هفتگ
هفتگ

هفتگ

قارچهای زیبا اما ... ؟

حالا دیگر کم کم برخی ها که سکان برخی تریبون ها را در اختیار دارند ، خود را محق می دانند در مورد همه چیز نظر بدهند و با استفاده از سکان مربوطه ، نظر خود را هم اجرایی کنند ! 

از قضا چنین افرادی در همه ی زمینه ها نیز صاحب نظرند : ورزش ، سیاست ، مذهب ، اقتصاد ، هنر ( بالاخص موسیقی !! ) ، پزشکی در انواع تخصص ، مهندسی در انواع گرایش ها و ... و ... 

خوب نتیجه ی این موضوع در یک کلام می شود همین که هست و می بینیم ! 

دوستی تعریف می کرد از یکی از پیشکسوتان همکار ، که همراه یکی از وزرای محترم دهه ی هفتاد و یکی دونفر دیگر و راننده ی آقای وزیر به ماموریت رفته بوده اند . در طول مسیر ، آقای وزیر که از اقلیت های قومی عزیز و قابل احترام بوده، با زبان فارسی با همراهان صحبت می کرده است. راننده ی ایشان نیز بالاجبار چنین می کرده است. 

آن پیشکسوت ، تعریف می کرده که سرانجام پس از حدود صد کیلومتر رانندگی ، آن راننده ی محترم ماشین را متوقف کرده و گفته :  « من نمی توانم همزمان هم رانندگی کنم و هم فارسی حرف بزنم ! » 

شخصا مایلم بروم آن مرد محترم را پیدا کنم و بر دست و گونه اش بوسه بزنم و از او تشکر کنم که اینقدر صادقانه  رفتار کرده است . کاش برخی تریبون دارها هم متوجه بشوند که نمی شود همزمان هم حرف زد هم سیاستمدار بود ، هم پزشک بود ، هم مبلغ دین بود ، هم اقتصاد دان بود ، هم موسیقی دان ، و .... 


روز جمعه فرصتی شد ، تا ساعتی دور از کار و روزمزگی های زندگی ، سری به جنگلی نزدیک بزنم و چند عکس از قارچهای زیبا بگیرم . قارچهای زیبا اما سمی ! سمی و خطرناک . 

این عکس ها هیچ ارتباطی به متن ندارند !






نظرات 9 + ارسال نظر
تیراژه یکشنبه 17 مرداد 1395 ساعت 00:32

چه جالب بوده حرف راننده !
قارچ های خوشگلی اند اما خب خوراکی هاشون نازترند !

دل آرام یکشنبه 17 مرداد 1395 ساعت 09:44 http://delaramam.blogsky.com

اعتراف به ناتوان بودن در انجام همزمان کارها، کار هرکسی نیست.
قارچ های زیبا!

شمسی خانم یکشنبه 17 مرداد 1395 ساعت 10:44

یکی اینو به مدیر منم تفهیم می کرد که وقتی دارم با تلفن صحبت می کنم و کاری رو انجام میدم نمی تونم همزمان به اتاق ایشون هم برم و اوامرشون رو اجرا کنم!!!
در مجموع همه چی مون باید بهم بیاد دیگه؟!
در ضمن عکس ها هم زیبا بودن :)

مجید یکشنبه 17 مرداد 1395 ساعت 19:11

به تیراژه گرامی
حرف اون راننده یک واقعیت بود و هت،

مجید یکشنبه 17 مرداد 1395 ساعت 19:15

به همسایه گرامی : دل آرام
بله ، اعتراف کلا شهامت می خواهد ، خصوصا اعتراف به ناتوانی .

مجید یکشنبه 17 مرداد 1395 ساعت 19:17

به شمسی خانم گرامی
خوب اگه لازمه من بیام با مدیرتون صحبت کنم

هدیه یکشنبه 17 مرداد 1395 ساعت 22:48

خب سخته آقا..... سخت


جالب بود بسیار عالی

شمسی خانم دوشنبه 18 مرداد 1395 ساعت 08:34

والا اگه مطمئن بودم نتیجه داره حتما بهتون زحمت میدادم.

سپهر دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت 16:28

آقای مهندس شمسی پور قلم زیبا و گیرایی دارید.
قدر روزهایی که خوزستان بودید را ندونستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد