ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
حدودا پانزده، شانزده ساله بودم که دلم می خواست بازیگر بشوم. روی درهای کمد دیواری اتاق پوستر فیلم می چسباندم. عاشق هدیه تهرانی بودم و کلی از عکس هایش را توی یک دفتر جمع کرده بودم. هنوز هم توی بعضی فیلم ها دوستش دارم. چهره ی سرد و حرف زدن جدی اش را... سر و تیپ های ساده و جذابش را.... کلا همه چیزش را هنوز هم دوست دارم. نمی دانم تاثیر زیاد ورق زدن همان دفتر پر از عکس هایش است یا نه ولی هنوز به نظرم هدیه یک سر و گردن از همه بالاتر است... فکر می کنم خود هدیه تهرانی هم اگر امشب زنگ خانه اش را بزنی و بگویی تو از همه زن های بازیگر سر تری! یکی از همان لبخند های کجش را تحویلت می دهد و میگوید برو پی کارت....
دست کرده ام توی کیسه خاطرات و می خواهم چیزهایی که روزی خیلی دوست داشتم را اینجا بنویسم. چند وقتی بیشتر طول نمی کشد. حافظه ام در حال پوکیدن است تازگی هااااا....
به نظر من هم هدیه تهرانی توی اون سالها خاص ترین بازیگر ایرانی بود.
من برعکس تو میخوام از خاطراتم فاصله بگیرم... اما مشتاق خوندن خاطرات و نوشته های تو هستم.
قول بده تو دو هفته آینده زیاد ننویسی تا امتحان های من تموم شه
من وقتی با همسری جان نامزد شدیم و ایشون برا اولین بار وارد اتاقم شد بهم گفت میشه این عکسو از رو در کمد برداری؟؟؟
یه عکس از بهرام رادان بود!!!!
مطمئنن بخاطر سادگیشه که انقد دوسش داری
هدیه تهرانی واقعا منحصر به فرده! ... من هم واقعا با خاطراتم زنده ام.
هدیه تهرانی هنوز هم از بازیگرای با پرستیژه! چهره اش سرد نیس، فقط الکی نمیخنده.
منم دوستش دارم مخصوصا توی شوکران..توی قرمز...خیلی روان و قشنگ بازی میکنه..کار بد ندیدم ازش تاحالا..حیف که کم کار شده
اتفاقا بازیگری و یا نویسندگی خیلی بهتون میاد...
لذت میبرم از طرز تفکر و نوشته هاتون..
نوشته های وبلاگتونم خوندم.. حلال کنید اگر اجازه نگرفتم
خدا شما و همسر و فرزندانتان را حفظ کند..
مشتاق نوشته های شمائیم نویسنده ی جوان
سلام فقط میام هفتگ نوشته های شما را میخوانم و بی نظر میروم . بهت غبطه میخورم به قلمت و به مهربانیت. و به عاقل بودنت . عاقل بودی که دوتا بچه پشت سر هم آوردی .عاقل بودی که حاضری سختی های این را تحمل کنی به جاش وقتی بزرگ شدن باهم بازی میکنن ساعتها و تو روی مبل لم میدهی و کتاب میخوانی یا با لب تاپ هفتگ تایپ میکنی وگرنه همیشه باید خودت همبازی بچه ه تنهایت میشدی . امشب که از هدیه نوشتی یادم افتاد که تابوی جوانی های من هم این بازیگر بود. قربانت .
خواننده همه پستهایت.
کسی که دوست دارد یک روز ناگهانی در خیابان یا سوپر مارکت یا توی مترو یا تو مطب دکتر یا تو یه کافی شاپ یا تو صف بلیط سینما یا حتی توی خواب تورا ببیند و بگوید ااااااا شمایین؟ من هفتگ را میخوانم