ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سکوت برف عجیبه. میری پشت پنجره و می بینی شهر لباس سفید به تن کرده. آروم و بی صدا میاد و همه جا رو سفید می کنه... مثل حس همون دوستی که پاورچین پاورچین میاد و چشمهات رو می گیره و میگه اگه گفتی من کیم؟ تا به خودت بیای، غافلگیر شدی و حدس زدی و با هم خندیدین... مثل حال و هوای عشق... نرم نرمک میاد و میخزه توی قلبت... تا خودت رو پیدا کنی می بینی عاشق شدی و دل دادی و بله که بله... مثل تیزی کشنده خاطره... یه آهنگ، یه تصویر، یه بو... تا به خودت بیای پرتاب شدی توی زمان و رفتی به جایی که نباید و یادت اومده هرچی که نشاید و... مثل آرزوهای پر پر شده. مثل همه ی چیزهای از دست رفته که حالا فقط یه نقش پر غبار توی قاب خاطره مونده ازشون... که برای نجات از صبح لیز پس از برف باید شن پاشید و برای رهایی از تارهای چسبنده خاطره باید بلند خندید و برای محو نقش زشت آرزوهای بر باد باید قلاب دست گرفت و رویا بافت... رویا بافت... رویا بافت تا شهر آرزو...
برگ ششم/ نهم دی ماه نود و چهار
برف عالیه، به جای ما هم لذت ببرید
شما دغدغه های جالبی دارید!
البته در مورد بد بودن و خوب بودنش قضاوت نمی کنم ولی مثل کسی هستید که از بالای یک پنت هاوس در فرمانیه به دنیا نگاه می کنید!
منکه حسودیم میشه!...
روزهاتون به سفیدی و پاکی برف...
بالاخره نقش زشت آرزوهای برباد،
یا رویا بافت تا آرزو؟!!!
دیدی بالاخره مرفه بی درد بودنت لو رفت
امیدوارم بافته هات به قواره شهر بخوره...
خیلی بی معرفتی دل آرام . من بدبخت باید توی شهرستان اجاره نشین باشم تو تو فرمانیه پنت هاوس داری ؟
خب بفروش بیا یه خورده پایین بقیه پولشم من یه خونه بخرم ؟
با تو میگن رفیق ؟
خداییش تو فصل امتحان آدم قلاب بافی رویا کنه خیلی حرفه ;) البت اگه من یه پنت هاوس داشتم حتما بجای درس خوندن رویا می بافتم. (آیکون فراااااااااار)