هفتگ
هفتگ

هفتگ

حکایت

حکایت یکم شکار:

دو شکارچی دسته‌ای مرغابی وحشی در حال پرواز را دیدند.

یکی از آنان تیری در تفنگ خود گذاشت و گفت: «اگر یک مرغابی بزنم، غذای خوبی می‌پزم و با هم می‌خوریم.»

شکارچی دیگر پرسید: «نکند از من انتظار داری مرغابی وحشی پخته بخورم؟ مرغابی وحشی باید روی آتش سرخ شود، در غیر این صورت لذیذ نخواهد شد!»

دو شکارچی مدتی با هم جر و بحث کردند که بهتر است مرغابی را بپزند یا کباب کنند.

سرانجام به توافق رسیدند که نیمی از آن را بپزند و نیم دیگر مرغابی را کباب کنند. اما در این بین مرغابیان وحشی منتظر پایان مشاجره آن دو نشدند و به پرواز خود ادامه داده بودند.

حکایت دوم نفس:

ابوریحان بیرونی در خانه یکی از دوستانش که از بزرگان نیشابور بود، میهمان بود. از هشتی ورودی خانه، صدای او را می‌شنید که در حال نصیحت و اندرز شخصی بود.

آن شخص به دوست ابوریحان می‌گفت: «هر روز نقشی بر دکان خود افزون کنم و گلدانی خوشبوتر از پیش در پیشگاهش بگذارم بلکه عشقم از آن گذرد و به زندگیم باز آید.»

دوست ابوریحان او را نصیحت می‌کرد که: «عمر کوتاهست و عقل تعلل را درست نمی‌داند.

آن زن اگر تو را می‌خواست حتما پس از سال‌ها باز می‌گشت. پس یقین دان دل در گروی مردی دیگر دارد و تو باید به فکر خویش باشی.»

سه روز بعد ابوریحان در حال خداحافظی با دوست خود بود که خبر آوردند: «کسی را که نصیحتش نمودید بر بستر مرگ افتاده و در این چند روز هیچ نخورده است.»

میزبان ابوریحان قصد دیدار آن مرد کرد. ابوریحان دستش را گرفت و گفت: «نفسی را که سردی بر گرمای امید دمیده و مرگ را به بالینش فرستاده دوباره روان مکن.»

میزبان سر خم نمود. این بار ابوریحان به دیدار آن مرد رفت و چنان گرمای امیدی به او بخشید که او از جای برخواست و آب نوشید.

گویند چند روز دیگر هم ابوریحان در نیشابور بماند و روزی که آن شهر را ترک می‌کرد آن مرد با همسر بازگشته‌اش اشک‌ریزان وی را بدرقه می کردند.

نظرات 5 + ارسال نظر
حمید سه‌شنبه 1 آبان 1397 ساعت 22:00

نمیدونم سازوکارش چیه، ولی این حقیقت داره که اگه امید از تهِ دل باشه واقعا جواب میده. اینم یکی دیگه از اون چیزای عجیب دنیاست که با عقل و منطق جور درنمیاد ولی وجود داره به‌هرحال... خود من در زندگی چیزای زیادی رو یا کلا نداشتم یا بعدا از دست دادم، ولی جز امید حسرت هیچکدوم رو نمیخورم. کاش یجوری بشه دوباره امید به دلامون برگرده...

آره واقعا دیدیم که داشتن امید باعث میشه چه سدهای غیر قابل نفوذی بشکنه و چه محالاتی ممکن بشه، امیدوارم و آرزو میکنم شعله امید تو دل و مغز هیچکسی خاموش نشه

ملیحه سه‌شنبه 1 آبان 1397 ساعت 23:30

همه ما تو زندگی سختیها وفرازونشیبهای داشتیم و داریم اگه امید نبود ازپس مشکلات برنمیومدیم و توش مونده بودیم امروزم گذشت تا فردا یا فلک

داشتن امید مثل یه موتور محرکه هست

فرنوش جمعه 4 آبان 1397 ساعت 01:56

خیلی هوشمندانه این دو حکایت پشت سر هم اومده:
امید واجبه ولی تعلل فرصت رو میسوزنه. خیلی مهم و خیلی مفید. ممنون

ممنون که اینقدر دقیق میخونی و نکته سنجی

آذین سادات شنبه 5 آبان 1397 ساعت 08:08

میگن یه روزی قوم حضرت موسی (ع) از ایشون خواستن با خدا صحبت کنن که بارون بباره ایشون با خدا صحبت کردند و خدا گفتند بخاطر یه سری کارهای ناشایست که قوم تو کردن باید تنبیه بشن پس بارون بی بارون .
یه آهویی به ملت گفت من میرم با خدا صحبت می کنم اگر موقع برگشت تند تند اومدم بدونید خدا قول بارون رو داده اگر آروم اومدم خبری از بارون نیست
آهو رفت پیش خدا و خدا به همان دلیلی که گفته بود خواهش آهورو نپذیرفت آهو اومد آروم آروم برگرده وقتی مردم رو دید دلش سوخت و گفت بذار دوان دوان برم حداقل نا امیدشون نکنم . تا آهو برسه به مردم بارون گرفت . حضرت موسی (ع) شاکی رفتن سوی خدا که پس چرا به من گفتی نمیشه و من رو ضایع کردی . خدا گفت وقتی دیدم با دویدن آهو این همه آدم امیدوار شدند دلم نیومد نا امیدشون کنم و براشون بارون فرستادم .
خدا کنه خدا همه بنده هاشو همینجوری امیدوار کنه من آدم نا امیدی نیستم ولی گاهی اوقات درصد امیدواریم به صفر میرسه

سلام
چه روایت زیبایی، کاش یه آهویی هم برای ایران امروز ما پیدا میشد

فرنوش شنبه 5 آبان 1397 ساعت 09:32

حکایتی هست که از شیخی پرسیدن چرا اینهمه تناقض در رفتار مدعیان مسلمانی دیده میشه. گفت چون اسلام دین تبصره هاست: دروغ بده اما اگر باعث رفع شر بشه مجازه. غیبت ممنوعه اما اگر در مورد حاکم ستمگر و کاسب گرانفروش باشه مجازه. همه ی مردم آزادند مگر فلان و بهمان و ... . این تبصره ها باعث شده رفتار هر مسلمان با مسلمان دیگه متفاوت باشه.
حکایتی که آذین سادات نوشته من رو یاد این مساله ی تبصره ها انداخت. خدای حکایتهای دینی موجود عجیبیه. خیلی رفتار متناقضی داره!!

بله قبول دارم برخی از احکام اسلام ایرادات منطقی داره، یعنی بعضی از اونها مربوط به چهاره قرن پیش و محیط شبه جزیره عربستان هست ولی برخی از علما اصرار به هر زمانی و هر مکانی بودن احکام دارند که خب واقعا غیر قابل قبوله...
در مورد تفسیر و تبصره پذیرفتن احکام هم قطعا یکی از مهمترین آفات دین هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد