ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یک هفته ای هست که در گیر سرماخوردگی بچه ها هستم.... تب و سرفه و بی حالی.... روزهای آخر سال هم هست و یک عالمه کار بود که دلم می خواست انجام بدم ولی خب نشد... مهم هم نیست... بیشتر ازهمه چیز خوب شدن بچه ها برام مهمه ...
دیشب خودم هم بیحال بودم و سرم درد می کرد.بچه ها هم بیتابی می کردن... کلافه شده بودم از این سرما خوردگی کشدارشون و نزدیک بود بزنم زیر گریه، یه کم به زمین و زمان فحش دادم و وقتی خالی شدم، صورتمو با آب سرد شستم و رفتم که دارو های بچه ها رو بدم... همین طور که داروهاشونو می ذاشتم توی سینی یه نگاهی به اسمشون انداختم و پیش خودم گفتم فاطمه خجالت بکش!
مطمئنم توی همین روزهای آخر اسفند مادرهای زیادی اند که منتظرهمه چیزهستند به جز بهار و عید ... مادرهایی که بچه هایشان با بیماری های سخت بستری هستند.. یا باید عمل بشوند... یا در به در دنبال دکترها توی راهروهای بیمارستان می دوند که حرف حساب بهشان بزنند... مادر های نسخه به دست اسیر داروفروش ها... مادرهای نا امید... مادرهایی که لباس عید برای بچه شان نمی خرند چون قرار نیست بچه شان از تخت بلند شود و مهمانی برود... یا همین داستان تلخ و همیشگی فقر... بچه های زیادی که فقط دلیل بیماری شان نداری بوده و بس... که اگر همان شب که تب داشتند یک ده هزار تومنی ته جیب مادرشان بود حالا حتما هم حرف می زدند و هم می خندیدند...
حالا من شربت سرما خوردگی و دیفن هیدرامین به دست غر می زنم به جان فلک که چرا وقت نمی کنم بروم سنبل بخرم... !!! ما آدمها گاهی باید حالت های بدتر روزهایمان را هم نگاه کنیم وگرنه هیچ وقت ، هیچ چیز زندگی راضیمان نمی کند...
حالا در همین آخرین دوشنبه ی سال نود و چهار برای تمام آنها که مادرند یک آرزو بیشتر ندارم و آن هم سلامتی بچه هایشان است و بس!... مادرها خوب می دانند که اگر بدترین اتفاق هم افتاده باشد ولی فرزندت سالم و سرحال بیاید به رویت بخندد یکهو انگار همه چیز خوب می شود خود به خود...
من که مادر نیستم اما حرف شما رو باور دارم، مادر من دقیقا همینه!
انشالا مانیما جانمان هرچه زودتر خوب شوند...
راست میگی... مامان ها همین هستن... بچه هاشون که سالم باشن وسط زمستون، بهار رو توی خونه دارن
ایشالا حال پسرهای قشنگم زود زود خوب بشه
دقیقا مهربان بانوی نازنین !
خدا به شما و همه ی اعضای خانواده کوچیکتون سلامتی و خوشحالی بده ایشالا
دقیقا و در صورتیکه باز با وجود سلامتی نعمت سلامتی یادمون نره
دعا می کنم پسرهای نازت زودتر خوب شن
الهی امین
این سرما خوردگی دم عید خسته کننده است.هوا هم تکلیفش با خودش معلوم نیست.
تو خیلی خوب می نویسی مهربان
خدایا شکرت که حال دخترم خوبه. حال پدر و مادرم. همسرم. خواهرام .... خدایا حال همه رو خوب کن توی این روزا
حال مادری که یکشنبه پسر شونزده ساله ش رو ظرف شش ماه در اثر سرطان از دست داد .....
مادرهایی هم هستند که بالقوه اند ، بالفعل نمیشوند ، دیگر حتی امیدی هم به بالفعل شدن پس از سال ها انتظار ندارند . مادرهایی هم هستند که حتی بالقوه هم مادر نیستند .
الهی آمین
امیدوارم مانیمای جان جانانم خوب شده باشن دیگه.
نمی ونم تفکر درستیه به بد بختیهای بزوگتر فکر کردن برای رسیدن به آرامش یا نه ولی تو این روزهای اخر سال که خونه ما هیچ نشانه ای از بهار دیده نمیشه تنها انگیزه زنده بودنم دخترمه و ارزوم سلامتیش. نمیدونم میتونم از پس بیماری مامانم بر بیام و روزهای معکوس زندگیشو طاقت بیارم یا نه؟!
خیلی خوبه که تو شرایط بد آدم به این فکر کنه که شرایط بدتری هم وجود داره پس باید قدر همینی که هست رو بدونه
مهربان عزیز... دقیقا در همین روزی که شما این مطلب رو نوشتید یکی از بستگانمون فرزند 7 ساله ش رو بعد از حدود دو ماه بستری بودن در بیمارستان و حدود دو هفته در حالت کما بودن از دست داد.
دعا می کنم همیشه گل پسرات سالم باشن و سایه شما بالای سرشون باشه.