دیگر چه فرقی میکند بیایی یا نه... من منتظر هیچ لحظه ای نیستم... حتی منتظر پیام "بیا تمامش کنیم، برگرد".... کدام مسافر جامانده اینهمه سال چشم به راه بازگشت قطاری میماند که مدتهاست ایستگاه را ترک کرده، که من مانده ام...
راستش را بخواهی، باور کنی یا نه؛ من چشم به راه هیچ بازگشتی نیستم... فقط انقدر توان نداشتم که با رفتن قطار و محو شدنش در اولین پیچ راه آهن، ایستگاه را ترک کنم... انقدر ماندم و خیره شدم به قطاری که حالا اندازه سر سوزن بود که فراموشم شد بروم... من رفتن و رد شدن را فراموش کردم...
برگ بیست و نهم/ خرداد... خرداد ... امان از خرداد...
عالی بود ممنون
دل آرام..
یادمون رفته گذشتنو..
بیا جاری بشیم.
رد کنیم این روزا رو..
دل آرام..
یادته؟
رفتن.. همیشه رفتن..
من دیگه منتظر هیچکسی نیستم که بیاد....
ولی من همچنان منتظرم و به شدت به بازگشت، ایمان دارم!
(( به انتظار فصل تو تمام فصل ها گذشت...))