هفتگ
هفتگ

هفتگ

سفر – دوست – کتاب


1-     محبوبه موسوی

از خوبی های سفر یکی هم دیدن دوستان قدیمی است . در روزهای پایانی پاییز می روم گرگان به دیدار دوستی عزیز و دیرین و خانواده اش ، که حکایتش بماند برای وقتی دیگر .

پس از گرگان به گیلان می روم . در فومن به دیدار دوستی قدیمی باید بروم که نیست و رفته است تهران . اما محبوبه موسوی را می بینیم و با او به تماشای پاییز جنگل و افق بی انتهای دریا می رویم .

محبوبه موسوی مترجم کتابی است که به روایتی پرفروش ترین کتاب سال 2015 شده است . کتابی از پائولا هاوکینز که تا کنون بیش از سه میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است .   

این کتاب توسط نشر میلکان چاپ شده و طی چهار ماه ، چاپ سوم آن نیز به فروش رفته و در آستانه ی چاپ چهارم قرار دارد . از ویژگی هایی که این کتاب دارد این است که ( در جایی که قانون کپی رایت مفهومی ندارد ) ، امتیاز ترجمه ، چاپ و توزیع نسخه ی فارسی آن از صاحب امتیاز اثر دریافت شده است .

از محبوبه موسوی رمان سکوت ها در سال 1392 به چاپ رسیده  و به زودی چاپ جدید آن توسط نشر مرکز  روانه ی بازار کتاب خواهد شد .

کتاب خانه ای از آن دیگری ، مجموعه داستانی است نوشته ی محبوبه موسوی که چاپ اول آن توسط نشر مرکز به انجام رسیده و در اختیار دوستان داستان قرار گرفته است .

محبوبه موسوی چند ترجمه ی دیگر هم دارد ، از جمله

زندگی ابدی خانواده تاک اثر ناتالی بابیت

آخرین ضربه خنجر اثر الری کویین

راز خانه اسپانیایی اثر الری کویین

راز پرتقال چینی اثر الری کویین

نیروی همدلی اثر کارین دی هال و ملیسا کوک

طرف تاریکی ، مجموعه داستان های کوتاه از نویسندگان جهان

به سوی ماه اثر ژول ورن که به زودی توسط نشر میلکان به چاپ خواهد رسید .

از محبوبه موسوی خواهش می کنم که برای شنبه ی بعد هفتگ متنی در معرفی کتاب دختری در قطار بنویسد . او هم لطف می کند و می پذیرد.

پس برای بیشتر دانستن از محبوبه موسوی و از رمان دختری در قطار ، صبر می کنیم تا هفته ی بعد .

خودم اما ، داستان های کوتاه نوشته ی خودش را بیشتر دوست دارم . به ویژه ، داستان لنگه کفش ها ، از کتاب خانه ای از آن دیگری .

و این هم قطعه ای از داستان لنگه کفش ها :

ماجرا از وقتی شروع شد که اولین لنگه کفش گم شد لنگه کفش عظیم - ، ولی کسی توجهی نکرد . عظیم در طبقه ی دوم ساختمان ما می نشست و عادت داشت کفش ها را پایین پله ها دربیاورد تا پله ها براثر رفت و آمد در شهری که هر روز خدا باران می بارید گلی نشود . او این طرح را نوشت و مثل یاسایی چنگیزی به دیوار پارکینگ زد تا همه به آن عمل کنند . .....

... خبر بزرگتر رفتن ناگهانی و بی خبر عظیم بود . آخرین بار صدای بگومگو و بعد به هم خوردن محکم در را شنیده بودم . از همان وقت ، دیگر تازه داماد به خانه برنگشت . ....

 

باقی بقایتان

مجید شمسی پور

 

 

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
n یکشنبه 29 آذر 1394 ساعت 01:40

سفرتون بی خطر همشهری

شمس خانم یکشنبه 29 آذر 1394 ساعت 09:25

درود بر آقای مهندس
با این اوصاف عالیجناب پاییز حسابی شما رو طلبیده بوده.

دل آرام یکشنبه 29 آذر 1394 ساعت 09:31 http://delaramam.blogsky.com

حال و هوای نویسنده ها رو دوست دارم.افکارشون رو هم... تا هفته دیگه مشتاقانه منتظر میمونم.

محبوبه یکشنبه 29 آذر 1394 ساعت 17:53 http://wwww.damadamm.wordpress.com

مهرت را سپاس.

پری دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 10:28

خیلی ممنون ، حتما سعی میکنم کناباشونو پیدا کنم و بخونم.

منصوره جمعه 4 دی 1394 ساعت 23:21

چه معرفی خوبی ممنون. مختصر و مفید. منم اتفاقا داستانهای خودشو خیای بیشتر دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد