هفتگ
هفتگ

هفتگ

دریا، جنگل،کوه، کویر

دریا رو دوست داریم بخاطر وسعت و یکرنگی اش،زیبایی و آرامشش، بیکرانگی و امتدادش، و...  یاد موج های سهمگین و توفانهای وحشتناکش .دل نگرانی و تشویش خانواده های صیادان ماهی و خاطراتی تلخ...

جنگل رو دوست داریم برای سرسبزی و درختان سربه فلک کشیده،حضور جذاب و جالب انواع حیوانات،روح زیبا و بخشنده اش،و... یاد باتلاقها و تاریکی،سرگشتگی و ترس در اعماق جنگل،سقوط درختان و جانوران درنده...

کوه رو دوست داریم به دلیل صلابتش و پایداری،غرور و سرافرازی اش،بام دنیا و محکم ترین ریشه ها... یاد سرما و سقوط،صدای شکستن استخوانهای بی انعکاس،هراس شبانگاهی اش و ناشناخته های پشت هر سنگ و صخره...

کویر رو دوست داریم به جهت شب های پرستاره و دل انگیزش،بانگ رحیل کاروان ها و حرکت باله گونه قطار اشتران،و... یاد رمل های روان و رد پاهای پنهان شده به اندک نسیم،گرمای سوزان روز و سرمای کشنده شبش،

مار و عقرب های جرار, سراب ها و هرم آفتاب و رقص شعله های واژگون...

.................

سوگند به دریا و جنگل و کوه و کویر که انسان در این سیاره تباه شد.




پی نوشت:

یک چیزهایی هست که نمی شود به دیگری فهماند  نمی شود گفت، آدم را مسخره می کنند هر کسی مطابق افکارخودش  دیگری را قضاوت می کند.زبان آدمیزاد مثل خوداو  ناقص و ناتوان است.

صادق هدایت

اعتماد.......

اعتماد کلمه ایی هست که تنها حروف کنار ِ هم نشسته، نیستند بلکه  یک بار معنایی بسیار عظیم پشتش دارد و یک باور عمیق با ریشه هایی که می تواند در وجودت نشو و نما کند و عمیق و عمیق تر شود، یک اطمینان خاطر است.....
یک تکیه کردن و خاطر جمعی....
موارد بسیاری برای اعتماد کردن وجود دارد...... مقوله های بسیار و آدم هایی که خود را به این مقوله ها منسوب  می کنند نیز بسیار......
چی می خوام بگم؟
می خوام بگم، بعضی اتفاق ها، بعضی رویداد ها سبب وارد آوردن خدشه ایی به باور های یک جامعه می شود که دامنه ی آن گسترده تر از اون چیزی هست که می توان تصور کرد....
می خواهم بگم ، کاش بشود این آفت لاپوشانی و حفظ آبرو از کشورمان رخت بربندد و  افراد به تناسب اعمال و رفتارشان سنجش و اعمال قانون شوند....

می خوام بگویم، قوانین مان را اجرا کنیم.....

و دیگر هیچ.....







 


یادداشت های روزانه مثبت هجده !

یک نیمه ی دوم مهر نود و پنج

چند روزی است که خیلی جاها ، خصوصا در فضای مجازی یک نام و یک واقعه بیش از هرچیز دیگری مطرح می شود : حاج سعید طوسی و یا همان محمد گندم نژاد طوسی .

گفته می شود او به بیش از ده نفر از نوجوانانی که برای آموزش قرآن به نزدش می رفته اند تجاوز کرده است !

او یک قاری بین المللی ، نفر اول چند مسابقه ی بین المللی قرآن در دهه ی هفتاد ، و کارشناس شورای عالی قرآن است . گویا از قاریان محبوب سران حکومت نیز هست .

این روزها خیلی ها از محکومیت او خبر می دهند و خیلی ها از مسکوت ماندن واقعه ای که رخ داده ، خیلی از طرفداران او هم همه چیز را تکذیب می کنند و تکذیبیه ای هم به اسم خودش در فضای مجازی منتشر شده که همه چیز را بطور خلاصه گردن آمریکا انداخته و آنهم نه به دلیل ضدیت با خودش ، که به دلیل بهانه جویی برای هتاکی به رهبر انقلاب !

راستش من نمی دانم این موضوع واقعیت دارد یا نه ؟ زیاد هم برایم اهمیتی ندارد ، چرا که برفرض درستی ، اینهم یکی از هزاران بیماری جسمی و روحی و جنسی نهفته در لایه های مختلف جامعه است که عمری نمی بینیمشان و چندی در بوق و کرنایشان می کنیم !

اما آنچه برایم جالب بود ، جمله ای است که به نقل از این حاج سعید در فضای مجازی گفته اند . این جمله که « اگر مرا محکوم کنند ، صد نفر را با خودم پایین می کشم ! »


دو تابستان سال پنجاه و هشت

ماههای پس از سرنگونی رژیم پهلوی است و ماههای استقرار و تحکیم پایه های حکومت اسلامی . یکی از وظایف حکومت هم مبارزه با مفاسد اخلاقی و اجتماعی است. برای مبارزه با مفاسد و برای هدایت ملت و برای درمان هر ناهنجاری و بیماری و جرم و گناه هم یک نسخه پیچیده می شود : شلاق درمانی !

حالا یکی دوهفته است که در مراسم سیاسی عبادی نماز جمعه ، و بین نماز ظهر و عصر جمعه ، چند نفر را در ملاء عام و در حضور مومنین نمازگزار ، به ضربه های شلاق نوازش می دهند. جرم آنها لواط است . لواط با پسری که وقتی او را گرفتند بیش از صد نفر را با خودش پایین کشید !

آن فرد مفعول بیش از صد فاعل را لو داد ! از دانش آموز 15 ساله گرفته تا پیرمرد 70 ساله ! از کاسب و بازاری گرفته تا کارگر و بازنشسته و ... و ... .

هفته ی سوم ، به جز بخشی از آن فاعلین ، جناب مفعول هم در بین شلاق خوران است ! گویا شلاق درمانی هم درمان مفعول است و هم درمان فاعل !

بعداز ظهر جمعه ، جلوی مغازه ایستاده ام که پسر عموی دوست داشتنی ام یادش بخیر و روحش شاد سوار بر موتور هوندای 100 ، در خیابان گاز می دهد و به هر که می رسد می گوید : « مواظب باش ! بده و بکن را شلاق می زنند ! »


سه و حالا ...

حالا این روزها فکر می کنم اگر این قضیه ی حاج سعید واقعی باشد و اگر آن جمله ی پایین کشیدن صد نفر را هم گفته باشد ، آن وقت کلی سوال می ماند که پاسخ هایش باید جالب باشند ، مثلا :

-        این صد نفر که قرار است پایین کشیده شوند چه کاره اند ؟ بیکار ؟ کارگر ؟ کارمند ؟ آخوند ؟ نظامی ؟ دکتر ؟ مهندس ؟ قاری ؟ معلم ؟ دانش آموز؟ و ...

-        این صد نفر در چه رده ای هستند ؟ مردم عادی ؟ مدیر ؟ مدیران ارشد ؟ رده های بالای سیاست و مذهب و ... و ... ؟

-        این صد نفر مذهبی هستند یا بی دین ؟

-        این صد نفر فاعل هستند یا مفعول ؟!!

و ... و ... آنچه واقعیت است ، این است که اگر سیاست شلاق درمانی هنوز هم برقرار باشد ، این بار ، بکن ها را نه به شلاق که به صلابه باید کشید .

و این روزها در همین فضای مجازی جملاتی هم از علی ابن ابی طالب نقل می شود ، آنجا که می گوید : « هر که بی کفایت بالا رود ، بی جنایت پایین نمی آید » و ...

راستی روزی تاریخ قضاوت خواهد کرد نتیجه ی آن همه شلاق درمانی و آن همه تبلیغات مذهبی و آن همه اردوهای نظامی و عقیدتی و آنهمه هدایت به سوی بهشت را . هدایت به آنجا که مومنین را وعده ی حوریان می دهند و شراب و شیر و شکر .

...

1395/07/29