ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
وقتهایی هست که دلت می خواهد سکوت کنی . رو راست تر بگویم دلت می خواهد لال باشی ، لال شوی .
وقتهایی هم هست که دلت می خواهد سراپا فریاد شوی . رو راست تر بگویم دلت می خواهد هر چه لیچار می دانی و ناسزا ، نثار خلقت کنی از حضرت آدم گرفته ، تا آدم توی آینه.
یاد یک نوشته ی قدیمی ام می افتم ، نوشته ای از بیست و اندکی سال قبل ، و می بینم همیشه همه چیز جهان ، تکراری است :
جهان
بر مداری از سرخ می چرخید ،
و در آینه ،
مردی ، صورت به سیلی می سپرد .
باقی بقایتان .
وقتهایی هم هست که دلت میخواهد اطرافیانت دخالت نکنند رو راست تر بگویم لال شوند، والا به خدا
شاید کمی شعاری به نظر بیاد اما میگم اگه بتونیم تو هر لحظه اون کاری رو بکنیم که فکر میکنیم درست و صحیح هست کمتر غصه داریم در آینده... یا حق
جهان بر مدار سکه ای میچرخید
گه به این رو، گه به آن رو
:)