ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بزارید امشب چند تا جمله هر چند تکراری بگم و این بار ازش رد نشیم ، مکث کنیم و بهش فکر کنیم و تو زندگی جاری مون تصورش کنیم
۱ . هر آدمی برآیند پنج تا آدم اطرافشه ....
البته منظور پنج تا آدمی که دوست داریم نیست منظور آدمهای که هر روز باهاشون دم خوریم .. و حرف می زنیم ....
مثلا من با اینکه بابک اسحاقی و محسن باقر لو رو دوست دارم ولی با پسر خاله ام که همکاریم ، دم خورم ....
۲ . اگه ویروسی بیاد تو دنیا و همه و همه رو بکشه و فقط و فقط شما زنده بمانید... زنده بمانید و مالک همه چیز روی زمین بشید ... همه خونه ها همه ماشین ها و همه کارخونه ها ....و همه فروشگاهها ....
بازم مینویسید ... چی می پوشید ... چه ماشینی سوار می شید ...
سفر معنی داره ...انگیزه زندگی چقدر تغییر می کنه ...جمله هایی مثل شخصیت ، ادب ، باحال ، چه معنی پیدا می کنند
۳ . چند تا مورد دیگه تو ذهنم هست ولی پست خیلی طولانی میشه باشه واسه دفعه بعد ...
درباره شماره 2 یه سریالی هست بنام "لَست من این دِ ارث"
قسمت اولشو دیدم فقط
خیلی سخت میشه تنهایی، خیلی سخت
وقتی کسی روی زمین نباشه، مثل این میمونه که توی یه جزیره متروک باشی. چه فرقی میکنه چی بپوشی و سفر کجا بری... انگیزه به شدت کم میشه و به نظرم همه چیز کم اهمیت میشه، اما نه بی اهمیت، چون هنوز میشه امید داشت...
اصلا نمیدونم.تو هر شرایطی فقط میشه مطابق همون شرایط عمل کرد.
خیلی خوبه ها حرفاتون آقا..