هفتگ
هفتگ

هفتگ

کادو

امسال  بابا ندارم ..... به همین سادگی .... خیلی هم سخت نیست  رفتن عزیزان مثل یه زخم   نیمه خوب شده است    تا بهش دست نزنی ..... درد نداری 

پارسال هم که بابا داشتم .... شعور نداشتم ...   اکتفا کردم به خرید یه دستگا بُخور سرد برای اتاقش ...    پول خرجش کردم    چیزی  صدها برابر من داشت و اراده می کرد از اون دستگاه بهتر می خرید .....  

  یه عکس باهاش نگرفتم ....

 کاش به جای کادو اون روز بجای 9 تا 12 شب از ظهر می رفتم اونجا .... بیشتر خوشحال می شد گمونم ....   


البته 

 خوب که فکر می کنم  شعور ذاتیه ..

 یا حاصل تربیت از کودکی 

چون امسال مامان داشتم  ولی  عکس نگرفتم ...

امسال

هانا برام پیرهن خریده دو روز با مامانش پچ پچ میکنه سورپرایزم  کنه ...

می دونید چی فکر می کنم.

حقم اینه   بیاد کادمو مثل سگ پرت کنه جلوم ...بعد   بدو بدو بره تو اتاقش  بازی کنه .....


 واسه کسی که دوستش دارید زمان بزارید

   " پرستیدن "  با  " دوست داشتن "  فرق داره ...

نظرات 11 + ارسال نظر
پریسا پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1395 ساعت 21:29 http://parisabz.blogsky.com

روح پدرتون شاد و یادشون گرامی. قطعا پدر خیلی خوبی برای فرزند یا فرزندانتون هستید. با جمله آخر هم 100 در 100 موافقم.

دل آرام پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1395 ساعت 22:32 http://delaramam.blogsky.com

باید براشون زمان گذاشت... کادو خشک و خالی نه به کار اونها میاد نه به کار ما... روحشون شاد
سایه پدرهای عزیز مانا

عباس جمعه 3 اردیبهشت 1395 ساعت 01:49

" پرستیدن " با " دوست داشتن " فرق داره ... این جمله ات فوق العاده عالیست آرش دمت گرم

جعفری نژاد جمعه 3 اردیبهشت 1395 ساعت 07:31

چقدر عالی بود این پستت آرش

هوپ... جمعه 3 اردیبهشت 1395 ساعت 10:42 http://be-brave.blog.ir

من هم خیلی وقت بود از مامان و بابام عکس نگرفته بودم ، امسال به زور دو نفری ازشون عکس گرفتم و گذاشتم پس زمینه گوشیم ، هر بار که قفل گوشی رو باز میکنم ، یه لبخند رو لبم میشینه ...
خدا مادرتون رو حفظ کنه و پدرتون رو رحمت ...
و در مورد هانای عزیز ، خیلی با بی لطفی حرف میزنین راجع به خودتون !

شاه بلوط جمعه 3 اردیبهشت 1395 ساعت 11:14

زیاد به خودتون سخت میگیرید
گاهی ابراز دوست داشتن سخته
چون واکنش طرف مقابل قابل پیش بینی نیست
ناخود اگاه آدم عقب نشینی میکنه
گاهی تغییر بعضی رفتارها مثل همین ابراز راحت و بی پروای دوست داشتن خیلی سخته

اکبری جمعه 3 اردیبهشت 1395 ساعت 11:27 http://akbarifeizabadi.persianblog.ir/

فقط می تونم بگم حقیقتی تلخ زیبا و ملموس بود

تیراژه جمعه 3 اردیبهشت 1395 ساعت 23:05 http://tirajehnote.blogfa.com/

روح پیرزاده ی بزرگ شاد و دلت آرام.
+ میدونم غم نبودنشون یه وقتایی خیلی سنگینه که موقع نوشتن پست هم احتمالا در همین حال بودی اما لطفا با خودت مهربان تر باش برادر گلم.
خیلی اوقات رفتار ما برگرفته از گذشته و عادته که تغییرش هم سخته.. و خیلی اوقات هم تا حد زیادی وابسته به کنش یا واکنش های عزیزانی که با آنها در تماسیم. نه ما کاملیم و نه آنان."آدم"ایم دوست گلم. همین حالا به نیت ایشون کاری رو انجام بده که فکر میکنی خوبه. دستگیری یک نیازمند یا هدیه دادن یک گل به آدمی تنها یا هر چه که دلت میخواهد.
هدیه ی هانا مبارکت باشه.

پری شنبه 4 اردیبهشت 1395 ساعت 01:41

البته دوستانتون خیلی بهتر گفتن ولی منم میگم که حق شما مسلما خیلی بیشتر از اون چیزیه که تو پستتون گفتین.
و ما همیشه درحال پرستیدن بوده ایم، پرستیدن مقام پدر و مادر، پرستیدن وطن، پرستیدن عقیده، پرستیدن عزیزان از دست رفته و...
کاش اونقدر که میپرستیمشون دوسشون هم داشتیم و وقت براشون میزاشتیم

درود رفیق شنبه 4 اردیبهشت 1395 ساعت 06:23

ما حس های تلخ رو بد فراموش می کنیم ، اما خاطرات خوب به زور چوب و چماق برامون زنده میشن ،
فقط خودت هستی آرش جان که می تونی این حس بد رو دور کنی ، با انجام دادن کارهایی که پدرت دوست داشت ، گوش دادن به موسیقی مورد علاقه اش ، بودن اونجوری که ایشون می خواستن ،،،
روزگار سخت رو بر خودت سخت تر نگیر رفیق ،

آوا دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 ساعت 14:05

عجب پستی بود...وچقدر
کامنت تیراژه جان رو
دوست داشتم..
ممنونم.......
یاحق...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد