هفتگ
هفتگ

هفتگ

خاطرات قدیمی کار و کارگاه - کُرکُری خوانی ...

در کار باید حریم هر کسی حفظ شود . کارفرما . مشاور . پیمانکار . پیمانکار جزء و ... و ... . هر کسی باید در جای خودش باشد . اما این فقط برای زمان کار است . وقتی در کارگاهی هستی که نه تلویزیون داری ، نه تلفنی که دائم باشد ، نه هیچ جایی و کاری برای سرگرمی ، آنوقت هر چهار نفر آدمی که بتوانند با هم وقت غیر کاری شان را بگذرانند کنار هم جمع می شوند . فارغ از اینکه کارگرند یا راننده یا مهندس . فارغ از اینکه پیمانکارند یا نظارت یا مشاور یا کارفرما یا مهمان !

میان کوههای زاگرس و در ایستگاه راه آهن ایستاده ایم تا قطار برسد . من و علی که حالا رییس من است و فرهاد که نماینده ی کارفرما است . داریم کرکری می خوانیم . چند شب پیش ، بعد از ساعتهای کار و خستگی بی پایان ، برای آنکه ساعتی از فکر کار و حواشی کار به دور باشیم ، با فرهاد نشسته ایم تخته نرد بازی کرده ایم . من برنده شدم و به شوخی پولی را که فرهاد روی آن کرکری می خواند برداشته ام .

حالا در ایستگاه ، جایی که پس و پیش نگاهت حفره های سیاه تونل است و سمت چپ و راستت ، دیواره های سنگی زاگرس ، منتظریم تا قطار بیاید و در یک دقیقه توقفش ، من و علی سوار شویم و برویم تهران .

صدای سوت قطار که در ایستگاه می پیچد ، فرهاد خیلی جدی می گوید :

-        اگه پول رو ندی بد می بینی ؟

با علی می خندیم . وقتی پای کرکری خواندن برسد کم نمی آوریم . در ترمز قطار ، در واگن که باز می شود می پریم بالا و در حرکت قطار و فرهاد به دنبال قطار می گویم :

-        دیدار به قیامت . بازی بعدی در حضور حوریان بهشتی . اگه بردی دو برابر بگیر !

از کارگاه می روم . دیروز با همه خداحافظی کرده ام و سالها بعد با خیلی از همانها در کارگاه های دیگر گرفتار کار بی پایان می شویم و گرفتار دلتنگی غروب های بعد از کار و مرور خاطرات کارگاه های قبل .

حالا در کارگاهی در بندرعباس نشسته ایم و با ناظر آن روزها ، از روزهای کار می گوییم و از پول فرهاد که دوبرابرش را هم خودم گذاشتم و شد کتاب برای بچه های روستا ! و از کوچکی دنیا حرف می زنیم که آدمهای کار و کارگاه را همیشه به هم می رساند . 

نظرات 3 + ارسال نظر
شمسی خانم دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 12:33

یادم باشه حریف بازی شما نشم :)

دل آرام دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 17:56 http://delaramam.blogsky.com

شرط بستین و شما بردی و پول رو برداشتی.شوخی و جدی نداره دیگه.بازنده باید پذیرش باخت رو داشته باشه

ارش پیرزاده سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 06:52

یاد دوران سربازی افتادم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد