برنامه تلوزیونی چاق و لاغر میندازه
اما خداییش اینو از کجا در اوردی ؟
تو که خیلی مو داری
مثلا خواستی ادای کچلا رو در بیاری ؟
اگه کلاس داره بگو ما هم بگیم

زنگ طبقه ی سوم رو بزن به قدر کفایت راهنماییت می کنه حتمن در مورد کلاس و اینا :-))

ولی من باب کچل بودنم در پاراگراف آخر، منظورم کچل بودن رفتارم هست. کنایه س :-)

رها آفرینش یکشنبه 3 اسفند 1393 ساعت 21:19 http://rahadargandomzar.blogsky.com

با خوندن پاراگراف آخر به فکر افتادم،اول مشکلات فیزیکی مثل چاقی و بعد...مشکلات رفتاری ای که ممکنه از نظر خودم وجود نداشته باشن ولی دیگران نمایان شدن شان را بالاخره در جایی میبینند...هی وای من!

دقیقن همین بود منظورم
ممنون :-)

دل آرام دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 00:09 http://delaramam.blogsky.com

عیب ها رو نباید پوشوند، عیب ها رو باید از بین برد. واگرنه به قول تو یه باد ناغافل و سیخ شدن موهای به ضرب و زور چپ و راست شده و لو رفتن عیب و ایرادها...

عاطی دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 00:37 http://www-blogfa.blogsky.com

بحمدلله ما ک از هرعیبی عاری هستیم و اصلا این پست ها به ما نمی خورد:دی

والا بوخودا:دی

افروز دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 08:09

اخه خوب بعضی عیب ها پوشوندنشون خیلی کم هزینه تر از رفع و رجوعشونه مثل همین کچلی
کلا من فکر میکنم خیلی از ماها بیشتر دنبال بهبود نسبی شرایطیم خیلی وقتا یه عیب و ایرادی رو فقط تو نظر دیگران رفعش میکنیم در حالی که واسه خودمون هنوز پابرجاست اونوقته که مجبوریم انرژی بیشتری هم صرف کنیم چون خیلی ها توی زندگیمون هستن که باید کچلیمون رو ازشون مخفی کنیم

محسن باقرلو دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 12:15

دیشب میخواستم کامنت بذارم
گفتم ممکنه بد بنویسم بذار باشه فردا سر حوصله ...
راست راستشو بگم محمد ؟
دیشب که اینو خوندم یه کوچولو دلخور شدم و دلم شکست ... حالا شاید دلم شکست زیادی گنده باشه ... اوممممم ... یعنی حالم گرفته شد ... واسه کچلا ... چون سالهای زیادی از نوجوونی و جوونی مو درگیر این موضوع بودم ، قشنگ درکشون میکنم ... نمیخوام پیازداغشو زیاد کنما ولی واقعن درکش برای کسایی که همیشه مو داشتن و دارن و خواهند داشت ، نمیگم سخته بلکه غیرممکنه ... چون داداشمی اینجوری راحت حرف میزنما ... میخوام بفهمی که اگه یه آدم کم مویی ، سعی میکنه با سیم کشی جاهای خالی سرشو بپوشونه ، بیشتر از مضحک بودن ، تلخه ... خودشم می دونه مسخره س و حتتا شاید زشت تر هم بشه و مایهء خندهء دیگران ولی دست خودش نیس ، هم نتونسته با خودش سر این موضوع کنار بیاد و هم اینکه هیچ کار دیگه ای از دستش بر نمیاد ... هیچوخت یادم نمیره سالهای دانشگاه ، من تمبل ، منی که الان پنج دیقه ای از خونه میزنم بیرون ، فیکس روزی یک ساعت قبل از بیرون زدن از خونه وخت میذاشتم واسه کتیرا زدن و همین سیم کشی که گفتی ... شاید باورت نشه ولی یکی دو بار هم شد که چون حواسم نبود و کتیرام تموم شده بود اون روز دانشگاه نرفتم ، فک کن ... روزایی ام که کتیرام اوکی بود وختی میزدم بیرون ته دلم خدا خدا میکردم هوا بادی نباشه ... توو حیاط دانشگاه وختی با بچچه ها دور هم وامیستادیم همیشه حواسم به جهت وزش باد بود ... مسابقه های فوتبال میمُردم که باشم ولی هر بار بهونه میاووردم و خیلی مثالها و موردای اینجوری ... اغراق آمیزه ولی مث یجور معلولیت اذیتم میکرد ... همیشه کلاه همرام داشتم که اگه بادی شد بذارم ، همه ام فک میکردن من عاشق کلاهم که چن مدلشو دارم در حالیکه متنفر بودم از کلاه ... مو توی زیبایی چهره و اعتماد به نفس آدما خیلی مهم و تاثیرگذاره محمد ... مرد چهل پنجاه ساله میشناسم که با دو تا بچچهء بزرگ دم بخت واسه کچل شدن تدریجیش شبا توو خلوت گریه میکرده ... خود من اگه بدونی توو اون سالهای بی پولی مطلق که حتتا نمی تونستم تاکسی سوار شم ، با کمک های یواشکی مامانم چقدرررر خرج کردم ... صابون ، شامپو ، لوسیون ، آمپول ، رابرا ویزیت ، از این دکتر به اون دکتر ، عمل کردن به توصیه ها و فرمول های مسخره و خنده دار این و اون توو خفا ... آخرشم هیچچی ... فقط خواستم یه کوچولو از حال و هوای اینجور آدما رو درک کنی ... می دونم فقط مثال زدی که حرف اصلی تو بزنیا ولی دزدی نمی کنن طفلکا ، گناه دارن محمد ... الانم که اینا رو نوشتم چشام پُر شد !

اول ِ اول ِ اولش که عذر می خوام و غلط کردم اگه این حرفا باعث شده چشمای تو، که از عزیزترین هامی و رفیقمی و داداشمی پر بشه. هر چند که مطمئنم عذر خواستن ِ من به کار دل ِ شکسته نمیاد. فقط امیدوارم قبولم کنی و باور کنی که وقع نوشتن ِ این پست حتی یک ثانیه هم احتمال نمی دادم که خوندنش ممکنه باعث رنجش خاطر کسی بشه که اینم حکمن از بی تجربه گی و ساده لوح بودنمه!
راستش اینه که از خیلی سال پیش، همیشه معتقد بودم یه مرد شاید لازم باشه تمیز و شیک بپوشه اما هیییییییییچ لزومی نداره خوشگل باشه. راستیتش اینه که تا همین چند سال پیش زیادی خوشگل بودن رو واسه یه مرد مسخره و اذیت کننده می دونستم حتی!! چند بار هم سر این حرفم با چند نفر دیگه بحث کردم حتی یه بار یکی بهم گفت: "ینی هیچ مشکلی نداری اگه جزام بگیری یا مثلن یه کتری آبچوش بریزه تو صورتت؟!!"
چرا دارم، حتمن دارم اما حرفم چیز دیگه س. همیشه اعتقاد داشتم یه مرد با ابروی برداشته، با دماغ عملی، با لنز رنگی تو چشماش غیر طبیعیه. حتی اگه زیبا هم باشه، زیباییش نچسب و اغراق شده س. خدا شاهده بدون مصلحت اندیشی یا تعارف همیشه اعتقاد داشتم خیلی از مردای کچل خوشتیپ ترن، جذاب ترن، کاریزماتیک ترن. اقل کم از اونایی که متوسل به کلاه گیس می شن خیلی خوشتیپ ترن. امیدوارم باور کنی که هیچوقت ِ هیچوقت کچل بودن رو، عینکی بودن رو، عیب نمی دونستم، هنوزم نمی دونم. حکمن واسه همینه به عقلم نرسید نوشتن ِ اینا ممکنه کسی رو ناراحت کنه و این اشتباه منه. من هیچوقت کچل نبودم، هیچوقت عینکی نبودم، همیشه در نهایت پر رویی و اعتماد به نفس چشمای ِ ریز و بی حال و به قول ِ یکی از دوستام "کون خروسیم" رو دوست داشتم، دماغ گوشتالو و بزرگم رو با مزه دونستم، کاری ندارم این خوبه یا نه ولی مطمئنم همه ی اینا به من ِ محمد حسین جعفری نژاد این حق رو نمی ده که به جای خیلی های دیگه فکر کنم. این توانایی رو نمی ده که حس کنم حال ِ یه آدم کچل رو، یه آدم عینکی رو...
اول اول ِ اولش هزاااااااااااااااار بار دیگه عذر می خوام، از ته ِ ته ِ دلم
دیم این که امیدوارم یاد بگیرم، اقل کم کمتر این ریختی فکر کنم
سیم ممنون که گفتی، ممنون که فهموندی، ممنون که بلدی رفاقت آیینه شدنه، که بلدی ته ِ ته رفاقت اونجائیه که وایسادی و به رفقیت گفتی: "زکّی، تگری زدی که، کج رفتی که، خبط و خطا کردی اوشگوول"
چهارم تصدق چشمات اخوی، نبینم خریت ما پرشون کرده. ما شرمنده...

آسمان دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 12:34

می دونم منظورتون چیز دیگری بود، ولی مثالتون مثال قشنگی نبود. من که خانم هستم هم از مثالتون بهم برخورد، شاید چون همسرم کم مو است. تا جای کسی نیستیم قضاوتش نکنیم. دست آقای باقرلو درد نکنه که خیلی خوب و مفصل براتون نوشتند.

بابت این که نوشته ی من باعث آزرده شدن خاطرتان شده عذر می خوام. از این که مثالم نا به جا بوده هم.

مهربان دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 12:43

من خودم به شخصه در پوشاندن عیب ها استادی شدم.... هر روز دارم چاق تر می شم ولی یه چیزی می پوشم که بقیه نفهمن... یا کمتر بفهمن.... ولی از یه جایی به بعد دیگه کاریش نمیشه کرد ... هزار تا چین هم جلوی بلوزت داشته باشه باز کاریش نمی شه کرد.... بعضی عیب ها رو نه می شه از بین برد نه می شه مخفی کرد .... باید باهاشون سر کرد ....

در ضمن من عاشقه اون مجری بی بی.سی ام که کلا کچله... سرش برق می زنه و شبیه ترمیناتوره.... اینو محضه مثال گفتم از آدمی که با عیبش خیلی شیک کنار اومده تازه جذاب هم هست....

بعضی چیزها اصلن عیب نیستن والا. به خدااا واژه ی "عیب" خیلی گسترده تر از ایناس. همین چند وقت پیش مستندی دیدم از تعاریف مردم ِ قرون مختلف تاریخی از زیبایی زن. مثلن در ایتالیای قرون وسطی یکی از اِلِمان های زیبایی یک زن چاق بودن شکم و بالا تنه اش بوده. یا یک دوره ی دیگه دندان بزرگ نشان زیبایی بوده، ابروی کلفت، ابروی باریک، رنگ پوست روشن، رنگ پوست تیره، قد کوتاه و خپل، قد بلند و کشیده... یعنی واقعن هر دوره ی زمانی که یک چارچوب تعریف شده ای از آدمیزاد مد بوده، آدمایی که تو این چارچوب جا نمی گرفتن "معیوب"!! بودن. نه به نظر من چاقی عیب نیست، کچلی هم نیست، دماغ بزرگ و چشم ریز هم. زشتی هم حتی. هیچ آدمی بابت زشت بودنش معیوب نیست. حساب آدمیزاد از جعبه ی سیب جداست. آدم ها را صرف لک داشتن و چروک برداشتن نمی شود برچسب "معیوب" زد.
اگه اشتباه نکنم منظورت "مهدی پرپنجی" هستش. آره خیلی هم آدم فهمیده ای هم هست. تو فیس هم هست، دوست داشتی یه سری به صفحه اش بزن هر از گاهی متن های جون داری می نویسه یا همخوان می کنه

مهربان دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 12:53

یا همین بهاره رهنما..... شیک و مجلسی خودشو قبول کرده و با هین عیبی که داره ( اگه بشه اضافه وزن رو گفت عیب البته) واسه خودش دنیایی داره... توی همه ی افتتاحیه ها و اختتامیه ها و جشن های خیریه و کلا هر جا که یه خبری باشه شرکت می کنه.... حالا ما باشیم افسرده و اسیر قرص و رژیم های لاغری یه گوشه کز می کنیم....

جعفری نژاد جان من متوجه ی اصل حرفت شدم به خدا... یه وقت نگی این چرا ول نمی کنه.... تو منظورت عیب های این شکلی نبود.... حالا چیه مگه... دوتا کامنت گذاشتم دیگه... چی شد؟ بیا بزن.... واللا

اضافه وزن عیب نیست، هر چند اضافه وزن پدر سلامتی می باشد اما عیب نیست. در ضمن تصویری و تصوری که این جانب از شما دارم اینطوریه که بعید می دونم بابت چند کیلو اضافه وزن که تازه دلیلش هم تقریبن مشخصه و زیاد تقصیری از این بابت متوجهت نیست افسرده باشی و اسیر بشی. خیلی هم خوبی، گوووور بابای اضافه وزن بابا. حالا من که ریقو و زپرتی و 48 کیلویی ام باس افسرده بشم؟!!

الهام دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 13:00 http://elham7709.blogsky.com

چقدر نوشته آقای باقرلو من رو غمگین کرد و به فکر برد.
شاید پدرم هم توی سن جوانی همین حس رو داشته یا شاید برادرم در آینده اگر ارث و ژنتیک خیلی پیگیر باشه همین دغدغه همراهش باشه.
من قلبها رو میبینم و بهشون اعتماد دارم.

چه عرض کنم؟!

سهراب دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 13:01

اومدی عیب خودتو بپوشونی زدی عیب دیگرونو با انگشت نشون دادی

کجای نوشته ی من به شما القا کرده که من سعی کردم عیب خودم رو بپوشونم با نوشتن اینا؟!!
بابت اشتباهم از همه ی اونهایی که برام عزیزن، از همه ی اونهایی که برام محترمن و از همه ی اونهایی که تو صد کیلومتریشون یه آدم کم مو می شناسن که احتمال می دن با خوندن نوشته ی من آزرده خاطر بشه تمام قد و با افتخار عذر می خوام و تماااام سعی ام رو می کنم کمتر مرتکب همچین اشتباهاتی بشم.
اما مثل تمام دوران زندگیم برای آدم هایی که به درخت افتاده تبر می زنن تاسف می خورم وبراشون آرزوی شجاعت می کنم :-)

رها دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 13:24

امم...منم هیچوقت حرفای آقای باقرلو حتی تو ذهنم نیومده بود،ممنون که چشممون رو باز کردین..چیزایی که به چشم ما نمیاد ولی شاید دغدغه عزیزترینامون باشه..
یه موضوعی...بی اغراق میگم،آقای جعفری نژاد از محترم ترین و متشخص تربن افرادی هستند که تو زندگیم دیدم...شاید وقتشه بابت درک و فهم همیشه مثال زدنیشون و اینکه واقعا نمونه ی اخلاق و ادب هستن برای من،ازشون تشکر کنم.

لطف دارید ولی این طوری هام نیستم که کاش بشم

محسن باقرلو دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 13:26

عزیزمی محمد نازنینم
بی خیال بابا سخت نگیر
شاید یه روز فاصله انداختنم باز باعث نشد منظورمو خوب بتونم برسونم ... اصلن از تو دلخور نشدم به مرگ خودم ... اونایی که ریزش مو دارن و می دونن که در آینده کچل میشن ، مو رو واسه خوشگلی نمیخوان ، واسه کمبود نداشتن میخوان ، به کمترین مقدارشم راضی ان ... راستش محمد ، الان دیگه واقعن کچلی اذیتم نمیکنه ، حتتا دیگه بهش فکرم نمیکنم ، فقط با خوندن مثالت یاد اون روزای خودم افتادم و قطعن می دونم خیلی ها تجربه ها و حس های شبیه به من داشتن و دارن و خواهند داشت ، دیدی آدم یهو مثلن یاد یه برههء خیلی سخت و بد از زندگیش می افته و با اینکه ساااالها گذشته باز یهو دلش میگیره ، اعصابش خراب میشه ؟ اونجوری شدم
من مخلصتم عزیز

عزیزمی

داود (خورشید نامه) دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 14:01

خیلی از چیزها که ما اسم ان را کمبود و عیب می گذاریم بر می گردد به تعریفی که ما از ان داریم در حالیکه شاید نفسا عیب نباشد و حتی فرصت باشد .
بعنوان مثال : من عاشق الفرد هیچکاکم به این دلایل
1-نبوغ و خلاقیت در فیلمسازی
2- هیکل چاق و کله تاس و کت و شلوار و کروات همیشه مشکی اش که در تمام فیلمهایش او را دیده ایم

با حرفت موافقم هر چند الان که اینجا نشستم نمی تونم به خودم و دلم تضمین بدم که هیچکدوم از اینا یه زمانی کم مو بودن براشون دغدغه نبوده.

داود (خورشید نامه) دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 14:12

ادمهای تاس زیادی هستند که تاسیشان نه تنها انها را رنج داده بلکه از انها یک تیپ زیبا جذاب و منحصر بفرد ساخته و ان به این دلیل است که انها ان را نه تنها یک عیب که جذابیت دانسته اند:
دکتر علی شریعتی
الفرد هیچکاک
رونالدو (برزیلی)
جمشید اریا
دکتر الهی قمشه ای
...
شما چه کسانی را می شناسید

فاطمه بختیاری دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 14:14

بیاین همگی امشب انقدر به این اقای جعفری نژاد بنده خدا گیر بدیم بخاطر حرفی که زده که تا شب همه موهاشو بکنه، بگه بابا والا بلا داشتم مثال می زدم. اونوقت از عصبانیت یه مو به سر خودش نمی زاره بمونه بس که زجه موره زده
این راهکار پیشنهادی یک خبرنگار برای درک عمیق موضوع توسط اقای جعفری نژاده

داود (خورشید نامه) دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 14:22

"یول برینر" از بازیگران فیلمهای قدیمی هالیود

داود (خورشید نامه) دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 14:26

حالا که به پیشنهاد دادنه اصن بیام همه به خاطر محسن کچل کنیم یک عکس بندازیم بفرستیم واسه بابک اسحاقی یه بازی راه بندازه به اسم چالش مو!!

فکر کنم بهترین کار این باشه که بگذریم. من تو این پست و تو کامنت ها هییییچ چیزی ندیدم که بشه بهش خندید!

محسن باقرلو دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 14:30

کاش اصلن کامنت نذاشته بودم ...

فاطمه بختیاری دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 15:05

الان یعنی من حرف بدی زدم؟؟؟؟
من خواستم تلطیف فضا کرده باشم خوب
و ایضا تاکید بر این نکته که مثلا من درک کرده بودم که غرض یک مثال ساده بوده

بگذریم :-)
هر چند اگه کمکی می کنه باید بگم که مطمئنن مشکل و اشتباه اصلی اون چیزی بوده که بین جملات و نوشتار پست من مخفی شده بوده و من متوجه اش نشده بودم.

بابک اسحاقی دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 15:09

ممد داداش دیدی این باقرلو زد تو رو یارو کرد ؟
تا تو باشی واسه خود شیرینی نری لوبیا بخری
آدم اینجور وقتا رفقاش رو میشناسه داداش
یه نگاه به دور و برت بنداز
خدایی رفیق به من میگن یا اون کچل ؟ من این همه مو دارم . فقط چشمام ضعیفه که اونم مهم نیست . مهم تفاهمه که ما داریم داداش .
من تو رو تا حالا یارو کرده بودم خدایی داداش ؟
که بعد بقیه بیان به تو تبر بزنن ؟
اینا همش تجربه است داداش
برو یه گوشی اندرویدی بخر
و دوستیت رو با بعضیا یارو کن


دهنت سرویس
هم تو عزیزی هم محسن، اینقد که گفتن نداره

مهسا دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 15:31

سلام.من دوران دبیرستان یکسال دندون درد کشیدم اما میترسیدم برم دندانپزشکی؛وقتی هم رفتم دکتره هم با نامردی کشید و به خودش زحمت درست کردنشو نداد.من و موندم یه جای خالی تو دهنم.دیگه قهقهه نزدم.موقع حرف زدن و یا بلند حرف زدن هم مراقب بودم که دهنم زیاد باز نباشه.هیشکی هم بهم نگفت بیا ببریمت جای خالی دندونتو پر کنیم. من تو روستا بزرگ شدم(الان بهش میگن بخش....هاها)اون موقع دندانپزشکی نداشت(الان داره.چند تا.چیه مگه.تازه شم هم دانشگاه ازاد داره و هم پیام نور....هارهار...)بعله....داشتم چی میگفتم.اهان....تا اینکه دندانپزشک اومد اونجا و منم کتابدار کتابخونه شدم و پولدار.۱۱۰تومن قسطی دادم به دکتره و برام جای خالی رو پر کرد.اما جای خالی خنده ها و قهقهه ها و داد و بیدادهای تموم اون سالها تو دلم مونده...بیشتر ازین دردم میگیره که راحت زندگی کردن یادم رفته بود.حتی بعد از دندون داشتن.

هر بار که روکش دندان چهارم سمت ِ راست فک بالایم می افتد حس این کامنتتون رو درک می کنم

داود (خورشید نامه) دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 15:36

اینکه میگن متن هیچ وقت قادر به انتقال یک مفهوم و احساسه راست میگن ... به قول اوون دوستمون میخواستیم فضا تلطیف بشه نه اینکه به کسی بخندیم ...به قول تو بگذریم

می دونی داوود
دقیقن همینه که میگی
متن کم توانه تو انتقال احساس
خود ِ من بارها برام پیش اومده که خواستم با یه کامنت حال یکی رو خوب کنم، حواسش رو پرت کنم، دلداریش بدم یا هزار قصد و نیت خوب. اما کاملن نتیجه ی معکوس داده. آخرین بار کامنتی بوده که چند وقت پیش زیر عکس یک دوست بسیار عزیز گذاشتم تو اینستاگرام. بعد از اون شب تصمیم گرفتم دیگه هیچ جا، هیچ وقت دست حس ام رو نذارم تو دست کلماتی که ممکنه هزار جور خوانش بشن و هزار جور حس بد ایجاد کنن. کلمه، نوشتار گاهی به احساس خیانت می کنه و این خاصیت متنه، شاید هم ضعفش

محسن باقرلو دوشنبه 4 اسفند 1393 ساعت 15:49

کامنت کیامهرُ با لحن مازندرانی خوندم ترکیدم !
حالم خوش شد ، کللن بی خیال بابا ! وللشزج !!
ممد حسین تو چرا هیچوخت بامون نمیای استخر ؟!

به جان سه تائیمون نیم ساعت قبل اینکه کامنت بذاره داشتم دعا دعا می کردم کاش بیاد یه چیزی بنویسه، جمع و جور کنه بحث رو :-)
از اون شبی که خونه آرش پیرزاده گفتی تو فکرشم راست و ریس کنم بیام، میام حتمن، چی از این بیتر :-)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد