هفتگ
هفتگ

هفتگ

منیژه خاتون

سه روز پیش شاعر طنز پرداز معاصر جناب ابوالفضل زرویی نصر آباد به دیار باقی شتافت مرحوم رو دو سه دفعه یی تو شب شعر دیده بودم و سلام و علیکی، روحش شاد و روانش در آرامش.

یه خاطره از ایشان که نه از یکی از شعرهایشان دارم که تعریف میکنم: اوایل دهه هشتاد بود ایشان یه مثنوی سروده بوده که بسیار هم زیبا بود و فراگیر شده بود یه بیتش این بود((حضور حضرت منیژه خاتون    چه طوره حال بچه گربه هاتون؟))   این بیت مدام ورد زبانم بود یه سری خونه عمویم بودیم که من طبق عادت این بیت رو زمزمه میکردم  اتفاقا اسم زن عموی من منیژه هست 

خلاصه بچه ها شنیدند و از اونجایی که شعر تو خون ایرانی هاست وزن رو گرفته بودن و چندین بیت منشوری ناجور سروده بودن، خلاصه شعرشون به گوش عموم رسیده بود و یه کتک مفصل خورده بودند این داستان گذشت و دیگه از شعر منشوری خبری نبود، چند وقت بعدش عمو و زن عمو با پسر کوچیکشون رفتن شمال سفر، اون یکی عموم که بسیار بیش فعال و شوخ و شنگ است آمده بود خانه شان تا مراقب چهار پسر شر و شیطون باشه که خونه رو خراب نکنند، شب یه سر رفتم اونجا و با کمیک ترین صحنه عمرم روبرو شدم دیدم میز و صندلی آوردن وسط سالن عموم پشت میز نشسته بود یه عبایی هم رو دوشش بود و شده بود قاضی و سه تا از پسر عموهام هم محکوم شده بودن یکشون حبس ابد و دوتای دیگه هم قرار بود اعدام بشن، یه پارچه یی از سقف آویزون کرده بودن به عنوان طناب دار و یه چهار پایه هم جهت اجرای حکم آورده بودن، پرسیدم داستان چیه؟ معلوم شد یکی شعر منشوری رو خونده یکی باهاش همراهی کرده بود سومی هم خبر این موضوع رو به عموم رسونده بود، عمو قاضی برادرم دادستان یکی از پسر عموها مامور اجرای حکم، اون که خبر چینی کرده بود به حبس ابد محکوم شده بود و دو نفر دیگه هم حکمشون اعدام بود... گفتم این دادگاه رسمی نبوده چون متهمین وکیل مدافع نداشته اند و باید از ابتدا برگزار شود خلاصه نقش وکیل مدافع رو به عهده گرفتم و دادگاه مجددا تشکیل شد و نهایتا با رشوه یی که به قاضی و دادستان(عمو و برادرم) دادم احکام جدیدی صادر شد حکم حبس ابد تبدیل شد به ده دقیقه رو به دیوار ایستادن، اون دو نفر اعدامی هم که از چوبه دار خلاص شده بودند محکوم شدن به شستن ظروف تا مادرشون بیاد و جارو کشیدن خونه...


نظرات 7 + ارسال نظر
حمید سه‌شنبه 13 آذر 1397 ساعت 23:06

: )

فانوسدار چهارشنبه 14 آذر 1397 ساعت 09:30

تا که می افته دندونای شیری روی سرت می نشینه برف پیری
یکدفعه همبازیا پیر می شن همکلاسیا پیرو زمین گیر می شن
کمیسیوم مرگ میشه تشکیل درو میشن بزرگای فامیل
رمق نمونده که بریم صبح زود پیاده تا امامزاده داود
این مثنوی ایشون فوق العاده است هر بیتش مثل نقاشی نابی پلان پلان روزگار نسل مارا به تصویر کشیده است.
خاطره ی شما هم خیلی قابل تامل است دنیای پرشروشور بچه ها و ظرافت وارد شدن شما به قصه اشون!!!
کودک درونم به تب و تاب افتاد بدونم اون بیت منشوری ناجور چی بوده ؟حالا تا شب ذهنم درگیر حدس و بازسازی اش می رود

شاعر قابلی بودند مرحوم زرویی،
ذهن خودت رو درگیر نکن اشعار منشوری اندام جنسی زنانه رو شامل شده بودند

ملیحه چهارشنبه 14 آذر 1397 ساعت 20:16

دادگاه عدل سیدعباس موسوی

دادگاه کلا صوری بود، اما ممنونم از نظر لطفت

آذین سادات شنبه 17 آذر 1397 ساعت 09:15

با سلام و احترام
وقتتون بخیر
جناب آقای موسوی ! و خوانندگان محترم هفتگ شما تا به حال از بنده کامنتی حاوی ناز و ادا و قر و غمزه دیدید؟
خوانندگان اینجا همه محترمند ولی جسارتاً یک خواننده کودن ، کند ذهن و کوته فکر اومده تو وبلاگ من تذکر داده که من انقدر عشوه نیام برای نویسنده!!!!!!
آخه منی که 41 سالمه و دیگه حوصله خودم رو هم ندارم چرا باید چنین تهمتی رو بپذیرم ؟؟؟
اینکه من میگم ارادتمندم یا نگرانتون شدم یا هر چیز دیگه ای اینا میشه عشوه و غمزه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به خدا پناه میبرم از دست این آدمهای شیطان صفت که روی شیطان رو هم سفید کردند .
عذرخواهی میکنم از صاحب خونه محترم ولی نتونستم که ننویسم اول صبحی دارم منفجر میشم از حرص

سلام
سرکار خانوم آذین السادات گرامی
دنیای مجازی پر است از یاوه گویان و زشت گویان بدنهاد، سعه صدرتون رو بیشتر کنید.
شما دوست عزیز نادیده من هستید لطف و محبت بی شایبه دارید، حرص نخورید و آرام باشید بدانید که آن پیام نه از حب علی، بلکه از بغض معاویه بوده است
نهایتا اینکه برقرار باشید و مستدام

ملیحه شنبه 17 آذر 1397 ساعت 11:00

اینکه شعور وتربیت آدموبا ناز و غمزه اشتباه میگیرن مشکل از خودشونه شما خودتونو ناراحت نکن من چند وقت پیش تلفنی با یه مخاطب آقا صحبت میکردم عادت دارم موقع خدا حافظی میگم قربان شما خداحافظ دوستم پیشم بود گفت چی گفتی الان براش بد فکر میاد ان قد حالم بد شد میخواستم گریه کنم

ملیحه خانوم متشکرم که به عنوان مخاطب هوای سایر مخاطبین رو هم دارید سپاس

شمسی خانم یکشنبه 18 آذر 1397 ساعت 08:51

آقا خوب شد وکیل نشدید! برای این که خودتون رو می گرفتن و می بردن زندان مثل بقیه وکیل ها!!!
تو جامعه ما راه حل و مجازات مجرم زدن و کشتن و نابود کردنه

نظر جالب و درستی داری، کاش یه روز همه به حاکمیت قانون تن بدهند.

داش آکل یکشنبه 25 آذر 1397 ساعت 16:49

مرسی که هستی!

مخلصیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد