ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یادداشت های روزانه
1395/04/10
یک بغل روزنامه خریده ام . روزنامه که نه ، چندروز پیش نامه !!
روزنامه های بیات شده خریده ام ! خریده ام برای انجام مراسم خانه به دوشی .
می رسم به چهار راه ، کنار خط عابر پیاده که می رسم چراغ سبز طاقتش طاق می شود و از شدت گرمای ساعت 9 شب اهواز ، قرمز می شود !
ماشینی ترمز می گیرد و جلوی پای من متوقف می شود . از همان ماشین های اروندی .
روزنامه ها را زیز بغل زده ام و مثل روزنامه فروش ها ایستاده ام روی جدول وسط بلوار ، آماده ی عبور از خیابان .
قبل از اینکه پایم را روی خط عابر پیاده بگذارم ، شیشه ی پنجره ی ماشین شاسی بلند اروندی پایین می آید . مرد میانسالی با لهجه ای دوست داشتنی می پرسد :
- پَ عامو کی شبا روزنامه می خره ؟ حالا چه وقته روزنامه فروختنه ؟
می خندم و می گویم :
- خو حالا ارزونه آخه! نصف قیمته !!
- راس می گی ؟ جام جمم داری ؟
دسته ی روزنامه را محکم می زنم زیر بغل و آماده ی رفتن می شوم .
- نه عامو ! پَ کی شبا روزنامه می خره ؟ بذار بریم دنبال کارمون !
هر دو با هم می خندیم و من از عرض خیابان می گذرم . چند ثانیه بعد او هم بوقی می زند و در طول خیابان پیش می رود .
سلام با آرزوی ماهی سرشار از برکت و رحمت و عبادت های پذیرفته شده خیلی خوشحال میشم به منم سر بزنین.
8561
کاش یدونه جام جم باطله بهش میدادی
خونه جدید پیشاپیش مبارک
لایک داشت....
حالا جام جم داشتین یا نه؟ :))
امان از این قضاوت ها ! امان