هفتگ
هفتگ

هفتگ

مسواک


چند روز پیش به طور اتفاقی  توو  اینستاگرام با این تبلیغ رو برو شدم ....  برام خیلی جالب بود ... من تو بازیگر ها  شهاب حسینی خیلی دوست دارم ...  گلزار رو هم دوست دارم هرچند معتقدم بازی گریش به خوبی قیافه اش نیست  ولی در مجموع هم بازی خوبی داره هم قیافه عالی داره ....  جایزه ای مسابقه  غیر از سکه  طلا   ،  اینکه اگه بتونی با این "  استند های تبلیغاتی گلزار "  که توو  همه داروخانه ها هست   عکس خلاقانه بندازی ...  شام مهمون گلزاری ....   دوست داشتم شرکت کنم .... رفتم توو  پیج اینستاگرام مسواک دیدم  پیر و جوون  دختر و پسر و کودک  ... زشت و زیبا  ... چاق و لاغر .... شانس خودشونو برای شام خوردن با گلزار  امتحان کردن ... اتفاقا  اون  روز گذرم به دارو حونه افتاد  از در که وارد شدم   استند تبلیغاتی گلزار دیدم  به عکسش خیره شده شدم ، چقدر جذاب و گیرا و مردانه است قیافه این مرد ....  من و گلزار تقریبا هم سن هستیم ... یه نگاه به قیافه خودم  که تو شیشه ویترین داروخانه منعکس بود انداختم   یه نگاه به عکس گلزار .. احساس کردم فقط جای باباش میتونم باشم  البته عمرا بابابی به درب و داغونی من داشته باشه . ... با خودم فکر کردم حالا برفرض که تو عکس انداختی و بر فرض شانس گلزار اونقدر گند بود که از بین اینهمه دختر که شرکت کردن  تو این مسابقه  تو  انتخاب شدی برای  شام خوردن باهاش ...  سر میز شام  راجع به چی می خوای حرف بزنی ...به این نتیجه رسیدم که حرف نمیزنم  میزارم اون حرف بزنه ... به نظر من کسی که  خودش هنرمنده و دائما با  هنرمندها می گرده ... میلیاردها  تومان پول داره ... ماشینش فراری ... و دائما  تو سفر به اینور و اون ور دنیاست و از همه مهمتر هر جا که قدم میزاره  با انگشت نشونش میدن .... باید خیلی تجربه خاص و منحصر به فردی از اجتماع و جامعه و آدمها داشته باشه ....آدمها  یه ورژنی از خودشونو  نشون اینجور آدمها میدن  که ما به عمرمون  از کسی ندیدیم ... منظورم پول و جذابیتهای پولی زندگیش نیستا ... اطلاعات و تجربه های که به واسطه پول و سفر و قیافه و هنر مندیش و شهرتش  کسب میکنه .. جالب و شنیدنیه ... دنیای جالبی باید داشته باشه ...

 هیجی دیگه به خودم که اومدم   دیدم یه  ربعی  روبروی عکسش وسط داروخانه ایستادم و لبخند میزنم و فکر میکنم ...   داروخانه چیه که فهمیده بود پرسید میخواید باهاش عکس بندازی ... خندیدم  گفتم نه ...  بهش رحم میکنم .... نفهمید چی میگم  ولی پی حرف رو هم نگرفت ....

نظرات 16 + ارسال نظر
زهرا.ش پنج‌شنبه 16 مهر 1394 ساعت 22:44 http://surgicaltechnologist.persianblog.ir

کاملا درک می کنم چی می گید!
حرفاتون عین حرف دل منه وقتی عکسای زندگی خانواده دیوید بکهام رو می بینم :))
می رم یوتیوب فیلمایی که پاپاراتزی از ویکتوریا بکهام موقع خرید کردن و فرودگاه رفتن و قدم زدن گرفته رو نگاه می کنم،اون استایل سوپرمدلیش با اون بچه های خوشگلش که همیشه خدا فلش دوربین ها رو صورتشونه و یه عده با عکسایی که ازشون می گیرن پول در میارن!!
آقای پیرزاده برید تو گوگل،اسم peter dinklage رو سرچ کنید
عکس هاش رو ببینید
این مرد با اون چهره و هیکل که هرگز جذاب به حساب نمیاد یک جایزه گلدن گلوب و یک جایزه امی برده،که امثال آقای گلزار تو رویاهاشون هم بهش نمی رسن
خدا رو شکر همین اینستاگرام باعث تعامل بیشتر سلبریتی ها و مردم شد تا ما این تصور رویاگونه ای که داشتیم رو تغییر بدیم
به شخصه یه سری رفتارهایی از هنرمندانمون دیدم که از عامی ترین مردم جامعه هم بعید بود!
کلا خیلی از این آدم معروفا از دور ستودنی و دست نیافتنی به نظر میان
یه سری کثیفی هایی هم دارن که وقتی می فهمیشون،پیش خودت می گی تو با این گندایی که داری چطور به اینجا رسیدی؟

شاید.... مرسی از اطلاعاتت

تیراژه جمعه 17 مهر 1394 ساعت 02:45

آره کلا لایف استایل ستاره ها خیلی فرق داره با ما، حالا هر ستاره ای چه سینما چه موسیقی .. سیاستمدارها یا خیلی پولدارها هم ، پول و شهرت خیلی چیزا رو عوض میکنه حتی ایدئولوژی رو
ولی دلیل نمیشه چپ و راست به چهره ات گیر بدی تو نوشته هات آقای عزیز دل

همچین قصد نداشتم تیرا جان .... دلم برات تنگ شده

parinaz جمعه 17 مهر 1394 ساعت 12:03

با جمله آخر تیراژه خیلی موافقم!!!

مرسی چشم گیر نمی دم دیگه

دل آرام جمعه 17 مهر 1394 ساعت 21:08 http://delaramam.blogsky.com

آره خب توی نگاه اول با خودش میگه هه شانس ما رو باش بین اینهمه دختر باید با یه آقا بشینم و شام بخورم. اما جمله اول به دوم نرسیده چنان مجذوب افکارت میشه که گارسون مجبوره شامِ یخ کرده اش رو برای بار چندم عوض کنه...
تو این شانس رو ازش گرفتی پیرزاده... نذاشتی شامش رو با یه آدم حسابی بخوره...

بابا دل ارام .... شما یه جوری می نویسی ... ادم کیف می کنه مرسی خانم ... ممنون از حمایتت

تیراژه جمعه 17 مهر 1394 ساعت 21:23

دقیقا همین که دلی نوشت

ز ک جمعه 17 مهر 1394 ساعت 22:23

سلام
دلخورم ازاین که کامنتهابی جواب میمونه حس حرف زدن بادیواربه انسان دست میده
بگذریم
شمامگه قول ندادین پاییزبه هدفهای ظاهریتون برسین ؟؟؟؟؟؟
همه عمرمیخواهید بااین ارزوهازندگی کنید؟؟؟مگه انسان چندباردنیامیادوچندبارزندگی می کنه؟؟؟
من بشدت باعملهای زیبایی موافقم امازیادطولش ندین این انتظارسخت را
بگذریم

انشاله اواخر اذر نیت دارم بکنم ولی صد در صد نیست .... مرسی که انقدر نگران و پی گیری ... ممنون ببخشید دیر جواب دادم

شیرین جمعه 17 مهر 1394 ساعت 22:31 http://www.ladolcevia.blogsky.com

آقای پیرزاده شما یکی از آدم های دوست داشتنی این دنیا هستید! خیلی خوشحالم که از طریق هفتگ شما را شناختم.
پاینده باشید!

ممنون شیرین لطف می کنی می خونی

azin شنبه 18 مهر 1394 ساعت 07:57

بشدت از گلزار بدم میاد
بشدت با شعور شما موافقم
ضمناً انقدر خودتونو دست کم نگیرید به خدا شعار نیست که سیرت زیبا به ز صورت زیبا

مرسی ... لطف شما شمال حال ماست کافیه

خواننده شنبه 18 مهر 1394 ساعت 11:00

سلام
اگه یه بار دیگه..فقط یه بار دیگه به چهره تون گیر بدین....اونوقت..
.
.

نه والا..کاری ازم بر نمیاد. بازم میام مطالبتون رو می خونم. بازم میام از گیر دادن تون به چهر تون عصبانی میشم. بازم به شعور و درک بالای شما در تحلیل مسائل آفرین میگم.
اما تو رو خدا دیگه اینطوری ننویسین.
شام خوردن با گلزار و نیکی و الناز و .... برای من یکی اصلا مهم نیست بخدا. که چی آخه...

من گیر ندادم بخدا ....من فقط گفتم گلزار تجربه ایی داره که اکثر ماها نداریم جالبه راجع بهش حرف بزنیم

فرنوش شنبه 18 مهر 1394 ساعت 11:56

سلام. من از همین تریبون اعلام می کنم اگه یه روزی به هر دلیلی سلبریتی شدم خانواده ی شما رو شام دعوت کنم رستوران یکی از این بازیگر خوش استایل ها.
آقای پیرزاده ی عزیز، شام خوردن با یه آدم اهل مطالعه ی خودکم بین باعث افتخار ماست.

دمت گرم ... منتظرم

آهو یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 00:01

از من بپرسین محمد رضا گلزار خوش شانس بود اگر افتخار شام خوردن با چنین مرد خوش فکر و خوش قلبی رو میداشت .
آقای پیرزاده این همه حساسیت شما رو چهرتون برای من عجیبه ، به نظرم ایراداتی که به نظرتون میرسه بیشتر جنبه ذهنی داره تا عینی ، ولی اگر واقعا اینقد دغدغه است براتون زود برین دنبالش

اینجوری نمایانه واقعا ... نه من خیای درگیر قیافه ام نیستم ... خانمم میگه تو اعتماد به سقف داری

مهربان یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 00:18

حالا یه عکس می نداختی اگه شام رو برنده می شدی ناجی رو می فرستادیم

روم نشد مهربان وگرنه می انداختم

شادی یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 08:54

اگه به من میگفتن بین شام خوردن با گلزار و یا شام خوردن با جناب پیرزاده یکی رو انتخاب کنم قطعا شام خوردن و گپ زدن با جناب پیرزاده رو انتخاب میکردم..اینو واقعا گفتم چون دلیلی نداره بخوام چاخان کنم.....
من هیچوقت مجذوب ظواهر و شهرت آدمها نشدم.برعکس فکرمیکنم شهرت اینچنینی اثرات منفی ای روی شخصیت آدمها میزاره...

واقعا .....
مرسی...
ببین من واقعا هیچ بر خوردی با گلزار نداشتم نمی دونم ادم خوبیه یا بدیه من فقطمی گم به سبب شهرت حتما دنیا رو از دریچه ایی دیده کهمن تا به حال تجربه نکردم

lمهری یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 10:17

با سلام یه بخشی راجع به پدرشون نوشته بودین (درب و داغون) خدمتتون عرض کنم جناب گلزار در هیچچچچ زمینه ایی قابل مقایسه با خانوادشون حتی برادرشون نیستن بنده از نزدیک خانوادشون رو دیدم این مطلب رو برای قضاوت کردنتون گذاشتم قصد بی احترامی یا جسارت به هیچکس رو ندارم

با پوزش و احترام

من متو جه منظورتون نشدم من به پدر ایشون نگفتم به خودم گفتم .... کاش بیشتر تو ضیح می دادید به هر صورت ممنون

پریسا یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 17:59

چندین و چند ساله که وبلاگ جمع شما رو می خونم ، منظورم از جمع شما ، شخص شما ، آقای اسحاقی ، باقرلو ، جعفری نژاد ، مهربان و .... هست
تو این چند سال شاید یکی دوبار اونم فقط تو جوگیریات کامنت گذاشتم
اما حالا ، پست شما منو مجبور کرد که بنویسم
آقای پیرزاده ، هیچوقت چهرتون برای من ناخوشایند نبوده . برعکس هر بار که که در این وبلاگ گروهی رو باز کردم منتظر ی پست از یک شخصی که همیشه میانه رو و منصفانه حرف زده و قضاوت کرده بودم و هستم .
شما هیچ نقصی ندارید ، انقدر به خودتون گیر ندید ، بهترین سالهای زندگیتون رو روبروی آینه نگذرونید ...
من یه غریبه ام ، میتونستم از کنار این پست هم مثل همیشه خاموش بگذرم میتونستم بگم به من چه ؟ خب که چی ؟
ولی من نه این ها رو گفتم و نه قصد دلسوزی و ترحم دارم چرا که شما نیازی به اینها ندارید
شما فقط باید رو اعتماد به نفس خوذتون کار کنید .
برادر بزرگوار ، خوش به سعادت همسر شما که کنار مردی زندگی میکنه که پشت چهره مردونه ش قلب فوق العاده مهربونی داره ...
قدر لحظه هاتونو بدونید
خذا یاورتون باشه

مرسی من تو این پست قصد اینکه به خودم گیر بدم نداشتم ..... فقط حس اون لحظه رو نو شتم
مرسی که انقدر به فکر من هستید ممنون از صداقتون

سمیه چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 11:11

1- من ترجیح می دم با شما شام بخورم تا با گلزار جون اولا قیافه واقعی شو یه بار تو فرودگاه دیدم و علاوه بر اینکه قدش خیلی کوتاه بود از نزدیک عین این پسر دهاتیای لپ گلی بود واقعا شک کرده بودم که خودش باشه بعدشم از کجا معلوم حرفی واسه گفتن داشته باشه قبول دارم به واسطه پول و موقعیتش تجربه های منحصر به فردی باید داشته باشه ولی ممکنه بجای اونا فقط از خودش دم بزنه و چرت و پرت بگه کی می دونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد