هفتگ
هفتگ

هفتگ

دوست ... همین یک کلمه ی چهارحرفی و یک بخشی چقدر پیچیده می شود وقتی کارت برسد به دوتا دوتا چهارتا کردن با خودت که چه کسی واقعا دوست هست و چه کسی یک آدم عادیست که تو شبیه دوست می بینی اش و او سر سوزن احساسی به تو ندارد... 

آدم ها به تعداد خود آدم ها منحصربه فردند... هر کس تعبیرش از دوست متفاوت است... من هم منحصربه فردم. شبیه خودم و نه هیچ کس دیگر... شروع کردن یک دوستی برایم سخت است... آدم ها را صاف و صادق و ساده نمی بینم. به قول نزدیک ترین فرد زندگی ام من بای دیفالت تنظیماتم روی بد است. یعنی طرف آدم بدی است مگر اینکه خلافش ثابت شود... و متاسفانه گاهی آنقدر دیر خلافش ثابت میشود که دیگر اصلا روابطم با آن فرد ماسیده و یخ بسته و اصلا نمیشود به یک دوستی تبدیلش کرد....

چند دسته ی چند تایی دوست دارم ... همین حالا... همین لحظه... ولی خب به هر کدام یک شکل می توان نگاه کرد... و خیلی اوقات کنجکاوم بدانم من در دسته بندی های آنها کجا قرار دارم... بگذریم... 

یه وقت هایی که ناراحت می شوم توی ذهنم با چیزی شبیه یک موچین بزرگ  از پس گردن یک دوست ، پشت لباسش را می گیرم و از آن دسته های چند تایی می گذارمش بیرون...چند قدم عقب تر... دورتر از بقیه.... و همان دور چند وقتی می ماند تا کمرنگ و کمرنگ تر و در نهایت حذف می شود. چیزی که مجبورم کرد این ها را بنویسم یک فکر لعنتی چند هفته ای بود که می گفت مثل ایرانی که به سمت بی آبی می رود من هم با سرعتی مشابه به سمت بی دوستی می روم.... از روزی که فهمیدم زیاد زیاد از مجموعه هایم حذف کرده ام انگار.... فهمیدم که حداقل باید جایگزین می کردم... یا باید قبلی ها را می بخشیدم ...  شاید میشد روزی حین پوست کندن یک سیب قرمز همان طور که به چاقو نگاه می کنم آرام از او می پرسیدم که واقعا اره....،؟ و حتی اگر هم جواب آن سوال کوفتی آره بود سیبم را یک گاز محکم می زدم می بخشیدمش... ولی خب نشده... نکردم.... و دسته های چند تایی ام کوچک و کوچک تر شده اند...و  این خیلی بد است ... می دانم یک روز می رسد که خودم تنهایی وسط دسته های خالی نشسته ام و فکر میکنم که میشد خیلی ها را بخشید...  خیلی ها را بیشتر دوست داشت...  و دست خیلی ها را برای شروع یک دوستی جدید به گرمی فشرد...فقط باید بدانیم و درک کنیم که آنها ... که تمام دوست هایمان هم آدم اند... و آدم ها منحصر به فردند...

نظرات 11 + ارسال نظر
دل آرام سه‌شنبه 12 مرداد 1395 ساعت 00:48 http://delaramam.blogsky.com

من دوستت دارم خیلی زیاد. توی هر دسته ای هم که بگی میرم میشینم. حتی دور و کم رنگ... دوست منحصر به فرد من

آذین سه‌شنبه 12 مرداد 1395 ساعت 08:07

منم دقیقا مثل شما هستم در آستانه 40 سالگی تنهای تنهام
ولی با اینکه با همشون با ادب و احترام رفتار کردم همیشه خودم رو مقصر میدونم . نمیدونم چرا؟

عباس سه‌شنبه 12 مرداد 1395 ساعت 17:13

دوستی بحثی به ظاهر ساده ست ولی این موضوع عمیقا پیچیده و چند وجهی است علی الخصوص تو جامعه ما که تعارفات و ملاحظات گوناگون کمتر اجازه راحتی و سرراستی تو روابط رو به آدما میده...

هدیه سه‌شنبه 12 مرداد 1395 ساعت 21:18

متن جالبی بود مهربان جان.

اعتراف قشنگی بود و می تونه همه رو به فکر فرو ببره که من چگونه ام؟؟؟
بخشیدن و گذشتن از کنار خیلی از مسائل که میشه و سخت نگرفتن)(البته نه به منظور علی السویه بودن ) حلقه های دوستی مون رو حداقل ثابت نگه می داره.

شمسی خانم چهارشنبه 13 مرداد 1395 ساعت 08:15

خب من که خیالم راحته. علاوه بر دوستی بالاخره فامیل هم هستیم دیگه :))))
گذشته از شوخی دوستی فقط لحظه های خوب و قشنگ نیست ممکنه بعد از 20 سال تازه چهره حقیقی یک دوست برات آشکار بشه. شایدم چهره حقیقی خودمون برای دیگران. زیاد سخت نگیر اونایی که باید بمونن می مونن.

جعفری نژاد چهارشنبه 13 مرداد 1395 ساعت 10:49

با نظر شمسی خانم مخالفم. هیچوقت بعد از بیست سال یه دوست خوب، یه همسر خوب، یه فامیل خوب، یه همسایه ی خوب یهویی بد نمیشه. اون چیزی که بعد از یه مدت طولانی یه تصویر خوب از یه رابطه و دوستی رو به لجن می کشه، معمولن (و نه قطعن) یه سوء تفاهم، یه تصمیم غلط، یه سخت گیری و لجاجت بی موقعه. آدمای خیلی خیلی خیلی کمی پیدا می شن که بتونن بیست ساااااال یه نقش خوب رو، خوب بازی کنن

رضوان سادات چهارشنبه 13 مرداد 1395 ساعت 13:16

من تعداد دوستام خیییییییییییییلی کم هستن و از همین حالا احساس تنهایی میکنم

اصن یه دوستی که بخوام باهاش برم پارک سینما کافه پیاده روی و .... ندارم
البته چون به راحتی نمیتونم اعتماد کنم و منظورم از دوست دوستای واقعیه ها نه ازین دوست الکیا
برا همین همون چنتایی که دارم که با تلفن و اینا باهم در ارتباطیم چون خوب بودن و از جنس خودم تاحالا دوست موندن

رضوان سادات چهارشنبه 13 مرداد 1395 ساعت 13:17

کلا خیلی سخته آدم بدبین باشه یا بقول تو تنظیماتش روی بد تنظیم شده باشه!!!

آرش پیرزاده چهارشنبه 13 مرداد 1395 ساعت 14:18

خوب بودن آدمها تو دوستی ملاک نیست ... اگه آدمهای خوب می تونستند دوست های خوبی باشن ... آدمهای بد دوستی نداشتند ... شبیه بود ملاکه ....چیزی که دوستی دو نفر بهم می زنه بدی طرف مقابل نیست ... در اکثر موارد اختلاف سلیقه دوست ها رو لز هم دور می کنه ....
ولی روی هم رفته خیلی سخته آدم همه رو بد ببینه تا خوب بودشون ثابت بشه .... شاید ضربه نخوری ولی فرصت سوزی میشه و این فرصت دیده نمی شن
دوم اینکه کسی در پی اینکه خوبیشو اثبات کنه نیست یعنی می تونه دوست خوبی باشه ولی چون تو پیشنهاد ندادی اونم میره ...

شمسی خانم شنبه 16 مرداد 1395 ساعت 10:13

آقای جعفری نژاد جان این دفعه که دیدمت با شواهد عینی براتون مثال میارم!!!! باورش برای خودمم سخت بود.

ترانه دوشنبه 18 مرداد 1395 ساعت 03:00

مهربان عزیز فدای اون دستات که اینقد خوب مینویسی

این نوشته حرف دل منم هست که چند ماهی بود تو دام سنگینی میکرد و الان که نوشته شما رو خوندم انگار سبک شدم

گاهی بدی بعضی هارو نمیشه هضم کرد و منم از خیلی از دوستام فاصله گرفتم و بهتره بگم حذفشون کردم و حالا خیلی تنهام ولی به بدی هاشون ک فکر میکنم ی حس درونم میگه تنهایی بهتره

ممنووونم بابت این حرف دل و قلم فوق العاده و شخصیت دوست داشتنی تون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد