هفتگ
هفتگ

هفتگ

کلید مفقوده افتضاح

در شیشه ای باز شد و وارد شدم .

 بانک که چه عرض کنم بیشتر شبیه لابی هتل  بود . 

پارتیشن های چوبی  ، مبل های چرمی ، سیستم تهویه مطبوع ، خانم های زیبای لباس فرم پوشیده ، مانیتورهای بزرگ ، آبسرد کن و گرم کن و چای کیسه ای و کافی میکس . فرم های واریز و برداشت بصورت منظم و مرتب در دسترس . یک استند شیک با کلی بروشور معرفی حسابها و خدمات بانک و نمونه کارتهای هدیه .  ده باجه فعال با دستگاه الکترونیکی  نظرسنجی و هر باجه مجهز به خودکار . 

راستش شهر ما همچین بانک هایی به خودش ندیده . بانک های دولتی که دیوانه خانه است  و سگ می زند و گربه می رقصد . بانک های خصوصی هم انقدر زرق و برق ندارند . 

دکمه دستگاه نوبت دهی را زدم و شماره ۱۲۸ بیرون آمد و بلافاصله بلندگو اعلام کرد : شماره  صد و .... بیست و ... هشت به باجه ۵ .

یک آقا و خانمی پشت باجه ۵ نشسته بودند و خانم کارمند بانک داشت با آنها حرف می زد . متعجب بودم که چرا شماره مرا صدا زده اند چون به نظر نمی رسید کار این خانم و آقا تمام شده باشد و قصد رفتن داشته باشند . تقریبا پنج دقیقه صبر کردم . شماره های ۱۲۹ ،۱۳۰ ،۱۳۱ و ۱۳۲ به محض وارد شدن  رفتند پشت باجه نشستند ولی من هنوز کنار باجه ۵ ایستاده بودم . به نظر می رسید چند باجه خالی باشد .به خانم کارمند پشت باجه ۵ گفتم : ببخشید خانوم . ولی دستش را به نشانه حرف نزن بلند کرد . یکجوری بیشتر شبیه خفه شو .  کمی دلخور شدم . می توانستم یک شماره دیگر بگیرم و به باجه دیگری بروم  ولی صبر  کردم . بعد از ۵ دقیقه دوباره گفتم :  ببخشید خانوم  . که اینبار خانوم کارمند باجه ۵ داد زد : آقای محترم صبر کنید دیگه . مگه نمیبینی دارم حرف میزنم ؟ هی خانوم خانوم . 

برگشتم مطمئن بشوم کسی پشت من نایستاده باشد و با تعجب گفتم : با منید ؟ گفت : پس با کیم ؟

 خانوم و آقا بالاخره کارشان تمام شد . نشستم . شماره ۱۲۸ و کارت ملی و کارت بانکی و چک را روی میزش گذاشتم . 

گفت : چک مال این بانک نیست . می خواید کلر کنید ؟ 

گفتم : بله . در ضمن همراه بانکم رو هم فعال کنید . کارت بانکیم  هم عوض کنید لطفا . شکسته .

یک نگاهی به همکارش کرد وگفت : امروز روز جهانی تعویض کارته . همه می خوان کارتشون رو عوض کنن .

باز هم خودم را خوردم و چیزی نگفتم . دو تا فرم به من داد . یکی برای تعویض کارت و یکی هم برای واریز چک به حساب . فرم ها را پر کردم . 


نمی دانم بنده خدا مشکلش چه بود . خود درگیری داشت . قیافه اش شبیه غرولند بود . حرف نمی زد ولی انگار داشت بیصدا توی خودش غر می زد و چپ چپ نگاهم می کرد . نمی دانم شبیه پدر نانتی اش بودم یا با شوهرش دعوایش شده بود یا هورمون هایش قاطی شده بودند . هرچه بود بدجور اعصابش مگسی بود . با همان غرولند ذاتی بلند شد و رفت کارت جدید مرا آورد و رسید واریز چک و دو تا برگه رمز به دستم داد و گفت : همراه بانکتون ساعت ۱۲ شب فعال میشه . پرسیدم : ساعت چند ؟

بلند گفت : ۱۲ و مثل خانم معلم های کلاس اول بخش کرد : د... واز .... ده

گفتم : رمزش همینه ؟

گفت : نه این رمز تلفنبانکه

گفتم : من رمز همراه بانک می خواستم

بلند گفت : آقا جان ! باید زنگ بزنی به تلفن بانک تا فعال بشه .

گفتم : چرا داد میزنی خانوم ؟ من از کجا باید بدونم ؟

گفت : چرا شما همه چیزو دوبار می پرسی ؟

گفتم : فکر کن من کرهستم . فکر کن من سواد ندارم . شما وظیفه داری توضیح بدی یا نه؟

که با همان صدای بلند گفت : شما لازم نیست وظیفه منو بهم یاد بدی و بعد دکمه ای را زد و بلندگو شماره ۱۴۲ را صدا کرد . 

بدون تشکر و خداحافظی  بلند شدم و تا دم در بانک رفتم . اما انگار یک کار ناتمام برایم مانده بود . از آبسرد کن یک لیوان آب سرد برداشتم  و تا ته خوردم بعد رفتم پشت باجه شماره پنج . دستگاه نظرسنجی روی باجه سه تا دکمه داشت . بزرگ نوشته بود : کیفیت خدمات بانک را چطور ارزیابی می کنید ؟ مطلوب ،متوسط ، نامطلوب . 

 انگشت شستم را محکم روی دکمه نامطلوب فشار دادم و به خانم کارمند باجه شماره ۵ گفتم : لطفا بگید یه دکمه' افتضاح' هم به این دستگاه اضافه کنن . 

خانم کارمند باجه شماره ۵ چیزی نگفت . آقای مشتری شماره ۱۴۲ با دهان باز نگاهم کرد . 

دلم خنک شد ...

از بانک بیرون آمدم .



نظرات 16 + ارسال نظر
دل آرام یکشنبه 29 آذر 1394 ساعت 21:38 http://delaramam.blogsky.com

چه آدم بیشعوری بوده... اعصابم خرد شد... به جای اونهمه زرق و برق یه ذره اخلاق یاد کارمنداشون میدادن...

رها آفرینش یکشنبه 29 آذر 1394 ساعت 22:50 http://rahadargandomzar.blogsky.com

من هر وقت تویه اداره یا بانکی کارم به یه کارمند خانم می افته میدونم با اعصاب خورد اونجا رو ترک خواهم کرد!

احمد یکشنبه 29 آذر 1394 ساعت 23:03

دمت گرم

شمسی خانم دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 07:50

باید علاوه بر این کار پیش رئیس شعبه هم می رفتی و یه کمی داد و بیداد هم راه مینداختی که خانم متوجه رفتارشون بشن. پیش رئیس هم الکی یه ذره تحدید میکردی که میخوام حسابم رو ببندم. اونوقت ببین چی کار میکنن.

بهار دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 10:07

اون آب سرد که خوردی کار خودشو کرده من بودم نمیخوردم و طوفان به پا میکردم و اون روزو به یه روز جهانی واقعی تبدیل میکردم برا سر کار خانم

افروز دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 10:16

وا چه دیوونه ای بوده من بودم یه کاری میکردم هورمن هاش بیاد سرجاش یه بار با سمیرا رفتیم یه بانک یه برخورد نامناسب دیدیم دختره رو نشوندیم سرجاش آخرشم معاون بانک اومد کارمونو انجام داد نمیدونم بعضیا چه فکری پیش خودشون میکنن این رفتارو از بعضی کارمندای دولتی و منشی دکترا زیاد دیدم متاسفانه

پری دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 10:25

آره بعضیا واقعا دعوا دارند ،منم یه بار گوشیمو بردم واسه تعمیر تفریبا کتکم زد مشکل واسشون پیش میاد چرا سر بقیه خالی میکنین والا، البته بعضی ها هم با بد اخلاقی و وانمود کردن اینکه دیگران چیزی بارشون نیست و فرهنگشون پایینه احساس کذایی مهم بودن بهشون دست میده
ولی قاطی شدن هرمونا هم خیلی بد چیزیه

الهام سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 01:24 http://divaretanhai.blogsky.com

خوبش کردین ،
البته متمدن ترین شیوه رو انتخاب کردین . من بودم با دادو بیداد میرفتم پیش رئیس شعبه آبروشو میبردم!
وای اعصابم خورد شد ...

n سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 03:37

ینی اگ چیزی بهش نمیگفتین از دستون کفری میشدم...
از شما ک گذشت اما باید متوجه میشد

سمیرا سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 11:45 http://nahavand.persianblog.ir

وای که خدا نگذره از هر چی کارمند بانک بداخلاق و کلا هر چی کارمند بداخلاقه! اول صبح رفتی بیمارستان که زود نوبت بگیری کارت راه بیفته خانمه چنان با اخم و تخم جواب میده انگار میراث پدرش پیش تو جامونده یا تازه فهمیده تو هووی مامانشی! این همه به ظاهر و زرق و برق میرسن ولی هنوز نتونستن فرهنگ برخورد با مشتری رو یاد کارمنداشون بدن! این دستگاههای شماره خوان هم شده مضحکه! بین اعلام هر دو شماره یه قرن فاصله اس! خوب کاری کردی من بودم یه لیوان آبم میریختم روی دفتر دستکش!

سایه سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 17:05

باید حتما میرفتین پیش رئیس بانک. اونجوری خیلی بیشتر اثر داره. حداقل یه تذکر میگرفت این خانوم.
ضمنا، خانم افرینش عزیز، مرد و زن نداره. من کلا تو اداره و بانک کارم به هر جنسیتی خورده، حدود 80 درصد برخورد طلبکارانه ای دارن.

lمهری چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 09:36

با سلام جناب اسحاقی واکنشتون کامل نبود باید حتما فریاد میزدین تا ببینین چند نفر میومدن هم کارتون رو سریع راه مینداختن و هم اون خانم خودش رو جمع وجور میکرد هرچند این کار شما با اعصاب خردی بیشتر همراه بود

دیبا چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 09:42

جای آلما توکل (وبلاگ خرمالوی سیاه) خالی. می تونست یه پست "زنان علیه زنان" بنویسه.

ملیحه چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 11:37

بعصی از زنان وقتی پشت میز میشینن زیر میز انبوهی از مشکلات رو از خونه میارن شاید بد خلقیشون به اون ربط داره

دختر معمولی چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 19:35 http://www.mamooli.persianblog.ir

چه جالب که دیبا خانوم یادآوری کردن، اتفاقا منم می خواستم دقیقا بگم "زنان علیه زنان".
نمی دونم چرا بعضی ها فکر می کنن مشکل مال جنسیت طرفه. به نظرم خوبه بیایم هر جایی که میریم، چه رفتار خوب می بینیم، چه بد، یادداشت کنیم. آخر یه ماه یا یه سال، بیایم مستند اعلام کنیم که چند بار با چه جنسیتی برخورد داشتیم و طرف چه برخوردی داشت.
اتفاقا من بهترین برخوردهایی که همیشه تو خاطرم مونده اکثرشون مال خانوم ها بوده.
و اما در مورد روش های پیشنهادی هم برام جالب بود که خیلی ها معتقدن باید داد زد و داد و بیداد راه انداخت و درستش اینه.
هیچ کس فکر نمی کنه بیایم وقتی از این رفتارا می بینیم، به صورت قانونی شکایت کنیم. مثلا به رئیس همون بانک. الان خیلی ها فکر می کنن بی فایده است. ولی شما فکر کنین این خانوم حداقل روزی 100 نفر باهاش کار دارن. اگه فقط 20 نفر از اینا برن به رئیس بگن. واقعا فکر می کنین رئیس یه شعبه تا چه مدت می تونه روزی 20 تا شکایت نسبت به یه نفرو تحمل کنه؟ شما خودتونو بذارین جای اون رئیس، فکر نمی کنین اقدامی می کنین علیه اون خانوم؟

نبات یکشنبه 6 دی 1394 ساعت 11:51 http://be-live.blogsky.com

ممنونم از نظر کامل و منطقی یه دختر معمولی ...
من کاملا باهاش موافقم و دیگه تکرار نمی کنم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد