مگه همین طور الکی است که یک روز همسایه ات بیاید و مخت را بزند و تمام !!!! بعد هم بار و بندیل ببندد که من از هفته ی بعد می آیم طبقه ی شما زندگی می کنم!!!! خیر از این خبر ها نیست جناب همسایه.... صدایت آلن دلونیست باشد.... قلمت عاشقانه است قبول.... این حرفها از من گذشته همسایه.... من دیگر با این قسم محسنات خر نمی شوم.... اگر هم چماق خورد توی سرم و قرار شد شما بیایی اینجا و با من زندگی کنی باید هر وقت من حس و حال پست نوشتن نداشتم بنویسی... اصلا شاید یه روزهایی هم دلم بخواهد هیچی ننویسم... مشکل داری بفرما یک طبقه دیگر!!!
آن روزها بچه بودم.... بچه به معنی واقعی.... بچه با یک عالمه تشدید روی چ ..... نوشته های توی سررسیدت را بارها و بارها می خواندم.... به همه ی دوستانم از تو گفته بودم... با اینکه چند سال هم طول کشید تا با یک دسته گل یاسی و سفید بیای درخانه مان را بزنی و روی مبل سرمه ای مان بشینی و با آن وقار و عرق پیشانی ات مخ پدرم را بزنی، ولی در تمام آن چند سال برای من مثل روز روشن بود که همسرم تو خواهی شد.... هنوز دانشگاه را تمام نکرده بودم.... هنوز سرکار واسه خودم برو بیایی نداشتم و فقط یک دختر مظلوم بودم پشت مانیتور که اگر چندماه هم حقوقم را نمی دادند لام تا کام صدایم در نمی آمد..... بعد ها و بعدتر ها که خودم و عقلم با هم بزرگ شدیم دیدم من وسط یک زندگی ام.... دروغ چرا یه وقت هایی دلم می خواست کاش بیشتر مجرد می ماندم ولی آن وقت ها خیلی کم بود... انگشت شمار بود چون تو از آن هندوانه ی دربسته ای که عمه فخری همیشه درباره ی ازدواج مثال می زد سرخ و شیرین درآمدی.... و من شانس آوردم که انتخاب هجده سالگی ام از این هندوانه سفید هایی که مزه کدو می دهد نبود....
خیلی زمان گذشته... مبل سرمه ای خونه بابا حالا زوارش در رفته و رویش یک وجب خاک نشسته.... همه چی تغییر کرده... از خودم و تو بگیر تا سلیقه ی گل فروش ها .... ولی اگر در همین فانتزی ساختمان پنج طبقه بخواهیم به عنوان دو نفر که مثلا تازه می خواهند بروند زیر یک سقف با هم رو در رو شویم، دیگر مثل آن سال ها نیستم.... در دنیای خیالی هفتگ که قرار است با ذهن و فکر الانم در را به روی تو باز کنم و همین چند تا کارتن وسایلت را در خانه ام جا بدهم، باید شرایطم را قبول کنی.... خود دانی! حالا به ازای تمام عشق آن سال ها فقط شرط دارم.... از نان تازه ی هر روز صبح بگیر تا شاغل ماندنم.... از حق بلامنازع داشتن کنترل بگیر تا عملی کردن تمام برنامه سفر های کنسل شده .... از اینکه تمام دنت های یخچال مال من است بگیر تا هروقت خواستم برم خرید تو هم با من می آیی و غر نمی زنی ....
و یک عالمه باید دیگر ....
.................
ایشالا همیشه هندوانه تون قرمز و رسیده بمونه قلم قشنگت وادارم کرد که من تنبل پیام بذارمو تشکر کنم .... عشقتون مستدام
مرسی که خوندی ... و بیشتر مرسی که کامنت گذاشتی...
من خودم در زمینه ی کامنت گذاشتن تنبل ترینم.
عااالی بود. عاالی
نوشته هاتو خیلی دوست دارم.
امیدوارم همیشه در کنار هم باشین، با عشق و پر از انرژی
و تو هم به حق و حقوقت برسی. مخصوصا قسمت دنت های توی یخچال
آی گفتی .... خدایی بند دنت باید به شرایط حین عقد اضافه بشه ...
خیلی خوووب بود مهربان...
خوب کاری میکنی عزیزم ، باید هم شرط بذاری مگه الکیه!!
عشقتون ابدی و دلتون شاد. منتظر نوشته های قشنگ هر دو تون هستیم.
ممنون بشرا جان... حالا تا ببینیم .... شاید کلا پشیمون شه از دوشنبه ها نوشتن
تو الانش هم ترشیده یی بدبخت... متنفرم ازین کلمه... حالا فکر کردی آپولو هوا کردی شوهر کردی بچه زاییدی؟
که افتخار میکنی ترشیده نیستی؟
وقتی یه زن قلم به دست مثل تو این کلمه رو اینطور به کار میبره وای به حال خاله خانباجی های کم سواد!!!
چقدر شخصیت خودت رو پایین آوردی با نوشتن این متن
مگه غایت هدف انسان مونث زاییدن و ازدواجه که خودت رو ازین حیث موفق میدونی و غیر ترشیده؟
تو اگه خیلی هنر میکردزی فکر پوسیده ت رو یه تکونی بهش میدادی و نو میکردی و از گندیدگی و ترشیدگی نجاتش میدادی.... جالبه یه مشت زن دیگه پای حرفات به به چه چه راه انداختن....
نسل تحصیل کرده ش اینه وای به حال عاممیش.....
ایشالا همیشه خوشبخت و خوشحال بمونید عزیزم ... این نهایت آرزوی منه . راستی یه چن تا کامنت خنده دار اون بالا خوندم
ممنون از دعای قشنگت عزیزم....
سلام
روحم تازه شد کله صبحی مهربان جانم
چقدر کیف می کنم وقتی زوج هایی رو می بینم که با وجود گذشت چند سال از زندگی هنوز از هم راضی و خوشحال هستن
جدا کیف میکنم
شادیتون مستدام
دو نفری هاتون پایدار
خدا به این هدی خانم هم شفا و ارامش عنایت می کنه حتما، مطمئنم
لطف داری فاطمه جان... ممنون که می خونی ...
چه دلچسبه همچین دل نوشته هایی و چه کوچکند اونایی که ذهن مریضشونو هیچ دکتری درمون نمیکنه...برای شما و جناب اسحاقی و جوجه هاتون تدوام عشق و خوشی و برای هدی خانم احتمالا دم بخت! آرزوی شفای عاجل دارم
ممنون سمیرا جان که همیشه هستی ....
دمت گرم مهربان لذت بردم ..... خیلی خوب بود
مرسی دوستم...
خیلی خوب بود. این در حد اونایی بود که تو سطرهای سپید می نوشتی و دوست داشتم و می خوندم
تا الان هیچ کدومو دوست نداشتی دیگه.... باشه... باشه ...
متن قشنگی بود داشت کم کم کم کم طعم شیرینی ایش به دل می نشست که یهو کلمه تر... بدجور زد تو ذوقم
فکر میکنم اینها اشتباهات فرهنگ ماست حتی به حالت طنز و شوخی هم نباید استفاده بشه تا به کل از فرهنگمون حذف بشه
درست می گی.... حتی استفاده به صورت شوخی اش هم قشنگ نیست... حذفش کردم عزیزم. ممنون از کامنتت و معذرت به خاطر اینکه خورد توی ذوقت
مهربان جان چقدر خوشم اومد از این شرطهات،یعنی فکر تمام ریزه کاریها رو کردی هااااا...مخصوصا اون خرید رفتن رو خوب اومدی، باید دید جواب آقا داماد چیه در این برهه ی حساس؟
راستی تو که شرط گذاشتی،جارو و ماپ کشیدن رو هم می انداختی گردنش و خلاص!
به مرور اون ها هم اضافه می شه رها جان
امان ازین مردا که همشون از خرید بیزارن، برنامه سفر رو کنسل میکنن و ... ایش
ولی خوب در مجموع صدتا خوبی دارن که از بودن در کنارشون لذت میبریم.
عشقتون ابدی.
صد تا خوبی؟؟؟ بی خیاااال
سلام
خیلی خوب بود این متن.
این شرایط ضمن قبول همخونگی رو خوب اومدی.
امیدواریم سال های سال همه هندونه های زندگیتون سرخ و شیرین و آبدار از کار در بیان.
ممنونم .....
شیرینی کل مطلب یا کلمه ی ترشیده، تلخ شد.
انتظار نداشتم.
دیبا جان من فقط قصدم شوخی بود ولی انگار شوخی قشنگی نبوده... متاسفم و به احترام تو و لحن قشنگ اعتراضت دو خط آخر رو پاک می کنم.
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
فدای این عروس آخه
اصلا مگه میشه بدون مهمونی و برو بیا؟
*جذاب و دوستداشتنی نوشتی
مرسی دوستم
نه که دوست نداشته باشم، ولی این پست از همیشه به قلم مهربان تو سطرهای سپید نزدیک تر بود
متوجه شدم.... خواستم یه گیری بهت بدم الکی...
مرسی که کلمه تر... رو حذف کردید. منم دیروز که خوندم واقعا از همه مطلب لذت بردم اما این دو خط آخر به نظرم دلنشینی سطور قبلی رو زیر سوال می برد. ممنون از اهمیت دادن به نظرات.
ممنون که نظر گذاشتی و ممنون که می خونی ...
فک کنم آلن دولن درست باشه !!!
شایدم وودی آلن !!
من پیشنهادم برای خانم هدی
تشت آب یخ هست !
با سکنجبین میکس بشه که دیگه بهتر !!
یه کلمهء ترشیده که حتتا خواجه حافظ شیرازی ام می دونه که قرنهاس ! بعنوان شوخی به دخترا و پسرایی که دیر ازدواج میکنن اطلاق میشه ، اینهمه عکس العمل و واکنش برانگیخته اونوخت میشینیم میگیم دکترا بیجا میکنن به در حاشیه اعتراض دارن ! شمالیا غلط میکنن به پایتخت اعتراض میکنن ! کللن همه مون داغون و در حاشیه ایم ! جمیعن ولاتفرقوا ! دور هم خوشیم !!
من بودم عمرن حذفش نمیکردم !
شما خودشو ناراحت نکن اخوی
عزیزم چه خوب نوشتی
چه دلبرانه دلبری می کنی، چه عاشقانه عاشقی
با این انرژی که گرفتم امروز تا آخرش روز خوبی می شه برام
عشقتون پایدار