هفتگ
هفتگ

هفتگ

Hapless Nymph

می دونی چیه آباجی؟

واسه خوندن بخت آدما که حکمن نباس پیشونی خوندن و رمل انداختن بلد باشی و فال قهوه بدونی که! هوشت باشه و دو دو تا چهار تا که سرت بشه حلّه. مثلن تو فقره ی شما، واسه فهمیدن این که کله ی شانست کلهم کچله و سفره ی بختت بحر ارومیه، همون یه کف دست نشون ِ سبز خاکستریه ماسیده پشت مقنعه ات کفایت می کرد. آره همون که از رنگش تابلو بود شاهکار یکی از کفتر چاهیای لامکان و آشغال خور حوالی ِ مسجد شاه و بازار بزرگه.


البت گناه شما نیستا. ما ملت، از بییییخ، ریز و درشت، زیاده اهل سنجیدن افعال و حرکاتمون نیستیم. سه سوت تصمیم می گیریم و جیک ثانیه استارت می زنیم و عاقبتش رو هم خدا کِریمه. می سپاریمش دست بخت و اقبال، که صد البت شما نداری!

اصش تقصیر شمام نیستا. تقصیر این واگنای چینیه که چشمیه دراش تنگ و کوره عین چشم سازنده هاش. حکمن تنگ و کوره که شما رو ندید دیگه. که ندید و زود بسته شد پیش پای شما. شایدم تقصیر اون دیلاق کج سلیقه س که پای در واگن فرصت سوزی کرد و جا خالی داد تا شما ساندویچ بشی لای در.

گفتن نداره ها اما خودمونیم، یه چی شبیه همین شیرجه ای که شما زدی به نیت دخول به واگن، عابدزاده تو اوج آمادگیش زد و دنده هاش یکی در میون ترک ورداشت. تعجبم که شما هنوز نفست بالا میاد.

می دونی چیه آباجی؟!
فکری ام اگه به قاعده ی یه سر سوزن از هدف گیری و علم محاسبات اون کبوتری که فرق سر مبارکت رو نشونه گرفت و مقنعه ات رو نشون کرد، تو کلهم ِ هیکل شما بود حالا این ریختی، جگر سوز، کف واگن انار دونه نمی کردی از درد کمر و شکم و اون طرفا.
حالام بلند شو. والا خوبیت نداره اینطوری عاجز پهن شدی کف واگن. ریش شد دلمون به خدا. اصش پاشو بشین سر جای ما بلکم حالت جا بیاد...

نظرات 8 + ارسال نظر
صدیقه (ایران دخت) یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 ساعت 23:03 http://dokhteiran.blogsky.com

شنیدی میگن کفتر که چیز کنه رو ادم خوش شانسی میاره! شایدم قراره از این به بعد آباجی هم بره تو دوووور خوش شانسی ... کاشکی بره.
مرسی بابای آینده از نوشته ی خوبت. روزت مبارک.

نگین تو رو خدا. ما مسیرمون کفتر خوره. مشتری ثابتشون هستیم اصن یه جورایی ولی خب کاملن بی اثره. اینا همه ش شایعه س، توطئه س، کار انگلیساست

مرجان اکبری دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت 02:35

عابدزاده

:-)

مامانشون دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت 08:05

چقدر دلم ریش شد واسش
خر بعضی ها از کرگی دم نداره
نوشته شما محشور بود که این همه حس بد و استرس اول صبی به ما منتقل شد داداش

بعضیام از کره گی خرن، حالا گیرم پریچهر و زیبا
یکی نیست بگه خب این قطار نشد، بعدی. تو بیابون که گیر نمی کنی. توفیرشم کلهم 5 دقیقه س

پروین دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت 08:05

حالا چرا کف واگن داشت انار دون میکرد؟ تکون تکون واگن اذیتش نمیکرد؟

این دفعه دیدمش کف واگن می پرسم اذیت نمیشی آباجی؟!

پروین دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت 08:08

:)))))
تازه بعدشم ..... اگر طفلی بخاطر عجله اش یا هر چی، جلوی ملت جوری خورد زمین که کمر و شکم و اون طرفا؟؟؟ ش درد گرفت چرا داری براش روضه میخونی؟ خود بینواش کم خجالت کشیده؟ از همون اول زود صندلی ات رو بهش تعارف کن دیگخ خوب. والا

روضه خوبه دیگه پروین خانوم جان. بر هر دردی دواست. اصش کلی ساله نسخه همینه. جوابم داده

دل آرام دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت 09:53 http://delaramam.blogsky.com

همچین اقبالش هم شوم نبود. آخر ماجرا یه مرد مهربون پیدا شد توی مسیرش که صندلیشو بده بهش

ای بابا، همه مردای مهربوووون

محسن باقرلو دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت 14:35

عباس همیشه به من میگه
محسن اگه تو مترو سوار بودی
هر شب بیس تا پُست می نوشتی !

راس میگه خب

خورشید سه‌شنبه 15 اردیبهشت 1394 ساعت 19:37

آخی.. بنده خدا چه کشیده سر صپ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد