هفتگ
هفتگ

هفتگ

سر بشکنه تو کلاه، دست بشکنه تو آستین

این روزها اکثر مردم درحال زنجموره هستن شما چطور؟


شرایط سخت و بد اقتصادی بی سابقه یی رو داریم تجربه میکنیم  گرونی و تورم نفس مردم رو به شماره انداخته، حتی زمان جنگ و دوره جیره بندی و کوپن هم چنین شرایطی وجود نداشت. من هم مثل اکثریت قریب به اتفاق مردم دارم این شرایط رو میبینم و با تمام وجود حس میکنم به عبارت دیگه منم یکی از همین مردمی هستم که تحت فشار شدید اقتصادی و به تبع اون دچار فشار روانی شده اند، اما چیزی که بسیار ناراحت کننده و رنج آور است اینه که مردم دایما در حال زنجموره و اظهار ضعف و استیصال مفرط هستندبعضا اغراق آمیز هم میشود.

توی صف نانوایی داخل تاکسی، اتوبوس و مترو، تو فروشگاه و میوه فروشی،تو مهمونی و جشن و عزا...وکلا در همه جا ،  همه و همه در حال نالیدن هستن و سوهان کشیدن به روح و روان اطرافیان، مخالف درد دل کردن و همدردی و توجه به افراد ضعیف نیستم  اما آقای عزیزی که پیش چشم غریبه و آشنا خودت رو کتک میزنی که نمی رسه و دیگه نمیتونم مردم چیکار کنن؟ آیا اونها مسبب بوجود اومدن این شرایط برای تو هستند؟ خانوم محترمی که یهو وسط جمع میزنی زیر گریه که چه و چه شده ایم و بخدا مرگ برام عروسی هست  اطرافیان علی الخصوص غریبه ها چکار کنند؟ 

یه اصل کلی وجود داره اکثر افرادی که در مجاورت هم زندگی میکنن تقریبا شرایط مشابه اقتصادی دارند، شاید صد سال پیش توی یه کوچه کسی بسیار ثروتمند بود و یکی هم فقیر و ندار، اما امروز چنین مجاورت مکانی کاملا از بین رفته، بنابراین ما وقتی از شرایط مینالیم عمدتا پیش اشخاصی هستیم که شرایط مالی و اقتصادی مشابه ما دارند و عملا امکان و توانایی کمک به ما را ندارند و بازگو کردن اینهمه درد و رنج نتیجه یی ندارد جز خرد کردن اعصاب دیگران و جریحه دار کردن عواطفشان.

نکته: بله شاید شما بصورت استثنا مثال بیاورید از مجاورت مکانی دو طبقه مختلف اقتصادی اما من راجع به قاعده کلی حرف زدم.

نهایتا اینکه تو این شرایط سخت که شرنگ به کام همه مان ریخته شده اینقدر با این گونه رفتارها همدیگر رو اذیت نکنیم باور کنیم هرکسی بیش از توانش دچار مشکل و ناملایمات زندگی هست ما درد و رنجش را بیشتر نکنیم بذاریم کسی که با هر بدبختی لقمه نانی بدست آورده بخورد نه اینکه با یاد آوری مصایب ما همان لقمه نان هم زهرمارش شود.


پی نوشت: نمیدونم چه داستانی هست که بازهم با ناخیر به روز رسانی انجام میشه.

نظرات 6 + ارسال نظر
حمید چهارشنبه 16 آبان 1397 ساعت 11:35

آره. بین درد و دل و غر زدن مرزی هست که اکثرمون نمیدونیم... البته تقصیر ما هم نیست. از بچگی دیدیم که بزرگترامون هروقت میخواستن سرِ حرف رو با یه غریبه باز کنن تمِ حرفشون "شکایت از اوضاع" بوده. غیرممکنه ببینی یکی صحبت کردن با یه غریبه رو با جمله‌ای مثل این شروع کنه که "امروز چه هوای خوبیه". اگه اینجوری شروع کنی فکر میکنن یا دیوانه‌ای یا میخوای باهاشون تیک بزنی!

بله متاسفانه ما ناله رو بیشتر از خنده دوست داریم، و این یک مساله فرهنگی ست.

ملیحه پنج‌شنبه 17 آبان 1397 ساعت 10:51

سلام
خوب اگه گله وشکایت نکنیم خدا یادش میره که ما چه مردم صبوری هستیم کمکمون نمیکنه خدا به سفره های خالی مردم برکت بده به اونایی که مریضی صعب العلاج دارن شفا بده مردم ازخوشی که ناله نمیکنند شرمنده زنوبچشونن درسته که غر غر کردن کاری از پیش نمیبره ولی اعصاب ندارن همه

سلام
مردم خدا نیستن که کاری از دستشون بربیاد، فقط با اینکار فشار عصبی رو بیشتر میکنیم.

فرنوش پنج‌شنبه 17 آبان 1397 ساعت 13:40

دست روی چه موضوع خوبی گذاشتید. و نظر ملیحه خانم چقد از نظر من عجیبه. خدا یادش میره؟ اگر به فراموشکاری خدا اعتقاد داریم پس ضعف و بی عدالتی ش رو هم پشت بندش قبول داریم.
با نظر حمید موافقم که مساله رو تربیتی دونسته.
اما نظر شخص خودم، ما همیشه دنبال راه راحتیم. تربیتمون اینجوریه پس دیگه تموم. باب صحبت رو چه جوری باز کنم؟ همونجور که پدرم کرده و همسایمون و معلم و ....
از چشم خوردن میترسیم. از دیوانه خطاب شدن می ترسیم اما از مسموم شدن فضای ذهنمون و از هرز رفتن انرژیمون هیچ واهمه ای نداریم.

لطف دارید،ما نسبت به اینکه حرف و عملمون چه تاثیر مخربی میتونه داشته باشه کمتر تصور درستی داریم.

آذین سادات شنبه 19 آبان 1397 ساعت 14:16

وای حرف دل منو زدید
سه چهار ماهی هست که یه همکار جدید اومده پیشمون این بنده خدا به قدری ناراحت و نگران اوضاع اقتصادی مملکته که ناخودآگاه مارو هم نگران کرده
نه که بگم ما بی اهمیت بودیم ولی خیلی راجع بهش حرف نمیزدیم و به قول فرمایش شما غر غر هم نمی کردیم ولی ایشون از فشار ناراحتی شبها با قرص آرام بخش میخوابن
به قول یه همکار دیگمون کم کم کاری می کنه که ما هم با آرام بخش بخوابیم .
یه وقتایی که شدت ناراحتیش زیاده من شوخی می کنم یا حرفی میزنم که از بحث دور بشه گریه می کنه . حتی یکبار تو جلسه کاری که با مدیرکل داشتیم یهو گفت دکتر من خیلی ناراحت اوضاع مملکتم و نزدیک بود ریتم جلسه رو بهم بزنه
البته متاسفانه همسرشون وضعیت مالی خوبی نداره و فشار زندگی روی ایشونه .
خدا خودش نظر کنه به همه بندگان فقیر و غنی اش

متاسفانه یاد نگرفتیم فضا رو مسموم نکنیم.
در مورد دعایتان هم از ته دل آمین میگم

فانوسدار شنبه 19 آبان 1397 ساعت 16:20

حرفهایم از سر درد زیاد است
سکوت من از پافشاری فریاد است
...
این روزا اگر کابوس کوتاهی باشد وتمام شود باز خیلی از آرزوهای ما را با خودش می برد .یک حیاط 100 متری شده دو میلیارد .معادل 600 ماه حقوق من .یعنی 50سال کار... از جغرافیای زندگی زد بیرون!!!
آقای موسوی چی فکر می کردیم چی شد!!!!......

ما را از ابتدا به این جماعت امید خیری نبود اما گمان نمی بردیم چنین ناجوانمردانه و ددمنشانه، تسمه از گرده ایرانی جماعت بکشند

شمسی خانم یکشنبه 20 آبان 1397 ساعت 10:04

گویا شیوه نسل کشی تو دنیا تغییر کرده. زمان جنگ جهانی یا وقتی که عثمانی ها ارامنه رو گروهی میکشتن و الان مسئولیتش رو قبول نمی کنن مردم تکلیفشون مشخص تر بود. اینطوری مردم ذره ذره دارن کشته میشن. برای اونها این کار کم هزینه تر از جنگ هست و برای ما به بهاء نابودی چند نسل. چاره ای جز صبر نیست.

مثال قشنگ و درستی زدی، ما شاهد نسل کشی خود هستیم به دست نامردمان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد