ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سمیر و عبدالله
کوتولهٔ معلول سمیر، زادهٔ خانوادهای مسیحی بود. سمیر بر پشت دوش دوست نابینایش عبدالله به اینسو و آنسو میرفت. عبدالله در خانوادهای مسلمان متولد شده بود.
سمیر بر دوش عبدالله در رفتوآمدهایش به او وابسته بود و نقش چشمهای عبدالله نابینا را داشت، در کوچه پسکوچه های دمشق با راهنماییهای خود، عبدالله را از چالهها و پستی و بلندیها بر حذر میداشت. یکی میدید و دیگری راه میرفت و اینچنین همدیگر را کامل میکردند.
مسیحی معلول بود و مسلمان نابینا. هر دو در کودکی یتیم شده بودند و بدون سرپرست در اتاقی با هم زندگی و با هم کار میکردند.
سمیر قصهگو بود و در یکی از قهوهخانههای قدیمی و معروف دمشق برای مردم قصه میگفت و عبدالله روبروی همان قهوهخانه نخود و لوبیای داغ میفروخت و به قصههای دوستش گوش میداد.
سمیر پیش از عبدالله درگذشت، عبدالله به شدت متاثر شد، بطوری که مدام میگریست، و درنهایت تنها یک هفته پس از مرگ سمیر او هم درگذشت.
این دو مرد سادهدل، که دین یکدیگر را نفهمیدند، با هم زندگی کردند و به انسانها نشان دادند که ما بدون درنظر گرفتن دینمان به هم نیاز داریم.
ــــــــــــ
منبع: اینترنت
سلام
همه ی ادیان شاخه های یک تنه اند ،اگر دیندار راستین باشیم با هم بیگانه نیستیم.
اما حکایت همچنان باقی است:
دنیای مسیحیت سوارو مدیر جهان است و دنیای اسلام پیاده و تحت هدایت و گرفتار نخودولوبیا
سلام
با بخش اول حرفت موافقم...
نمادین دیدن این قصه هم همونجور که گفتی میتونه درست باشه هر چند به نظرم قصد راوی همدلی و دوستی بوده، نهایتا اینکه به زعم من مدیریت جهان در حال حاضر در دست قوم یهود هست.
نتیجه گیری فانوسدار چه جالبه!!
بله نگاه جالب و نماد گرایانه یی داشتند.