هفتگ
هفتگ

هفتگ

حدودا یک ماه  از جلسه مشاوره ام با یک متخصص سرشناس می گذرد.... اولین بار بود و به خاطر یک سری مسایل با بچه ها و حس اینکه باید مادر بهتری باشم یک وقت از مطبش گرفتیم... یک ساعت و نیم صحبت کردیم و قرار شد این جلسات را مدتی ادامه بدهیم... ولی خب ندادیم... قرار شد به صحبت هایش عمل کنیم ولی خب نکردیم... به جز همان چند روز اول که هنوز طنین صدای آرام و لحن تاثیر گذارش توی گوشمان بود....  قبل تر ها هم گفتم، دست خودم نیست به تغییر آدم ها امید ندارم... دلیلش دقیق نمی دانم چیست؟!! شاید آدم هایی که در زندگی ام بودند و با همان خوبی یا بدی، با همان نایسی یا نکبتی که بودند تا همیشه هم باقی ماندند تا مردند حتی.... پیش مشاور و رانشناس رفتن فقط عذاب وجدان به آدم اضافه می کند...

همیشه استثنا هم هست... یک عالمه آدم هم حتما و قطعا بوده اند که یکهو زیر و زبر شده اند ولی متاسفانه به پست من نخورده اند تا حالا.... یک دختر تین ایجر می شناختم که بعد از جدایی والدینش یک مدت طولانی پیش مشاوره رفت که وضعیت درسی اش افت نکند یک وقت... ولی خب بعد از آن همه رفتن و آمدن ها و پول شمردن ها، کلا درس را بوسید گذاشت روی طاقچه و  با دوست پسرش فرار کرد ....  یک معتاد می شناختم که با جلسات روانکاوی و کمی هم دارو کلا اعتیاد را گذاشته بود کنار که متاسفانه او هم اووردوز کرد و به بیمارستان نرسیده تمام کرد.... یک زن و شوهر می شناختم که هر دو هفته یکبار دست می کردند توی پس اندازشان و با تمام آن نداریشان پول مشاور متخصص خانواده می دادند و در نهایت ..... هیچی .... بگذریم از این مثال ها..... حرفم این نیست که مشاورها و رانشناس ها به درد نمی خورند حرفم این است که آدم خودش می داند که کجای کارش می لنگد و هیچ کس جز خودش نمی تواند کمکش کند... هیچ کس برای زندگی آدم معجزه نمی کنند ....  این قبیل جلسات برای آدم های زیادی شاید فقط یک دست آویز امید بخش است و بس... یک جمله آرامش بخش زیر لب شبیه " خدا رو چه دیدی شاید جواب داد" .... آدم هایی که فکر می کنند می توانند و توانش را دارند که تغییر کنند... که تغییر بدهند اطرافیانشان را .... مثل زنی که امروز برای من با بغض دردودل کرد که شوهرش با کنترل آنقدر کوبیده توی صورت بچه که تمام صورتش کبود شده و بچه رویش نمی شود بیاید مهد کودک و شماره مشاور می خواست از من.... از من .... از منه نا امید به تغییر آدم ها.... از منی که داشتم آرزو می کردم کاش می شد به جای حرکت دادن خودکار روی کاغذ و نوشتن شماره همان آقای روانشناسی که من یک ریزه از حرف هایش را هم عمل نکرده بودم، برایش شماره جایی را می نوشتم که با یک تماس بیایند و مردک گاو را کت بسته ببرند و آنقدر بزنند که بمیرد ...

نظرات 13 + ارسال نظر
الهام دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 23:26 http://Www.divaretanhai.blogsky.com

من هم مدت زیادی انواع مشاور و روانشناس و روانکاو رو امتحان کردم و هر دقیقه که میگذشت جیبم کنتر مینداخت و استرس میگرفتم که پول دادم تا فقط حرف بزنم! و تا ساعت ها بعدش حس خوبی داشتم و دوباره همه چیز به روال عادی برمیگشت. الان به اطرافیانم که نیاز به مشاورت دارن شماره میدم. ولی به این نتیجه رسیدم که مشاور توی زندگی من نیست، روحیات من و اطرافیانم رو نمیدونه! نمیتونه زندگی اینده من رو پیش بینی کنه که چه جوری قدم بردارم. فقط روی کاغذ مشخصات کلی رو مینویسه و بر پایه اون قضاوتت میکنه و راهکار های تئوری بهت میده! اما در نهایت این منم که باید تصمیم بگیرم و تغییر کنم.

نورا سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 00:29

اما من همیشه تو زندگی به تغییر امیدوارم شاید به خاطر چیز هایی که دیدم و حرف هایی که شنیدم باشه . البته تغییر تو سن های کم راحت تره من خودم وقتی سنم کمتر بود با خواندن کتاب ها خیلی از اخلاق هامو تغییر دادم اخلاق هایی که شاید اگه الان بودن تغییر دادنشون برام غیرممکن بودن البته من الانم سن زیادی ندارم و فکر میکنم برای تغییر و بهتر شدن زمان زیادی هست

نورا سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 00:33

http://almatavakol.blog.ir/1394/07/25/%D8%B5%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%A7

نورا سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 00:35

با خواندن پستتون یاد این پست آلما توکل عزیز افتادم فکر کردم برای اطلاع رسانی بد نباشه

داش آکل سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 00:50

مشاور های الان همش دنبال پولن. من یه مشاور دیدم که آخرین ویزیتش در روز رو داشت انجام میداد، مراجعش به دلیل مشکلی که همون ساعت پیش اومده بود، یه ربع بیشتر مجبور شد تو دفترش وایسته! وقتی گفت پول اون یه رب رو هم گرفته از تعجب شاخ در آوردم.

مشاوره باید تو جامعه به طور کلی تری رواج داشته باشه. طوری که پیشگیری کنه، قبل از رجوع بیمار خودشون عوامل رو شناسایی کنن و حتی اونا سراغ بیمار یا همون شخص مشکل دار برن. تو مدارس، دانشگاه ها، ... باید یه کار دولتی باشه، نه که محل کاسبی یه سری افرادی که از رو اتفاق وارد این رشته شدن و حالا شدن مشاور و روانشناس...

سارا سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 02:40

سلام مهربان جون،
وقتی که ۲۵ سالم بود یکی از بد ترین اتفاقات در زندگی من افتاد. برای من مرگ عزیزانم تنها چیزی هست که فکر میکنم، از جمله مشکلاتی هست که راه حلی برایش نیست. برای همین وقتی تو ۲۵ سالگی هم زمان ۲ تا از عزیزانم رو از دست دادم. روزگار به قول آلمانی ها چنان زمین زیر پایم را کشید که برای دو سال انچنان تو چاهی افتادم که نمی تواستم ازش بیرون بیام. مشاوره تا دلت بخواد. از یوگا و هر چیز که فکر کنی هم کم نگذاشتم. تو همه این تجربیات تنها چیزی که کمکم کرد یک جمله روان پزشک بود که هم کمک بود و هم دلیل که دیگه هر اتفاقی افتاد پبش مشاوره نخواهم رفت.جمله این بود: اگه اینجا نشستی تا من کمکت بکنم از چاه در بیایی کاملا در اشتباهی. یک مشاور تنها همراه تو است در زمانی تو دنبال راه حل برای نجات خودت میگردی. منم گفتم فتم.اکه نشسته فقط منو نگاه کنه که به تماشاچی احتیاج ندارم. دو سال طول کشید تا دوباره زندگی من جا افتاد. ما انسان ها اگر بخواهیم می توانیم تغییر کنیم. اما تعداد کسایی که می خواهند کم است. برای همین هست که فکر میکنیم ما تغییر پذیر نیستیم. چون نشستیم تا شوهر، پدر، مادر، مشاور چ یا غیر ما رو تغییر بده...اما همان جور که گفتی هیچ کس به غیر از خدا و خود آدم بهتر نمی دونه که جریان چی است و تا زمانی که آدم خودش شروع نکنه تغییر نمیاد. و این شروع از همه چیز سخت تر است.
بعد هم یک چیز دیگه...من مادر نشدم نمی دونم چه احساسی هست و یا چه چیزی تو دلت هست که دلت می خواد مامان بهتری بشی. اما به عنوان یک فرزند : مامان من یک بار به من گفت من را ببخش من گاهی به دلیل کم تجربگی همیشه بهترین تصمیم را برات نگرفتم. اما سارا من بهت قول میدم که همیشه از لحظه تولدت همه سعی خودم را کردم که بهترین مامان برات باشم و تا جایی که می توانم بهترین ها برات بخوام. مامان من راست میگفت گاهی می توانست بهتر برام تصمیم بگیره. اما من به عنوان فرزند....ازش ممنونم به خاطر این جمله اش. تا الان هم تو این ۳۳ سال کمبودی نداشتم. زندگی خوبی دارم و مامانم را با هیچ کس عوض نمیکنم. مهم اینکه تو همه سعی ات را بکنی. من قول میدم که پسرهای گلت هم یک روز مثل من مدیون و قدردان مامانشون باشند.
همین که سعی میکنی مامان بهتری باشی خودش نشان دهنده این است که مامان خوبی همین الان هستی. انشالاه همیشه همون جوری که دلت می خواد هم بشی و باشی.
برات بهترین ها رو از خدا ارزو میکنم.

سهیلا سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 08:48 http://nanehadi.blogsky.com/

سلام. وقتی آدم ها خودشون از ته دل بخوان تغییر کنن ولی راهش رو بلد نیستند مشاور میتونه راه نشون بده . مرحله به مرحله.

فانوسدار سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 10:15

یک استاد مشاوره می گفت مشاوره یاد دادن نحوه خفه کردن یک اژدهاست از طرف کسی که هرگز با اژدهایی روبرو نشده است.
بعد از زلزله بم رفته بودم برای امداد .یک گروه روانپزشک هم آمده بودن برای درمان داغدیدگی. هر روز تو چادرها جلسه گروهی می گذاشتند .یک روز یکی اشون م گفت اگه تهران زلزله اومده بود و ما چادرنشین شده بودیم بعد یکی می آمد می گفت بیایید بنشینید صحبت کنیم با تیپا می انداختمش بیرون!!!

مونا سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 12:22

انقدر بزنند تا بمیرد .... بمیرد

خانم کوچولو سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 12:41 http://daftardastak.persianblog.ir

به نظر من مشاور نمی تونه معجزه کنه. تنها کسی که می تونه به آدم کمک کنه فقط و فقط خودشه. اما به یه چیز مطمئنم این که ممکنه مشاور به بعد هایی از قضیه مورد نظرت اشاره کنه که از ذهن خودت دور افتاده است. فقط می تونه یه دیدگاه رو به ذهن تو اضافه کنه و باز هم اون خودت هستی که راه حل رو پیدا می کنی.

. سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 15:26

من جزو اونایی هستم که بیشتر از دوازده سال پیش مشاورهای مختلف رفتم.یعنی چند جلسه رفتم دیگه نرفتم.دو سه سال زیر نظر روانپزشک بودم بعد چند سال دوباره حالم بد شد
پیش هر دکتری که میرفتم بلد نبود بفهمه دردم چیه

تا اینکه سال گذشته یه رواندرمانگر تونست کمکم کنه
مشکل بسیاری از افراد اینه که فرق روانپزشک,مشاور,روان درمانگر,و... نمی دونن
و متاسفانه سواد پایین بعضی از این مشاورین
من و چند نفر دیگه جزو اونایی هستیم که به مشاور مراجعه کردیم و نتیجه خوبی هم گرفتیم

زیاد هم مطالعه کردم
مثل متخصص پوست وداخلی و مغز و... که بعضیا کارشون خوبه و بعضیا نه و اگه ما از یکی جواب نگیریم میریم سراغ یکی دیگه,در مورد مشاور این کارو نمیکنیم.چون زخم روح و روان دیده نمیشه
پس باید تمرین همون طور که از یه دکتر متخصص جواب نمیگیریم میریم سراغ یکی دیگه و از مشهد میریم شیراز و تهران,برای مشاور هم یکی جستجو کنیم
به امید سلامتی و شادی همه دوستان

رضوان سادات چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 12:41

مردک وحشی چطور دلش اومد آخه؟؟؟؟
این چجوری میخواد درست شه مثلن؟؟؟

سمیرا چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 13:15 http://nahavand.persianblog.ir

با این حرفت موافقم که هر کس خودش بهتر میدونه کجای کارش میلنگه و دردش چیه و تا خودت نخوای و اراده نکنی هیچ دکتر و مشاوری نمیتونه بهت کمک کنه ولی خب منم از اون دسته آدمهایی هستم که مشاورهای مختلفی رو امتحان کردم و در کل تو حرفهای همه شون یک نقطه مشترک پیدا کردم که باید خودت بخوای تا همه چی درست بشه اما یه حس خوبی دارم وقتی با خیال راحت و بی هیچ سانسوری با کسی که نمی شناسمش و نمی شناستم حرف میزنم..بغض میکنم حتی اشک میریزیم و نگران قضاوتش نیستم و حرفهاش حتی اگه برای چند روز آروم کنه آدمو می ارزه به پولی که میدی به شرطی که واقعا اونم وجدان کاری داشته باشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد