هفتگ
هفتگ

هفتگ

ده اصل گاندی ...

1 - خودتان را تغییر دهید

" شما باید مظهر تغییری باشید که می خواهید در جهان ببینید. "

 

" به عنوان انسان بزرگترین دروغ ما در مورد توانایی مان در ساخت دوباره جهان نیست – این افسانه عصر اتم است- بلکه توانایی ما در ساخت مجدد خودمان است. "

 


اگر خود را تغییر دهید جهان خود را نیز تغییر می دهید. اگر شیوه تفکرتان را تغییر دهید می توانید احساسات و اعمالتان را تغییر دهید و بنابراین جهان اطراف شما نیز تغییر می کند. نه تنها به این دلیل که اکنون شما اطرافتان را با فکر و احساسات تازه ای می نگرید بلکه به این دلیل که این تغییر می تواند به شما کمک کند تا دست به عمل بزنید به شیوه ای که قبلا فکر آن را نمی کردید - یا حتی در مورد آن فکر هم کرده بودید - و غرق در الگوهای فکری قدیمی خود بودید.

اما مشکلی که با تغییر جهان بیرونی بدون تغییر خودتان با آن مواجه می شوید این است که وقتی به تغییری که شدیدا در پی آن بودید می رسید شما همچنان خود شما هستید. شما همچنان کاستی ها، خشم، منفی بافی، گرایش به تخریب خود و غیره را با خود به همراه دارید. بنابراین در این موقعیت جدید شما آنچه را که در آرزوی آن بودید نخواهید یافت زیرا ذهن شما هنوز انباشته از چیزهای منفی است و اگر تغییر بیشتری ایجاد کنید بدون اینکه کمی بینش نسبت به آن داشته باشید و از خود قبلی تان فاصله گرفته باشید ممکن است این حس بیشتر و قوی تر باشد. از آنجایی که خود قبلی شما علاقه به تفکیک چیزها، یافتن دشمنان و جدایی دارد ممکن است برای ایجاد مشکلات بیشتر شروع به تلاش کند و زندگی و دنیای شما را دچار کشمکش کند.

 

 

2 - شما تحت کنترل هستید

" هیچ کس بدون اجازه من نمی تواند مرا آزرده کند. "

 

 

احساس شما و واکنش شما چیزهایی است که همیشه به شما بستگی دارد. ممکن است یک روش نرمال و معمول برای واکنش در برابر چیزهای مختلف وجود داشته باشید. اما بیشتر مواقع راه های دیگری نیز وجود دارد.

شما می توانید اندیشه ها، واکنش ها یا احساسات تان را تقریبا در مورد هر چیزی انتخاب کنید. نباید هیجان زده شوید، رفتار اغراق آمیزی انجام دهید یا به صورت منفی واکنش نشان دهید. البته ممکن است همیشه و بلافاصله اینگونه نباشد. بعضی اوقات یک حرکت بدون تفکر انجام می شود یا یک تفکر کهنه نمایان می گردد.

وقتی بفهمید که هیچ چیز بیرونی نمی تواند احساس شما را کنترل کند می توانید به تدریج این اندیشه را به زندگی روزانه خود وارد و آن را تبدیل به یک عادت کنید. عادتی که می تواند به مرور زمان قوی تر و قوی تر شود. با اینکار زندگی بسیار آسان تر و دلپذیرتر می گردد.

 

 

3 - ببخشید و رها کنید

" شخص ضعیف هرگز نمی بخشد. عفو و بخشش نشانه قدرت است. "

 

 

" چشم در برابر چشم تنها باعث کور شدن کل دنیا می شود. "

 

 

جنگ با بدی با روش اشتباه، به هیچ کس کمکی نمی کند و همانطور که در نکته قبلی گفته شد، این شمایید که انتخاب می کنید چگونه واکنشی نشان دهید. وقتی این تفکر را هر چه بیشتر وارد زندگی تان کنید می توانید به طریقی دست به عمل بزنید که برای خودتان و دیگران مفید باشد.

 

 

شما می فهمید که بخشش و رها کردن گذشته باعث کمک به شما و مردم جهانتان می شود و صرف وقت در خاطرات منفی بعد از اینکه از آن تجربه درس گرفتید دیگر کمکی به شما نخواهد کرد. تفکر در گذشته فقط باعث می شود که شما بیشتر رنج ببرید و نتوانید در حال حاضر دست به عمل بزنید.

 

 

اگر نبخشید، به گذشته و یک شخص دیگر اجازه می دهید که احساسات تان را در دست گیرد. با عفو و بخشش خود را از این بندها رها کنید. بعد از آن می توانید کاملا روی مرحله بعدی تمرکز کنید.

 

 

4 - بدون عمل به جایی نمی رسید

 

 

" یک مثقال عمل بهتر است از یک خروار حرف. "

 

 

بدون اینکه دست به کار شوید کار خیلی کمی انجام می شود. البته اهل عمل بودن سخت و دشوار است. ممکن است مقداری مقاومت درونی وجود داشته باشد.

و همانطور که گاندی گفت ممکن است فقط حرف بزنید. یا به صورت بی پایان درس بخوانید و مطالعه کنید و فکر کنید که به سمت جلو در حرکتید. اما در زندگی واقعی نتایج کمی کسب کرده باشید.

 

 

5 - به این لحظه توجه کنید

 

 

" من نمی خواهم آینده را پیش بینی کنم. من می خواهم به زمان حال توجه کنم. خدا هیچ قدرتی برای کنترل لحظه دیگر به من نداده است. "

 

 

بهترین راه برای غلبه بر این مقاومت درونی که اغلب باعث می شود کاری انجام ندهیم این است که در زمان حال باقی بمانیم و تا حد امکان شرایط را بپذیریم. چرا؟

 

 

زیرا زمانی که شما در زمان حال به سر می برید در مورد لحظات بعدی که تحت کنترل شما نیستند، نگرانی ندارید و این مقاومت که از انجام هر گونه عملی جلوگیری می کند، قدرتش را در نتیجه تصور نتایج منفی در آینده – یا شکستهای قبلی- از دست می دهد و بنابراین راحت تر می توانیم هم وارد عمل شویم و هم بر زمان حاضر تمرکز کنیم و بهتر عمل کنیم.

 

 

6 - همه انسانیم

 

 

" من ادعا می کنم که یک شخص ساده و قابل اطمینان هستم که مانند همه انسان ها خطا می کنم. همچنین اقرار می کنم که آن قدر فروتنی دارم که به خطاهایم اعتراف کنم و قدم هایم را اصلاح کنم. "

 

 

" عاقلانه نیست که خیلی از هوش و درایت یک نفر مطمئن باشیم. درست این است که به خاطر داشته باشیم که قویترین ها ممکن است ضعیف عمل کنند و عاقل ترین ها اشتباه کنند. "

 

 

وقتی شروع به اسطوره ساختن از افراد کنید - حتی اگر کارهای خارق العاده ای انجام داده باشند - این خطر وجود دارد که دیگر نتوانید با آنها ارتباط برقرار کنید. ممکن است کم کم فکر کنید که شما هرگز نمی توانید به چیزهای مشابه آنها دست یابید زیرا آنها خیلی متفاوت هستند. بنابراین مهم است که به یاد داشته باشید همه ما گذشته از اینکه چه کسی هستم، انسانیم.

 

 

و من فکر می کنم لازم است از یاد نبریم که همه ما انسانیم و مستعد اشتباه. تعریف یک استاندارد غیر منطقی برای افراد فقط باعث ایجاد درگیری های غیر ضروری در دنیای شما و منفی بافی در وجودتان می شود.

باید به یاد داشته باشید که دوری از عادت بد خودتخریبی در اشتباهاتتان باعث موفقیت های بعدی می شود و به جای آن به وضوح می توانید ببینید که کجا اشتباه کردید و چه چیزی می توانید از این اشتباه بیاموزید و سپس دوباره تلاش کنید.

 

 

7 - پایداری

 

 

" ابتدا شما را نادیده می گیرند، بعد به شما می خندند، سپس با شما مبارزه می کنند و در آخر شما پیروز می شوید. "

 

 

پایدار و محکم باشید. در آینده مخالفت های اطرافتان کمرنگ و نابود می شود و مقاومت درونی شما و خودتخریبی که می خواهد شما را عقب نگهدارد و از پیشرفت تان جلوگیری کند روز به روز ضعیف تر می شوند.

 

 

دلیل این که گاندی در روش بدون خشونت خود موفق شد این بود که او و یارانش بسیار سرسخت بودند، آنها تسلیم نشدند.

موفقیت و پیروزی به ندرت با آن سرعتی که می خواهید به دست می آید. فکر می کنم یکی از دلایلی که افراد به آنچه که می خواهند نمی رسند این است که آنها خیلی زود خسته می شوند. زمانی که آنها فکر می کنند برای رسیدن به موفقیت کافی است معمولا به همان میزانی نیست که واقعا برای رسیدن به هدف لازم است. این عقیده اشتباه تا حدودی ناشی از جهانی است که در آن زندگی می کنیم. جهانی پر از قرص های جادویی که به صورت مداوم تبلیغ می شوند و به ما قول می دهند در طی 30 روز می توانیم وزن زیادی کم کنیم یا پول زیادی به دست بیاوریم.

 

8 - خوبی مردم را ببینید و به آنها کمک کنید

 

 

"من فقط به جنبه های خوب انسان ها توجه می کنم. از آنجایی که خودم بی عیب و نقص نیستم، علاقه ای به کشف خطاهای دیگران ندارم. "

 

 

" انسان دقیقا به اندازه ای بزرگ می شود که برای کمک به طرفدارانش تلاش می کند. "

 

 

" زمانی فکر می کردم رهبری با زور انجام می شود اما امروز معنای آن برای من همراهی با مردم است. "

 

 

بیشتر وقت ها افراد ویژگی های خوبی دارند و همچنین ممکن است بعضی ویژگی هایشان چندان خوب نباشد. اما شما می توانید تصمیم بگیرید که به کدام توجه کنید. اگر به دنبال پیشرفت هستید روی خوبی افراد تمرکز کنید. این کار باعث می شود که زندگی برای شما آسان تر شود همزمان که دنیا و روابط تان مثبت تر و دلپذیرتر می شود.

 

 

و زمانی که شما خوبی افراد را می بینید کمک کردن به آنها برای شما راحت تر می شود. با کمک به دیگران و با ارزش دادن به آنها شما فقط زندگی آنها را بهتر نمی کنید؛ در طی زمان آنچه را داده اید دوباره بدست می آورید و افرادی که به آنها کمک کرده اید ممکن است علاقه بیشتری به کمک به دیگران داشته باشند و در نتیجه شما با هم چرخه ای از تغییرات مثبت ایجاد می کنید که رشد می کند و قوی تر می شود.

 

 

با تقویت مهارت های اجتماعی تان می توانید شخص با نفوذی شوید و این چرخه رو به جلو را تقویت کنید.

 

 

9 - هماهنگ و قابل اعتماد باشید، خود واقعی تان باشید و تظاهر نکنید

 

 

" شادکامی زمانی حاصل می شود که تفکر، گفتار و کردار شما هماهنگ باشد. "

 

 

" همیشه بین اندیشه، گفتار و کردارتان هماهنگی ایجاد کنید. همیشه در پی پالودن ذهنتان باشید و خواهید دید که همه چیز درست خواهد شد. "

 

 

فکر می کنم یکی از بهترین نکات برای بهبود مهارت های اجتماعی شما رفتار یکسان و ارتباط بر اساس اعتماد است. به نظر می رسد افراد واقعا به ارتباط درست و اطمینان بخش علاقه دارند و زمانی که اندیشه، گفتار و کردار شما در یک راستا باشد به لذت درونی بالایی می رسید. شما در مورد خودتان احساس قدرت و شایستگی می کنید.

 

 

زمانی که افکار و گفتارتان در یک جهت باشد در ارتباطات خود را نشان می دهد. زیرا اکنون آهنگ صدا و زبان بدن با کلمات شما – که عده ای معتقدند 90 درصد ارتباط است- هماهنگ است. وقتی این هماهنگی نمود پیدا کند افراد علاقه مند می شوند که واقعا به آنچه می گویید گوش کنند و شما بدون هیچ گونه ناهماهنگی، پیام های پیچیده و یا شاید تا حدودی نادرست با دیگران ارتباط برقرار می کنید.

 

 

همچنین اگر اعمال شما با آنچه فکر می کنید و بر زبان می آورید یکسان نباشد کم کم باور خودتان و کسانی که به شما ایمان دارند در مورد آنچه می توانید انجام دهید خدشه دار می شود.

 

 

10 - رشد کنید و به تعالی برسید

 

 

پیشرفت مداوم قانون زندگی است، و کسی که همیشه به دنبال حفظ عقاید خود است تا پایدار و استوار به نظر برسند، خود را در جایگاه غلطی قرار داده است.

 

 

شما همیشه می توانید توانایی ها و عادت هایتان را بهبود ببخشید و خود را مجددا مورد ارزیابی قرار دهید. شما می توانید درک عمیق تری از خود و جهانتان بدست آورید.

 

 

مطمئنا ممکن است گاهی ناپایدار و نامطمئن به نظر برسید یا اینکه ندانید چه کار دارید می کنید. ممکن است در هماهنگ عمل کردن و برقراری ارتباط مطمئن مشکل داشته باشید. همانطور که گاندی گفت ممکن است خود را در موقعیت اشتباهی قرار دهید. جایی که شما سعی می کنید نظرات و عقاید قدیمی تان را تقویت کنید یا به آن ها بچسبید تا محکم و استوار به نظر برسید در حالی که می دانید یک جای کار اشتباه است؛ که البته بودن در چنین جایگاهی دلچسب نیست. رشد و بالندگی گزینه بهتر و شادتری برای انتخاب است.


نظرات 14 + ارسال نظر
محسن باقرلو جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 12:17

با اینهمه استقبال مخاطبین هفتگ ! امیدوارم اینو تایپ نکرده باشی اقلن ! که کمتر چیز بشی !

محسن باقرلو جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 12:18

دوسش داشتم
نخونده بودم قبلن
مرسی عزیز

رها آفرینش جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 12:35 http://rahadargandomzar.blogsky.com

قبلا خونده بودمش،خوبه ...
در ضمن خیلی از این اصول الان در قالب توصیه های روانشناسانه و ... و البته کوتاهتر و موجز تر زیاد دست بدست میشه ...مهم اینه که آدم به خودش زحمت بده و بعد از خوندن بهش فکر کنه و سعی کنه کم کم بهش عمل کنه...ما هم که تنبل!

پروین جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 20:16

من بی شوخی باید این را پرینت بگیرم و بگذارم جایی دم دستم که هر از گاهی بخوانمش.
خیال کردم خودت این را نوشته ای. که انگار دوستی گفت جای دیگری هم آن را خوانده. به فرهیخته ای چون تو کاملا میامد که خودت نوشته باشی اش

پروین جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 20:17

خیلی خیلی خنگم. عنوان مطلبت را الآن دیدم!!!

شیرین شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 19:51 http://www.ladolcevia.blogsky.com

می دانید ... کلمات بسیار قشنگی هستند و خواندنشان نوازش چشم و روح است. این جملات حکیمانه خیلی در محیط مجازی رد و بدل می شوند و به اشتراک هم گذاشته می شوند. کم نیستند آنها که دوباره و چند باره آنها را می خوانند. اما در نهایت خواندن و دانستن این مطالب یک چیز است، باور قلبی و اعتقادات چیز دیگر.
ملت ایران هم مثل خیلی دیگر از مسلمانان دنیا گرفتار اعتقاد قلبی به مفهوم قصاص است، همان "چشم در مقابل چشم". باور نمی کنید؟
یکبار به اعدام یک قاتل یا متجاوز اعتراض کنید، یکبار به دست و پا قطع کردن یک دزد اعتراض کنید تا سیل نظرات به سمتتان سرازیر شود که: اگر خودت جای آن مال باخته ها بودی چه؟ اگر تو جای خانواده قربانی بودی چه؟ ...
روح بخشش به تدریج و در طول عمر در ذهن ملکه می شود و خواندن این متون زیبا برای اکثریت همان لذت آنی و احساسی باقی می ماند.

خانم شیرین
شما رو ارجاع می دم به نوشتار دیگری از آقای پیرزاده و کامنت هاش که لیتکش رو می ذارم! سعی کنید کلی قضاوت نکنید.
فکر می کنم اگر خدای نکرده من جای خانواده ی قربانی بودم، عمد و غیر عمد بودن قتل خیلی برام مهم بود. همه رو بخشیدن اصلا کار درستی نیست. باید جای اون کسی باشید که عزیزش رو کشتن تا بعد ببینید خودتون می تونید این قدر راحت حرف های قشنگ بزنید؟؟؟ (البته دعا می کنم هیچ وقت تو چنین موقعیتی قرار نگیرید).

شیرین شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 20:31 http://www.ladolcevia.blogsky.com

بله میدانم که من جای داغداران از این دست نیستم، اما به شدت دعا میکنم و امیدوارم که اگر ان روز ناگوار پیش بیاید بجای لایک کردن این جملات حکیمانه بتوانم ببخشم و اجرای عدالت را به عهده خدا بگذارم.
بماند که کلا به وجود قیامت نامی نیز مطمئن نیستم. گیرم کافر هم باشم از دید خیلی ها ... سعی میکنم انسان بمانم و بخشنده. سعی میکنم و امیدوارم اگر لحظه اش برسد از عهده اش هم بر بیایم.
ضمنا نیازی به برافروخته شدن نبود. منهم قضاوتی نکردم. فقط یک حقیقت ساده را بیان کردم و آن اینکه هزاران نفر این جملات و امثال آنرا لایک می کنند بدون اینکه اعتقاد داشته باشند به آن. این حرف از نظر شما یک قضاوت شخصی از جانب من است یا بیان یک واقعیت که در دنیای اطراف هر روزه میبینیم؟!

رهگذر شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 21:47

قضاوتی که من گفتم از این لحاظ بود که ابراز ناراحتی کرده بودید برای این که افرادی هستند که نمی بخشند؛ اما حالا بیاین از اون ور قضیه رو ببینیم. آدم های جنایتکار و اسیدپاشی که مطمئن باشن بخشیده می شن. به نظرتون چی می شه؟
من منکر ارزش بخشش نیستم؛ در مورد قصاص هم شاید قانون ما مشکلاتی داشته باشه، اما اصل قصاص برای جلوگیری از جنایت های دیگه ست. شاید به طور مطلق جلوگیری نکنه - همون طور که هیچ قانونی نمی تونه جلوی جرم و جنایت رو بگیره - اما خود این که آدم ها بدونن در برابر گرفتن جون یه آدم جون خودشون رو باید بدن، گاهی باعث می شه دست نگه دارن و مثل آب خوردن زخم نزنن.
من برخلاف شما مذهبی هستم؛ نه خشک؛ اما مذهبی ام. امسال خودم فطریه م رو به ستاد دیه ی زندانیان بخشیدم. زیاد نبود؛ اما فقط می خوام بگم هرچیزی جای خودش رو داره. حتی بخشش... هرچیزی قانون و قاعده ای داره. من قصاص رو قبول دارم؛ بخشش رو هم همین طور. اما هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. برداشتن مقوله ی قصاص اصلا کار درستی نیست و کسانی که رگ گردنشون در مورد این مساله متورم می شه، اگر کسی حتی مالشون رو برداره، کوتاه نمی آن. مالی که قابل بازگشته و با جون آدم ها قابل مقایسه نیست.
من به این لایک ها هم اعتقادی ندارم. رفتارهای مردم در شبکه های اجتماعی تحت تاثیر خیلی عوامله که تایید و باور قلبی یه متن، فقط یکی از عوامل بسیار پیش پاافتاده برای لایک کردن متن ها و تصاویر توسط خیلی هاست. البته متاسفانه.
با عذرخواهی از آقای پیرزاده که از بین همه ی این ده اصلی که گذاشتن، فقط این اصل موضوع بحث ما شده.

شیرین شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 22:13 http://www.ladolcevia.blogsky.com

در بخشش اجباری نیست اما اجرای عدالت هم الزاما بریدن دست و پا و اعدام نیست!
قبول دارم که هر انسانی آنقدر روح بزرگی ندارد که توان بخشش داشته باشد. نمی دانم حتی خودم توان آنرا دارم یا نه اما خواهان تکه تکه کردن آدم ها یا بالای دار کشیدنشان هم نیستم. عدالت را آن می دانم که می تواند اثر مثبتی بجای بگذارد. آنچه و آنکه رفته هرگز باز نخواهد گشت، اما می شود با اعدام نکردن، دست و پا نبریدن و نمایش توحش اجرا نکردن، روح خیلی ها را نجات داد. همانها که با تماشای توحش تخمه می شکنند و خوشحالی می کنند!

رهگذر شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 22:43

اون مساله ی اعدام در ملأ عامه که بحث من نیست. همون اعدام در خفا به نظر من تاثیر مثبت داره. تفاوت تو نگاه هاست. شما به اون فردی که جنایت کرده و در آستانه ی قصاصه فکر می کنید و من به اون جنایت های بالقوه ای که می تونن شکل نگیرن؛ اما به خاطر این که می دونن زندون رفتن خیلی راحت تر از کشته شدنه، خیلی راحت تر آدم می کشن. شاید اعدام به قول شما توحش باشه که به نظر من نیست، اما می تونه آبی باشه رو غم بی پایان یه مادر که بچه شو برای همیشه از دست داده. فکر کنید بچه ت رو به عمد کشتن و قانون برای اعتلای جامعه از قصاص که جزای قتل بوده بگذره... باز هم می گم: حرف من در مورد قتل عمده نه غیر عمد. اصلا تفاوت هست بین اشتباهی که از دست آدم درمی ره و اونی که با علم و آگاهی مرتکب می شه. هرچند همون سهوها هم خیلی وقت ها با هیچ عذرخواهی ای جبران نمی شه متاسفانه...
بازم یادی می کنم از فیلم گذشته ی اصغر فرهادی که می گفت: بچه ها باید به خاطر برداشتن بی اجازه ی وسایل از چمدون تنبیه بشن. اگر بخشیده بشن یاد می گیرن که همیشه یه راه فراری به اسم معذرت خواهی هست. تو این فیلم بارها و بارها این تم تکرار می شه. کاش قبل از این که کاری بکنیم احتیاط کنیم و زخمی نزنیم که بعدش نتونیم هیچ جوری جبرانش کنیم.
برداشتن قصاص به نظر من معذرت خواهی بعد از ریختن خون یه آدمه که می تونست سال ها زندگی کنه و حق حیات ازش گرفته شده. شما به اون قاتله فکر می کنید و من به بعدش و تبعاتش برای خانواده ی مقتول و بالاتر از اون برای امنیت جامعه. این باعث تفاوت تو دیدگاه ها شده.

شیرین شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 23:41 http://www.ladolcevia.blogsky.com

خیر قربان، من نگران آن قلبی هستم که قرار است با مرگ کسی یا دست و پا بریده شدن کسی آرام شود.
بله درست گفتید، تفاوت در نگاه است. اهل فتوا صادر کردن برای دیگران نیستم، اما قلبم را طوری تربیت می کنم که اگر بدبختی و مصیبتی به من وارد شد، رضایتش و آرامش اش را در نابودی دیگری نبیند و نجوید.
مهم همین تربیت است. که دوباره بازیافتن آرامش را در چه چیزی بدانیم.
دو جهان بینی و ایدئولوژی کاملا متفاوت هستند. اصراری هم تغییر نظر کسی ندارم. بحث و تبادل نظر را به نفسه مثبت می دانم. در آخر هم عیسی به دین خود و موسی به دین خود!
با تشکر که نویسنده عزیز که با انتشار این مطلب بستر گفتگو را فراهم کرد.

رهگذر شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 23:47

من هم از این بحث خوشحال شدم و از آقای پیرزاده تشکر می کنم. شاید نگاه شما فردیه و نگاه من جمعی؛ برای همین هم شما به قلب خودتون نگاه می کنین و من به کل جامعه. اما قانونگذاری خیلی پیچیده ست و باید همه ی ابعاد رو در نظر گرفت؛ نه فقط یک بعد رو. چون بستر اجرای قانون هم فرده و هم جامعه.
هیچ قلبی با قصاص آروم نمی شه. چون جای عزیز رفته رو هیچ چیز نمی گیره؛ اما این که جای اون عزیز رو هیچ چیزی نمی گیره، برای خانواده ی مقتوله. می مونه اون ور ماجرا و یه عالمه جنایت بالقوه.
من از شما هم تشکر می کنم که با صبر و حوصله نوشتین. ولو متفاوت با من.

کوهستان یکشنبه 18 مرداد 1394 ساعت 12:57 http://koohestaan.blogsky.com

خیلی خوب بود جناب پیرزاده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد