پاییز که به نود برسد، درست آنجا که روز با سخاوت می رود شب را یک دقیقه بیشتر مهمان شهر کند؛ ترمه سرخ پهن خواهم کرد... شمع می افروزم و کنار شاهنامه می گذارم... دل پر انارها را می شکافم... دانه دانه ی یاقوت ها را که در قلب سپیدشان یک فصل خاطره دارند به بزم دعوت می کنم... حتما چای دم می گذارم. که عطر هلش بپیچد و تمام محله را خانه به خانه پر کند و حتما به رسم هر سال بر حافظ تفالی خواهم زد... خوب که بیاید، به سیاهی آسمان چشم می دوزم، در انتظار سحر... زیر لب سعدی زمزمه خواهم کرد "تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد"... و زمستان را... زمستان یک رنگ را... زمستان دل سرد را... تحویل می گیرم...
برگ چهارم/ چند شب مانده به یلدای 94
چه تصویر زیبایی
سلام متن زیبای بود. تقدیر
آخی عزیزم
دست خوش به این همه حس ناب
یلدا دختریست سیاه موی و گیسو کمند که دل از ایرونی جماعت برده اونم با نیم نگاه خمار یک شبه برای تموم سال
سلام دل آرام زیبا بین و زیبانویس
زمستان رو دوست دارم با اینحال اصلا دلم نمیخاد پاییز تمام بشه
با رفتن پاییز غصه دار میشم...
یلدات پر از حس خوب باشه برات
امان از زمستان دل سرد...
یلدا خانوم رو بیشتر از نوروز دوست میدارم. یلدا به همه دوستان خوش بگذره.
حافظ هم بخون..
حافظ مهمه..
:)
من امسال یلدا رو مدرسه م انگار..
شاید با بچه ها دورهم باشیم
امروز مدام این شعری که برای تیتر انتخاب کردی مدام در ذهنمه
شب عاشقان بی دل چه شب دراز باشد!
سلام . تصاویر تازه وجانبخش ،متن جوان پسند وامروزی ،نگاهی نو به پاییز و خیلی چیزهای دیگه باعث میشه ،شما نویسنده خیلی خوبی شناخته بشید . امیدوارم هروقت منتظر اتفاق زیبایی هستی ،زود زود زود ،ان اتفاق خوب بیفته ،خوشحال بشی ... فرهاد