اینکه یه جریانی یا یه کسی یا به یه مطلبی انتقاد داشته باشیم ... چیزی بدی نیست و حق داریم نقدش کنیم
ولی اینکه یه جریانی یا یه کسی یا یه مطلبی ما رو بهم بریزه .. عصبی مون کنه و حالمون دگر گون کنه و ما این حس و حالمونو بندازیم گردن نقد و انتقاد .....بده ....
دیروز با یکی از همکارها میرفتیم ... یه جونک 20ساله با یه ماشین لوکس انچنان پیجید جلوی ما که نزدیک بود تصادف کنم
اقا این رفیق ما یه نیم ساعتی راجع به اینکه کسی که یه میلیارد ماشین زیر پاشه نباید قوانین زیر پاش بزاره با من حرف زد ... و هر دفعه تو ترافیک به اون ماشین میرسیدم به من میگفت تورو خدا ریختشو نگاه کن ...و بلند بلند جوری که اون بشنوه میگفت باباش گوسفند هاشو فروخته اومده تهران ....
من هیچی نمیگفتم ... پسره هم با اینکه میشنید جرات نمیکرد به دو تا مرد 120 کیلویی تو یه پراید ی که دور تا دورش خورده چیزی بگه .... فکر کنم برای اینکه حرفهای ما رو نشنوه یه دکمه زد و سقف ماشین از تو صندق عقب در ومد بسته شد ... این کا رو که کرد انگار این رفیق ما رو اتیش زدن ... گفت بدبخت عقده ایی نگاه کن داره فخر میفروشه ....
کار پسره اشتباه بود ولی این رفیق ما انتقاد نمیکرد داشت می سوخت ....خواستم یه چیزی به این همکارم بگم بی خیال شدم وقتی رفت
دقت کردم دیدم خودمم با ورژن خفیف تر این جوریم ...
چند روز پیش تو خیابون یه خانم بسیار زیبا دیدم که سوار یه ماشین مدل بالای یه پسره شد.... اینکه من کلا با این روابط و این نوع دوستی موافق نیستنم و همیشه نقد میکنم یه بحثه ..... اینکه حالم خوب نبود یه بحث دیگه ...
آخر هفته خوبی داشته باشید
آرش پیرزاده