هفتگ
هفتگ

هفتگ

یه روز خوب میاد.....

مهمان این جمعه هفتگ " مریم " همسر آقای باقرلو ساکن طبقه سوم هستند 


چیزی که این روزا خیلی ذهنمو درگیر کرده، نوشتن و به سرانجام رسوندن پایان نامه ارشدمه... کار آسونی انتخاب نکردم خداییش... ترجمه و تفسیر اشعار شاعری آلمانی به فارسی... ولی چون هم شعرو میپرستم، هم زبان آلمانیو، حس کردم فقط همین کاره که انگیزمو بالا می بره و منو تا پایان کار، متمرکز نگه میداره... حرفم چیز دیگه ایه... کار آسونی انتخاب نکردم... ولی یه چیزو اگه در مورد خودم فهمیده باشم، اینه که مریم، مرد روزا و کارای سخته... ینی اگه یه عالمه کار رو سرم نریخته باشه، ذهنم پر و درگیر مسائل درسی و کاری مختلف نباشه، وقت و زمان ساز مخالف نزنن باهام، کاراییم به اشد وضع پایین میاد... ینی تنبل و بی حوصله و افسرده میشم و دست و دلم به هیچ کاری نمیره... قضیه همین روزامه دقیقا... هزار تا برنامه و کارو دارم باهم دنبال می کنم... نوشتن پایان نامه و ترجمه اشعار و تایپ و چه و چه رو که بذاریم کنار ( کنار کنار که نه، همین دورو برا، که دعا کنید ایشالله به زودی به سرانجام برسونمش )، میمونه تدریس همزمانم تو چند تا آموزشگاه به اضافه ی هزاااار تا برنامه و کار ریز و درشت که باید همزمان انجام بشه... شاید همشون عالی اجرا نشن، شاید همه چی پرفکت نباشه، شاید اصلا به اونجایی که تو ذهنم قراره برسه، نرسه... اما برخلاف روحیه بلندپرواز و پرتوقعم، فعلا ایدآلمه و راضیم ازشون... قبلا هم گفتم که امید تنها چیزیه که زنده و سر پا نگهم میداره..‌. امید به گذشتن روزهای سخت... امید به رسیدن روزهای خوب..‌. امید به شکوفه زدن بوته های کوچیکی که به هر جون کندنی بود، کاشتیم... امید به اینکه یه روزی همه چیز ختم به خیر میشه... و مگه غیر اینه که مسیر، چیزی کم از شکوه و عظمت مقصد نداره... چقدر سخته نگاهت به اون کورسوی خورشید پشت کوههای مشکلات باشه و هنوز به مقصد و شیرینیش فکر کنی... چقدر سخته هنوز باور داشته باشی که بالاخره میرسی... و خدا کنه این امیدت هیچ وقت نا امید نشه..‌. و این باورت هیچ وقت نمیره..‌. و خدا کنه هیچ وقت تک بعدی به زندگیت ادامه ندی... موفقیت های ریز و درشت خوبه، ولی فقط در سایه کمال و بزرگ شدن... و من یکی خوب میدونم که چقققققدر این کمال دور از دسترس و این بزرگ شدن چقققققدر دردناکه... ولی اون امیده... اون امیده هنوز داره بهم انرژی میده که برو... و درست، تو همین لحظه قسمت انگلیسیدان مغزم داره میگه: 
.
We're almost there, Baby... We're almost there...
.
پ.ن. دلم میخواد تو همین فرصت کوچولویی که آرش پیرزاده عزیز بهم داده، در وهله اول تشکر کنم از محسن... عزیزترین باقرلوی زندگیم... عشقم... که واقعا با صبوری و مهربونی تحمل و حمایتم می کنه و با بزرگواری کمتر دیده شده و منحصر به فردش، کمکم می کنه که این روزای سختو بگذرونم... جدای از محسن، عزیزان دیگری هم هستن که هوامو همه جوره دارن... مادرم، مادر فداکارم که گفتن خوبیاش تو یک صفحه نمی گنجه... پدرم...برادران عزیزم... و دوستان جانم... دوستانی بهتر از آب روان... چه خوبه که همتونو دارم... و چه خوشبختم که انققققدر هوامو دارید... 
.
یه تشکر ویژه هم دارم از سازندگان و بازیگران سریال محشر 24، بخصوص ( Kiefer Sutherland ) که حتی برای بار دوم دیدن این سریال هم، چیزی از لذتش کم نمی کنه!!! والله! بدون این سریال، عمرا این روزای سختو طاقت میاووردم!!!
نظرات 28 + ارسال نظر
مریم شنبه 20 تیر 1394 ساعت 19:32

خورشید جان، سه تا دو نه بیست ناقابل و یه نوزده که این حرفا رو نداره! ... :)))))
جدا از شوخی، نمره که مهم نیست... مهم اینه آدم بفهمه اون مبحثو... من هی میرفتم که بفهمم، هی به جاش این نمره هارو میگرفتم!!! خخخ

بشرا شنبه 20 تیر 1394 ساعت 22:30 http://biparvaa.blogsky.com

مریم بانو ! میخواستم برات آرزوی موفقیت کنم ولی چون دیدم موفق هستی پس برات آرزوی شادی و سلامتی میکنم در کنار جناب باقرلو.
* لایک فراوان به کامنت رها جان. واقعا دیدن همچین موفقیتهایی برای خیلیها از جمله خود من انگیزه ایجاد میکنه.
ممنون که مهمون هفتگ بودی مریم ترین...

تیراژه شنبه 20 تیر 1394 ساعت 23:25

چقدر پست شما و کامنت رها خوب بود ، چه حس خاصیه که ببینی ندانسته در ذهن و دل دوستان حسهای خوب دوانیده ای

نه به خاطر اینکه دوستت دارم مریم بانو، حقیقت اینه که از وقتی بیشتر شناختمت هر بار که بهت فکر کردم احساسم این بود و هست که آدم "یکرنگ" و کاردُرُست ای مثل تو لایق بهترین هاست
روزهای خیلی قشنگی منتظرت باشد در کنار باقرلوی گرامی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد