هفتگ
هفتگ

هفتگ

رساندنِ سلام : )

سلام. شبتون بخیر. حمید هستم. عباس تا اوایل هفته‌ی آینده نیست. سلام رسوند و گفت اینجا خبر بدم. گفت اگه خواستی یه چیزی هم بنویس. باتوجه به‌این‌که مخاطبین هفتگ برای خوندن نوشته‌های عباس اینجا میان، بهتر دونستم چیزی ننویسم. الان فقط دلم میخواد اینو بگم که: ممنون عباس عزیز که هنوز اینجا هستی. اوایل خیلی غر میزدم که بابا دل بکن از این وبلاگ و پا شو بیا تلگرامی جایی! یه جا که امکانات بیشتری داشته باشه و این حرفا. ولی الان فکر میکنم این که سرسختانه اینجا رو ول نمیکنی هم قشنگیای خودشو داره! اینم از عجایب روزگاره که ماها روزای خوب و چیزای خوب زیادی نداشتیم ولی باز دلمون واسه هر چیز قدیمی‌ای میتپه و بهش "حسرت و دریغ" داریم. یکیش همین وبلاگ... همین کامنت‌بازیا و بحثها... زنده باشی و به امید روزهای بهتر واسه همه‌مون... 

نظرات 9 + ارسال نظر
ملیحه سه‌شنبه 29 آبان 1397 ساعت 00:27

سلامت باشن
نکنه امر خیره به سلامتی

حمید سه‌شنبه 29 آبان 1397 ساعت 07:39

به ملیحه:
ممنون. سلامت باشید. نه ژانر امر خیر و اینچیزا نیست!

فانوسدار سه‌شنبه 29 آبان 1397 ساعت 09:15

سلام
خیر باشه حالا امرش مهم نیست!
وقت مغتنم شد بگویم که یکی از خاطره سازترین های دنیای مجازی برادران باقرلو بودند جناب کرگدن با پست هایی که انگار مغز استخوان تجربه ها را عصاره کرده بودو ریخته بود در کلماتش
و مملی فهیم که گوشه ی دفتر مشقش شلوغترین خیابون وبلاگی بود .با لنز نگاه های باقرلویی می شد اطراف راعمیقتر و شفافتر دید و فهمید.کاش اون روزا تکرار می شد...

حمید سه‌شنبه 29 آبان 1397 ساعت 12:22

به فانوسدار:
مخلصیم. سلامت باشی. لطف داری. یادش بخیر واقعا. روزای خوبی بود. کلا دنیای وبلاگ یه حال و هوای دیگری داشت. نمیدونم علتش چی بود ولی علی‌رغم تمام اختلاف‌نظرها نوعی صمیمیت و احترامِ مهربانانه و دلنشین وجود داشت...

فانوسدار سه‌شنبه 29 آبان 1397 ساعت 14:07

شاید بخاطرظهور الف نون باشه -هیچوقت دلم نخواسته اسمش را بیاورم- یک دشمن مشترک ما را بهم نزدیک کرده بود. مثل ادبیات مشروطه حال و هوای هجو ونیش داشتیم .آنالیز زمانی هم نشان می دهد با آمدنش وبلاگ نویسی اوج گرفت وبا افولش بی رونق شد.

حمید سه‌شنبه 29 آبان 1397 ساعت 16:32

به فانوسدار:
شاید یکی از دلایلش این بوده. ولی به‌نظرمن اون جو پاکیزه و همدلانه فقط بخاطر شرایط سیاسی اون دوره‌ی خاص نبود (چون این حال و هوا حتی بین اونایی که سیاست رو دنبال نمیکردن هم وجود داشت) به‌نظرمن یکی از دلایلش این بود که اولین وبلاگ نویسها از اهالی یا دوستداران ادبیات بودن و بعدیهایی که به این فضا وارد شدن هم ناخوداگاه از اونها الگو میگرفتن... در فضاهای مجازی جدید هم همینطوره. آدمایی که در اینستاگرام هستن همونایی هستن که در توییتر هم هستن، ولی در هرکدوم اون بخشی از خودشون رو نشون میدن که با حال و هوای اونجا بیشتر همخوانی داره...

داش آکل سه‌شنبه 29 آبان 1397 ساعت 16:47

دمش گرم که سنگر رو خالی نکرده
کاش بقیه هم اینجا میموندن یا وبلاگاشون رو تعطیل نمیکردن
فیسبوک تاحدودی جای خالی شون رو پر کرده ، ولی باز نه!

تیراژه سه‌شنبه 29 آبان 1397 ساعت 20:03

سلامت باشید هردو عزیز
کاش خودتم بنویسی، مخاطب های اینجا یا قلمت رو از قبل میدونن یا به اقتضای رفاقتت با صاحبخونه میخونن و با حال خوبی صفحه رو میبندن.

حمید سه‌شنبه 29 آبان 1397 ساعت 23:22

مخلصیم. حالا مثلا میخواستم ننویسم ده خط شد! میخواستم بنویسم چی میشد :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد