هفتگ
هفتگ

هفتگ

تکرار ...

درود

بدون هیچ تعارف و مقدمه ای ، از اینکه قرار است که یکی از هفت تگی ها بشوم خوشحال هستم .

پیش از این نیز دو بار مهمان هفت تگی ها بوده ام . زمانی که وبلاگ چارو را می نوشتم . چارویی که با نام نادر عزیز گره خورده است .

حالا قرار است شنبه های هفت تگ را من بنویسم . امیدوارم بد ننویسم و خواننده های خوب هفتگ نیز مرا تحمل کنند .  از تمام هفت تگی ها هم سپاسگزارم  . به خصوص از حضرت بابک اسحاقی .

زیاده عرضی نیست .

 

این هم یک متن دم دستی برای شروع . یک یادداشت روزانه که در یک کار گروهی در فضای مجازی ( یک گروه تلگرام ) ، شد قسمت نخست یک داستان .

 

توی هواپیما ، روی صندلی ردیف  A  ، کنار پنجره ، در یکی از روزهای چهل و هفت سالگی نشسته ام .

هندزفری موبایل را که یکی از گوشی هایش خراب است ، درون گوشهایم گذاشته ام و به یک موسیقی آرام گوش می دهم .

از پنجره به بیرون خیره شده ام . به کوههایی که برف ، قله هایشان را سپیدپوش کرده است .کتابی را که می خواندم روی پاهایم گذاشته ام و با انگشتان دستم با لبه ی ورق هایش کلنجار می روم .

حوصله ی خواندن کتاب را ندارم . امروز از آن روزهایی است که می خواهم چشم هایم را ببندم ، به یک موسیقی آرام گوش دهم و عقل و چشم و گوش را دراختیار خیال بگذارم که هرکجا که می خواهد با خود ببرد !

از فراز کوههایی سپید می گذریم . از فراز دشتی خشک نیز . و باز در دوردست ، کوههای دیگری پیدا می شوند .

طبیعت اگر تکراری هم باشد ، اما پایانی ندارد . نه خودش ، نه زیبایی اش ، نه ابهتش ، نه غرورش ، هیچ کدام پایانی ندارند . کوهی پس از دشت ، رودی در انتهای دره ، جنگلی سبز و ... که باز و باز و باز تکرار می شوند .

سخت است که گمان کنم در تکرار بی پایان این طبیعت ، من تکرار پذیر نباشم !

سخت است در یکی از روزهای چهل و هفت سالگی ، باور کنم که پس از یکی از چند سالگی های دور و یا نزدیک ، طبیعت ، بی نگاه من و بی صدای من تکرار خواهد شد .  باورش سخت است .

حتما مثل طبیعت ، من نیز تکرار خواهم شد . گاهی چون خزنده ای بر تن قهوه ای یکدست و خشن کویری گرم و خشک . گاهی در تن عقابی مغرور در در بلندای آبی بیکران ... و گاهی چون یک بز کوهی ، در دل ابهت تکرار کوه ها و دره های دور . ... و روزگاری هم شاید ، در تکرار خوشایند یا ناخوشایند دیگری ، در کالبد انسانی دیگر ، بر زمینی دیگر ، زیر آسمانی دیگر ، طبیعت ، دوباره منِ دیگری را تکرار کند .

از فراز شهری بزرگ می گذریم و من در این فکرم که در تکرار بعدی ، چه خواهم بود ؟ شکی ندارم که در تکرار طبیعت ، من نیز تکرار خواهم شد ، اما نمی دانم در کجا و در کدامین تن ؟

...

باقی بقایتان

مجید شمسی پور

نظرات 10 + ارسال نظر
آرش پیرزاده شنبه 30 آبان 1394 ساعت 22:04

عالی بود دمت گرم

الهام شنبه 30 آبان 1394 ساعت 22:52 http://divaretanhai.blogsky.com

سلام،
خوش اومدین. نوشته زیبایی بود.
خوشحالم که طبقات هفتگ خالی نمیمونه، خوندن اینجا لذت بخشه.

زینب شنبه 30 آبان 1394 ساعت 23:32

ای جان
مجید شمسی پور بزرگوار
باورتون میشه اسم شما پای هرپستی باشه من سراسر شوق میشم... ایشالا که سالهای سال زنده باشید و سلامت

مریم گلی یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 07:39

ای وای در اولین حضورتون تو هفتگ ما رو تو چه چالش عظیمی انداختین قربان !!!!!!!!! من از الان دارم فکر می کنم اگه تو سوریه یا مثلا نوار غزه یا حتی سومالی به دنیا بیام چه خاکی بر سر کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دل آرام یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 10:14 http://delaramam.blogsky.com

تکرار می شویم اما تکراری نه...

داود(خورشید نامه) یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 11:11

شمسی جون هیچم تکرار نمیشیم تناسخ حرف من دراوردی ایه

سایه یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 11:52

خیلی زیبا بود. راستش من هم به نوعی معتقدم به این تکرار شدن. و چقدر زیبا شما بیانش کردید.
ممنون و واقعا خوش اومدین...

مریم نگار یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 12:56

آمدم بگم که خیلی خوشحال شدم وقتی نام "مجید شمسی پور" ...یا همان "مجید چارو" بلاگر را بر صدر امروز این صفحه دیدم......
قلمش دیده شناخته و دوست داشتنی ست....

اسکانت در ساختمان 7تگ تبریک مجید عزیز..................

بانوی ِ .. یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 15:56

سلام جناب شمسی پور گرامی، تبریک به شما برای بودن در جمع کم نظیر هفتکی ها و خودم برای خواندن این متن بسیار عالی، به ویژه انجا که گفتید: " سخت است باور اینکه طبیعت بی نگاه من و بی صدای من تکرار خواهد شد ! " و یا " شکی ندارم که در تکرار طبیعت، من نیز تکرار خواهم شد، اما نمی دانم در کجا و در کدامین تن ؟! " . راستش من هم خیلی به این موضوع فکر می کردم، و به ای کاش های مختلفی رسیدم. از دید اجتماعی چون به ترازوی عدل خدا ایمان دارم، می گویم کاش ظالم در زندگی بعدی، در لباس مظلوم بیدار می شد و ما همگی در ابدیت خود، با مجموعه ی زندگی هامون سنجش می شدیم. چون می دانید که عوامل محیطی زیادی روی ما تاثیر گذاشته تا به فردیت اکنون خود برسیم. و شاید کوچکترین تغییر در هر یک از این عوامل می توانست سرگذشت متفاوتی را برایمان رقم بزند. (به عبارت ساده تر با مجموعه ی زندگی ها می شه دقیق تر روی ذات ادم ها برچسب گذاشت.)
به هر حال این یکی از ای کاش های دلم است، نه چیزی که شاید اتفاق بی افتد. چون معتقدم که هنوز حقیقت زندگی بر ما اشکار نشده و علم بر آن صرفا با دین امکان پذیر نیست (حتی ممکن است در قضاوت خود در باره ی چرخه ی زندگی دچار اشتباه چنان عمیقی شویم که ریشه اش تا نسل ها ادامه پیدا کند).
در نهایت اینکه ایده ی تکرار پذیر بودن انسان در چرخه ی حیات نگرشی بسیاااار آرامش بخش و امید دهنده است. و سپاس از مطلب خوبتان و افق روشنی که نشانمان دادید.

بابک اسحاقی سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 22:46

سلام و خیر مقدم مجید جان
خوشحالم که اینجا می نویسی و افتخار می کنم که همسایه خوبی مثل شما دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد