هفتگ
هفتگ

هفتگ

ما اینگونه ایم !

ما اینگونه ایم !

( خاطرات کار و کارگاه ) 

 

کولر ماشین هم حتا جواب نمی دهد . گرما ، گرمای تابستان جنوب ، با کسی شوخی ندارد . باید عرق بریزی و حسش کنی !

مهندس ایزدی پشت فرمان نشسته ، من صندلی کنار او و زعیم ، کشاورز و مالک بزرگ منطقه ، روی صندلی عقب ماشین نشسته است .

صبح ، مثل همه ی صبح های دیگر این یک ماهه ، ساعت ده نشده ، سر و کله ی زعیم در کارگاه پیدا شد . مثل هر روز اول چهره ی متعجب و پر از سوال خودش را رو کرد ، بعد کمی سر و صدا و تهدید ، و بعد هم خنده و خواهش برای انجام کارش . کاری که تمامی ندارد ! هر روز یک کار جدید می تراشد ! یک روز می خواهد نقشه ی کانال را تغییر دهیم تا از فلان جای زمینش رد نشود واز بهمان جا رد شود . یک روز می آید سر و صدا که عرض زهکش زیاد است و زمین زیادی از او تلف می شود ! یک روز می خواهد خاک زمینش با خاک زمین همجوار قاطی نشود . یک روز می خواهد خاک فلان جا را برایش حمل کنیم به زمین جای دیگر . یک روز می زند به سیم و آخر و می گوید که می نویسد و امضاء می کند که نمی خواهد طرح تسطیح و یک پارچه سازی در زمین هایش اجرا شود ، یک روز هم می آید و اصرار و خواهش و تمنا که زودتر زمین هایش را تسطیح کنیم ! خلاصه هر روز فیلمی دارد برای خودش !

 

مهندس ایزدی ، عرق صورتش را با دستمال پاک می کند و از توی آینه ی ماشین نگاهی می اندازد به زعیم و می گوید :

-        پس حله ؟ مشکلی نیست ؟ دیدی عرض زهکش زیادتر از بقیه جاها نبود ؟ حالا میگذاری دستگاه ها دو روز راحت کار کنن ؟

-        خوب ... چی بگم ؟ من که زورم به شما نمی رسه !!

زعیم کوتاه بیا نیست ! خودش را مهندس می داند . مهندسی که چون کشاورز هم هست و سنش از همه ی ما بیشتر است ، پس تخصصش هم بیشتر باید باشد . بر می گردم رو به زعیم . می خندم و می گویم :

-        شد یه بار به جای گله و شکایت و نق نق کردن ، بیایی بگی خدا خیرتون بده . خسته نباشید . توی منطقه ی ما مهمون هستید . شد یه بار بگی بیایید یه چایی بخورید . بیایید سر ِ زمین ، خربزه بخورید ...

زعیم نگاهش را مستقیم به چشم های من می دوزد ! آرام می شود . لختی سکوت می کند و بعد با دو دستش لاله ی گوشش هایش را می گیرد .

من و مهندس ایزدی می خندیم . این کار او در فرهنگ بومی منطقه ، یعنی تسلیم او در مقابل حرفهای ما .

-        من تسلیمم ... هر چی شما بگی ... اصلا همین الان بریم باغ ... بریم خربزه بخوریم ... چند تا هم ببرید برای خونه ...

اینجا در زبان عامیانه به جالیز هم باغ می گویند . خربزه هم نوعی از همان طالبی شهرهای دیگر است ! یادم می افتد به کرمان و مردم خوب کرمان که به خربزه می گفتند خیار و به خیار می گفتند خیار سبزه ! اینجا اما برعکس است ، به چیزی که اغلب به اسم طالبی شناخته می شود ، می گویند خربزه .

مهندس ایزدی ، قبلا از میوه ی  باغی که زعیم می گوید خورده است . از درون آینه نگاهی به زعیم می اندازد و می گوید :

-        خربزه اتون هم که تلخه ! طعم همه چیز داره به جز خربزه !

-        جدی ؟ خربزه هاتون تلخه زعیم ؟

-        ها ... مهندس جان شیرین نیستن !

با تعجب نگاهش می کنم :

-        چرا ؟

-        هفت ساله می کاریم ... تلخه ... بذرش می گیریم ...باز سال بعد .. باز تلخه !!

مهندس ایزدی با دست به پیشانی خودش می کوبد و می خندد .

چیزی نمانده دو تا شاخ روی سرم سبز شود . نگاهش می کنم و با تعجب می پرسم :

-        خوب چرا نمی رین یه بذر خوب بخرین و بکارین ؟ شما که می دونین این بذر تلخ می شه ! ... خیلی سخته ده کیلومتر تا شهر برین و بذر خوب بخرین ؟...

زعیم انگار نیازی به فکر کردن نمی بیند . جمله ی من تمام شده و نشده ، با حرکت دستها و باصدای بلندمی گوید :

-        خوب کون گشادی یعنی همین دیگه !!

چهره ی من و مهندس ایزدی باید دیدنی باشد احتمالا . در جایی که در هر هکتار چندین میلیون تومان دارد هزینه می شود برای اینکه زمین مردم مرغوب تر شود ، با شنیدن این حرف ها ، فقط یک جمله به ذهنم می رسد :

-        « ما اینگونه ایم ! »

یکراست به کارگاه بر می گردیم . منتظر می مانیم تا فردا و فرداها و زعیم و زعیم ها .

 

نظرات 7 + ارسال نظر
الهام یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 01:07 http://divaretanhai.blogsky.com

خسته نباشید

نوشین ج یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 08:44

اینگونه بوده ایم که هنوز هم اینگونه ایم

دل آرام یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 09:08 http://delaramam.blogsky.com

اصلا باورم نمیشه!!! یعنی واقعا هفت سال... خدایا...

زهرا یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 09:36 http://pichakkk.blogsky.com

سمت جنوب، منظورم بوشهر و برازجان و جنوب فارس هست، این مناطق هم به خربزه میگن خیار، به خیار هم میگن خیار سبزه
واقعا هفت سال؟!
خیلی عجیبه. الان خیلی از کشاورزها مساله ی بذر خوب و مرغوب رو جدی میگیرن!!! چون بشدت روی باردهی، کیفیت، عمر انبارمانی،بازار پسندی و فروش محصول تاثیر گذاره!!!

سهیلا یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 10:41 http://nanehadi.blogsky.com

چه جالب.اون وقت این تلخ ها رو چیکار میکنن.مثلا بادوم تلخ رو شیرین میکنن استفاده میکنن.یا استفاده دارویی میکنن.اینا رو چیکار میکنن؟

هدیه دوشنبه 16 آذر 1394 ساعت 10:12

چه قده هم واسه ی خربزه تلخها مشکل خک و آب و عرض زهکش و..... داشت


دستش درد نکنه ....

زینب دوشنبه 16 آذر 1394 ساعت 19:17


صداقتش رو دوست داشتم...
من اوایل دانشجویی کلی با این خیار و خیارسبز مشکل داشتم...اصن یکی میگفت خیار، کلی باید تو ذهنم تحلیل میکردم که منظورش خیار سبزه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد