هفتگ
هفتگ

هفتگ

امید

شده کل یه بیابون لم یزرع رو از بام تا شام  با رنج و امید بیل بزنی و بیل بزنی...

شده تو تموم بانکها حساب بازکنی به امید برنده شدن تو قرعه کشی و آخر سر حتی یه لپ لپ هم گیرت نیاد...

شده تموم عمر بدوی و هیچ وقت نرسی...

شده قهرمان هیچ قصه یی نباشی علی رغم تمام جد و جهدی که میکنی...

شده هرروز سر راهش گل بچینی و نبینه...

شده دایم الاحتیاط باشی ولی شمشیر دموکیلس گردنت رو نوازش کنه...

شده شیر و پلنگ باشی اما گرفتار کفتارها...

شده هرگز هیچ برگ برنده ای نداشته باشی...

بذار راحت بگم شده مثال عینی و زنده سیزیف باشی...

نظرات 10 + ارسال نظر
حمید سه‌شنبه 20 آذر 1397 ساعت 23:45

تلخه گفتنش،ولی آره.. شده.. همین حالا یه قطار از این شدنها و نشدنها از جلوی چشمم گذشت...

کاش اگه نمیشه همه به‌اندازه‌ی برابر خوشبخت باشن، حداقل یه حدی از امید و دلخوشی که دل آدم رو زنده نگهداره توو زندگیِ همه‌ی آدما بود...

برابری و عدالت آرزوی محال انسان در طول تاریخ بوده است...

فرنوش چهارشنبه 21 آذر 1397 ساعت 11:38

سلام. من به شدت به جبر اعتقاد دارم. و این چیزایی که شما دردمندانه پرسیده بودید از نظر من جوابش برا خیلی آدمها من جمله من مثبته. چون آقا بی مایه فطیره. هر چی بدوی اگه بابات پول نداشته باشه ورودی ورزشگاه رو داده باشه تو اول نمیشی چون اصلا تو پیست نبودی. شاید بین بچه های کوچه اول بشی که اولشون از هزارم بچه های توی پیست هم عقبتره.
تو داستان عشقی هم قهرمان بشیم داستانمون بین خودمون میمونه. تو دانشگاه نخبه باشی پول و رتبه ی اجتماعی نباشه نمیتونی مغزت رو فراری بدی اونور آب. نهایت اینه که برای دانش آموزای مدرسه ت کلاس میذاری که من رتبه م فلان و مقاله م بهمان. تازه اگه مدرسه دولتی درس بدی. چون برای مدرسه ی غیر انتفاعی باید خاطرات سفر خارجی و نحوه ی پذیرش تو دانشگاههای خارجی رو تعریف کنی که متاسفانه جعبه ی خاطرات ما خالیه.
یه دوستی تو وبلاگش نوشته بود من یه آدم معمولی بودم ولی تونستم پذیرش یکی از دانشگاههای کانادا رو با تلاش خودم بگیرم. بنده خدا خونشون تو اکباتان بود. دوست معمولی دیگه مون تو خونه ای زندگی میکرد که ارزش خریدش نصف بهای اجاره کردن یه واحد تو اکباتان بود. خلاصه اینکه آقای عباس آقا ما از این سوالا زیاد از خودمون پرسیدیم و جواب همه ش هم مثبته.

سلام
چه قشنگ حلاجی کردی و مثال های خوب و جالبی زدی، دمت گرم... کاش روزی رو شاهد باشیم که حداقل بتونیم به بعضی از این سوالها جواب منفی بدیم

دنیا جمعه 23 آذر 1397 ساعت 17:47

شکر خدا هیچ وقت نشده.
تا حالا تمام نقاط منفی زندگیم گندایی بوده که شخصا عامدانه و آگاهانه و از سر تنبلی و کم همتی و ... زده ام.

خب خدا رو شکر، امیدوارم این شرایط برات دایمی باشه

آذین سادات شنبه 24 آذر 1397 ساعت 11:47

سلام
روز خوش
متاسفم خیلی متاسفم برای خودم که در جامعه ای زندگی می کنم که یک سری افراد با ادعای روشنفکری در فضای مجازی اقدام به رفتارهایی می کنند که انسان از بیانش شرم میکنه
من بالای ده ساله که جناب سید عباس موسوی رو میشناسم از اون زمان که بابک اسحاقی و مهربان و آرش پیزاده و مهناز و هانا و آرش ناجی و تارا و مریم و محبوب عروسهای خاندان باقرلو و برادران کردگدن و ابر چند ضلعی و تیراژه و دل آرام و فرشته و کوروش و هلیا و..... رو میشناختم و میخوندم والا نه یه بار ایجاد مزاحمت کردم نه یه بار خودمو قاطی رفاقتشون کردم میخوندم و میرفتم حالا یا نظر میذاشتم یا نمیذاشتم . رفاقتشون و نوشته هاشون رو دوست داشتم . حالا خیلیییییییییییییییییییی برام زور داره که یه ناشناسی که جرات بیان هویت خودش رو حتی با نام مستعار هم نداره بیاد بهم تهمت بزنه و مزخرف تحویلم بده . سالیان ساله که میگم بعضیها اصلا خودشون برام اهمیت ندارن چه برسه به حرفاشون ولی بعضی حرفا تا مغز استخونتو میسوزونه که چرا باید این حرفو به من بزنن ؟؟؟ چه برداشتی از یه حرف ساده من کردن ؟؟؟ یا چقدر بیمار و ناخوش احوالند؟؟؟
نه آقا سید نه کم پیدامو نه سایه ام سنگین . صبحمو با هفتگ و نوشته های جنابعالی شروع می کنم ولی این دفعه میخوام خاموش بخونم به قول معروف آسته بیام آسته برم که ناشناس شاخم نزنه . خاموش هم مخلص و ارادتمندم

سلام
امیدوارم تا همیشه شاد و سلامت باشید، در مورد مزاحمت هم نظرم رو قبلا گفتم...هر طور که راحت تر هستید رفتار نمایید، نهایتا خوشحالم که اینجا رو میخونید و از قدیم هم گفتن صلاح کار خویش...

فرنوش شنبه 24 آذر 1397 ساعت 14:08

آذین سادات جان سلام. خیلی عجیبه که همچین مزاحمی داری و حرفا و نظراتش واقعا بیمارگونه ست. امیدوارم یا هدایت بشه یا به هر دلیلی دست از سر شما برداره. ولی مایلم با کمال احترام نکته ای که به نظرم میاد رو بهتون گوشزد کنم. اول اینکه وارد بازی همچین آدمی نشید و هیچ بهایی به حرفاش ندید. نه ظاهری نه باطنی و درون خودتون. دوم اینکه با توجه به اینکه این آدم اینجا این حرفها رو نزده شما اصلا اینجا بحث رو باهاش باز نکنید. این کامنتهای شما که مسلما از سر استیصال هست و چون زیاد اذیت شدید و چون یه سر اهانت به نویسنده ی این وبلاگ هست اینجا نوشته میشه، به نظر من فقط باعث نشر نظر مزخرف اون آدم مریض میشه و شما نخواسته بهش کمک کردید که حرفی رو که تو وبلاگ خودتون خصوصی یا عمومی بهتون زده رو به گوش همه برسونید.

آذین سادات شنبه 24 آذر 1397 ساعت 14:17

عرض ادب و احترام خانم فرنوش گل
ممنون از تذکر صمیمانه تون
چشم

فرنوش شنبه 24 آذر 1397 ساعت 14:24

با معذرت از همه ی خوانندگان و نویسنده ی محترم وبلاگ (صابخونه)، آذین سادات عزیز ممنونم که نظرم رو خوندید. انشالله هیچوقت تو زندگی دچار آدم مریض نشید

ممنونم فرنوش خانوم

فاطمه شنبه 24 آذر 1397 ساعت 19:20

من شما رو به دو تا خصلت میشناسم. اولیش مهربون بودن و دومی پر امید بودن
خوبییین؟ نگرانتون شدم

سلامت باشید نظر لطف شماست، مورد خاصی نیست برخی اوقات آدم در شرایطی قرار میگیره که کمی آستانه تحملش پایین می آد.

ملیحه شنبه 24 آذر 1397 ساعت 22:57

سلام
نه هیچوقت قهرمان قصه ای شدم و هیچ برگ بر نده نداشتم شیر بودم گرگهای زیادی سر راهم بوده ازپسشونم بر نیامدم ولی هرگز نا امید نشدم

سلام
خوشحالم که هنوز امیدواری، امید آخرین سنگر آدمهاست

باغبان یکشنبه 9 دی 1397 ساعت 08:44

اندی: یادت باشه رد، امید چیز خوبیه، شاید بشه گفت بهترین چیزهاست و چیزهای خوب هیچ وقت نمی‌میرند.
رد:بذار یه چیزی بهت بگم رفیق. امید چیز خطرناکیه. امید میتونه یه آدمو دیوونه کنه.
رستگاری در شاوشنگ

داستایوفسکی میگه: امید تنها دروغگویی هست که هرگز علیه اش اعلام جرم نمیشود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد