هفتگ
هفتگ

هفتگ

سیاست

مجازلت شغالان:

شبی آقامحمدخان قاجار نتوانست از زوزه شغالان بخوابد. صبح که از خواب برخاست مشاورانش را فراخواند و از آنها کیفری بایسته را برای شغالان طلب کرد.

هر یک کیفری سخت را برای شغالان پیشنهاد کردند. اما او هیچ یک را نپسندید و مجازاتی سخت‌تر را برای شغالان جستجو می‌کرد. دستور داد تمامی شغالانی را که در آن حوالی یافت می‌شدند، را بیابند و زنده به حضورش آورند.

وقتی شغالان را به حضورش آوردند، بر گردن تمامی آنها زنگوله‌ای آویخت و آنها را دوباره در صحرا رها کرد. طعمه‌ها از صدای زنگوله شغالان می‌گریختند و هیچ یک نتوانستند طعمه‌ای شکار کنند. چند روزی بدین نحو سپری شد تا همگی از گرسنگی مُردند.

هدیه:

مرد هدیه‌ای که چند لحظه پیش از خانمی گرفته بود را محکم به سینه‌اش چسبانیده بود و طول خیابان را طی می‌کرد.

به فکرش افتاد، این یادگاری را برای همیشه نگهداری کند. ولی از حواس پرتی و شلختگی خودش می‌ترسید.

توی مسیر همه‌ش به این فکر می‌کرد که چگونه از این هدیه ارزشمند مراقبت کند. فکری به ذهنش رسید. وارد خانه که شد هدیه را جلوی سینه‌اش گرفت و گفت: تقدیم به همسر عزیزم!

همسرش تا آخر عمر، آن هدیه را مثل تکه‌ای از بدن خودش مواظبت می‌کرد.

نظرات 5 + ارسال نظر
حمید یکشنبه 20 آبان 1397 ساعت 21:01

واللا جفت حکایتها بیشتر از این‌که به سیاست شبیه باشه به پدرسوختگی شباهت داشت! : ))

خب تو سرزمین ما سیاست عمدتا همان پدرسوختگی است.

فرنوش یکشنبه 20 آبان 1397 ساعت 21:28

سیاست ما عین دیانت ماست!!!!

عالی و به جا

پرستو یکشنبه 20 آبان 1397 ساعت 22:48

حکایت دوم چقدرررررررر جنایتکارانه بود.... آلفرد هیچکاکی.... سکوت بره ها مانند طور.... فکر کردن به عمق ماجراش اعصاب آدم رو مخدوش میکنه..... با این اوصاف آدم هدیه دریافت نکنه کلا بهتره که!

حالا لزوما تمام مردها اینجوری نیستند، این صرفا یه حکایت است نه یه نظر علمی جهانشمول اثبات شده

ملیحه دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت 11:59

سیاست پدرومادر ندارد
دوران دبستان یادتونه داستان سیاست روباه باکلاغ رو خوندیم :نیست بالاتر ازسیاهی رنگی
سیاست بیشتر بامکر وحیله پیش می ره
اگه سیاست با صداقت همراه باشه خوبه که نیست

باهات موافقم و بدا به حال مردمی که تمام زندگی شان آلوده به سیاست است

مهدی اشرفی دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت 14:01 http://timecampaign.blogsky.com

ناصرالدین‌شاه قاجار در ماه رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان میرزای شیرازی به این مضمون نوشت:
ڪه من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بی گناه میدهم؛ لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید!

میرزای شیرازی در پاسخ به ناصرالدین شاه نوشت:
بسمه تعالی... حڪم خدا قابل تغییر نیست. لڪن حاڪم قابل تغییر است. اگر نمی‌توانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حڪومت پایین بیا تا شخص با ایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون مومنین بیهوده ریخته نشود!

این حڪایت، سرگذشت خیلی از مسئولین بی وجدان، بی غیرت، تنبل و عشق ریاست است!

ڪه باید به اینها گفت اگر نمی‌توانید مشڪلات مردم رو حل ڪنید حداقل جای خودتون را به ڪسی دیگر بدهید ڪه چاره ساز باشد؛ نه مشڪل ساز...!

بله نظر شما درست است اما شاهدیم وقتی قدرت به دست امثال میرزای شیرازی افتاد احکام خدا هم قابل تغییر و تغسیر شد نمونه دم دستی و ساده اش بحث ربا و بانکداری اسلامی که شاهدش هستیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد