ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تو این 38 روزی که پشت در اتاق icu نشستم حداقل 10تا از بیمار های بخش icu ....از دنیا رفتن ... بعد از فوت معمولا زنگ می زنن بستگانشون بیان بیمارستان و مریض رو تخت ببینن که فوت شده بعد جسد منتقل می کنن ... واکنش همراه ها وقتی به سالن انتظار پشت درب icu می رسن و وقتی میرن توو و جسد می بینن و بر می گردن جالبه ... تقریبا همه وقت رفتن عجله دارن و سریع می خوان برن تووو و وقتی که بر می گردن انگار که تازه باورشون شده با چشم اشک بار میان بیرون ... و چند دقیقه روی صندلی کنار من می شینن .. و همیشه و همیشه چند نفری میان ...
چند روز پیش یه پیرمردی اوردن که همراهش فقط یه پیر زن بود ... همون روز حدس زدم که اینها از اون زوج هایی هستن که تمام بستگانشون رفتن خارج از کشور ...
دیروز اون پیر مرد از دنیا رفت حوالی عصر بود که دیدم نگاهبانی با پیر زن اومد بالا ، پیر زن اصلا عجله نداشت گریه هم نمی کرد ... انگار دوست نداشت بره داخل ؛..... رفت داخل و برگشت دستمال سفیدی دستش بود داشت قطره اشکشو پاک می کرد ....
اومد نشست کنار من ، از جام بلند شدم و گفتم غم آخرتون باشه ... اروم گفت " هست " بدون اینکه به جوابش فکر کنم گفتم خدا بیامورزتش .... سخته واقعا خدا به دادتون برسه ....
سرش اورد بالا تو چشمام نگاه کرد کمی مکث کرد و گفت به داد شوهرم که رسید و کمکش کرد .. ...خدا به داد من برسه که تنها شدم ...
وقتی پا شد رفت ... دلم یه جوری بود یه حس عجیبی داشتم
دلم می خواست برم صداش کنم و بگم بیا باهم بریم این رستوران روبرو ... پاستا بخوریم ... و حرف بزنیم ..
ولی به رفتنش و نگاه کردم و هیچی نگفتم ... کاش می گفتم ...
وای چقدر تلخ
چقدر دردناک
حتی تصورش هم نمی تونم بکنم
اون حجم غصه و درد رو چطور می شه تحمل کرد؟
آقای پیرزاده پدر بهتر نشدن؟
چه دنیای قشنگی پیدا کردین آقای پیر زاده. هر چند قبل از اون هم با این دنیا غریبه نبودید
این روزا خدا به داد همه ادم های تنها برسه.
اون که میره رها میشه.اون که میمونه چه کنه با حجم تلخ تنهاییش
اره کاش می گفتین
خدا به داد تنهاییش برسه... اینها که برای نسل گذشته هستن زمان پیری انقدر تنهان، خدا به داد ما نسل جدید برسه... ما قراره چقدر تنها باشیم؟
چقدر غم انگیز...
حیف که زندگی همه یه جوری و یه جایی تموم میشه، بیچاره اونایی که تموم شدن زندگی عزیزانشون رو شاهد میشن...
خیلی سخته..بیمارستان..ای سی یو..عزیز در حال از دست رفتن
حتی برای خدا هم بدترین دردها درد "تنهاییست"
منکه دلم میخواد از عزیزانم زودتر برم. اصلا طاقت موندن و دیدن جای خالی شون رو ندارم.
جناب پیرزاده کاش جای تسلیت میشد واژه هایی نوشت برای تبریک بهبود پدرتون........هیچوقت نتونستم سخنوری کنم ولی از ته دلم برای شما و خانواده محترمتون صبر میخوام و مطمئنم جای پدرتون تو امان الهیش خوب و محکمه ......خدا رحمتشون کنه و به شما صبر بده
یادش گرامی و دعای خیرش بدرقه ی راهتون مهربان آرش ما
خدا بیامرزتشون، خیلی سخته این روزا ،ای کاش دنیا یه جور دیگه بود،
خدا صبرتون بده
آرش جان غم بزرگی داری که تحملش برای هر کسی سخته. خدا پشت و پناهت باشه
خیلی وقتها این چله نشینی ها کار دست آدم میدهد...گاهی خوب ..گاهی دردناک..و گاهی سخت...
چهل روز منتظر سلامتی بابا..
الهی که دلتان آرام بشود کمی..