داستانهای عاشقانهٔ «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون»، هردو سرودهٔ «نظامی گنجوی» سراینده ٔ توانمند ایرانی هستند.
منظومهٔ «خسرو و شیرین» داستان عاشقانهای است در ایران باستان و یادی است از معشوقهٔ در جوانی از کف رفتهٔ نظامی به نام «آفاق». به نحوی که در این هشتصد سال کسی نتوانسته مانندش را بسراید. و «لیلی و مجنون» داستان دلدادگی دو جوان است در دیار عرب.
نظامی در آغاز هر دو داستان مدعی است که در اصل داستان تصرفی نکرده است.
نظامی ناخوداگاه در «لیلی و مجنون» به ترسیم چهرهٔ زن در دیار عرب و در «خسرو و شیرین» به نمایاندن چهرهٔ زن در ایران باستان پرداخته است.
لیلی، پروردهٔ جامعهای است که دلبستگی را مقدمهٔ انحرافی میپندارد که نتیجهاش سقوط حتمی در جهنم وحشتانگیز فحشاست. در این سرزمین پاکی و تقوا، بدا به حال دختر و پسر جوانی که نگاه علاقهای رد و بدل کنند.
اما در دیار شیرین، منعی بر مصاحبت و معاشرت بیآلایش مرد و زن نیست و عجبا که در عین آزادی معاشرت، شخصیت دختران، پاسدار عفاف ایشان است.
دختری سرشناس، یکه و تنها، بر پشت اسب مینشیند و از ناف ارمنستان تا قلب تیسفون میتازد و کسی متعرض او نمیشود.
اما وضع لیلی چنین نیست و جرایمش بسیار. نخست این که زن به دنیا آمده و از هر اختیار و انتخابی محروم. گناه دیگرش زیباییست. در نظام قبیلهای، مرگ و زندگی او در قبضهٔ استبداد مردان است. پدر لیلی مرد مقتدری است که چون از تعلق خاطر قیس (مجنون) و دخترش با خبر میشود، در حصار خانه زندانیاش میکند و زندانبانش، زن فلکزدهای است به نام مادر که به فرمان شفاعتناپذیر شوهر مجبور است رابطهٔ دخترش را با جهان خارج قطع کند.
اما فضای داستان «خسرو و شیرین» متفاوت است. دنیای شیرین، دنیای بیپرواییهاست. شیرین، دستپروردهٔ زنی است که به گفتهی نظامی: «ز مردان بیشتر دارد سترگی». شیرین، دختر ورزشکار نشاططلب طبیعتدوستی است که بر اسبی زمانهگرد برمینشیند و با جماعتی از دختران همسن و سال خود که: «ز برقع نیستشان بر روی بندی» و هر یک با فنون سوارکاری و دفاع از خویش آشنایی دارند، به چوگان بازی میرود.
دختری که در چنین محیطی بالیده در مورد طبیعیترین حق مشروع خویش، یعنی انتخاب شوهر، گرفتار هیچ مانعی نیست.
شیرین در کنار عاشق خود خسرو، اسب میتازد، به گردش و تفریح میپردازد، مذاکره میکند، شرط و شروط میگذارد و امتیاز میگیرد و در همهحال پاکدامنی خود را پاس میدارد.
و آن طرف زندگی سراسر تسلیم لیلی است. خالی از هر تلاشی. از مکتب خانهاش باز میگیرند و در خانه زندانیاش میکنند و به شوهر نادیدهٔ نامطبوعی میدهندش، بیآنکه اعتراضی بکند.
این تصویری است از موقعیت زن در نظام قبیلهای عرب و جایگاه زن در ایران.
علیاکبر سعیدی سیرجانی
چه متن و مقایسه جالبی بود
روحش شاد
سپاس
روانش در آرامش ابدی
بسیار عالی ولی من معتقدم هنوز بعضی از خانم ها در ایران مثل لیلی گرفتار جامعه ی مردسالار هستن.
بله چون جامعه امروز ما بیشتر متاثر از رسوم اعراب است.
درود بر عباس عزیز.
اون مرحوم همین حرفها رو زد که مرحوموندنش دیگه!!
درود مجید جان
زبان سرخ سر سبزمیدهد برباد...
عالی بود عالی امروز از خوندن این متن خیلی لذت بردم
خوشحالم که استفاده کردید.
همون کامنت آقا مجید
بله بعله
بهنظرمن توصیف نظامی از زن آزاد و قدرتمند در ایران باستان صرفا یجور آرزواندیشی بوده. اگر احساسات باستانگرایانه رو کنار بذاریم و بر اساس شواهد تاریخی حرف بزنیم، زنها در تاریخ ایران باستان هم نقش چندانی در بالای هرم سلسله مراتب قدرت نداشتن. نشانهاش هم اینکه هیچکدوم از قدرتمندانی که اسمشون از اون دورهی ایران مونده زن نبودن (انقدر محدود بودن که حتی هنرمند و صنعتگر و تاجر معروف هم از توشون درنیومد، چه برسه به شاه و وزیر و روحانی بلندمرتبه)
نه نظامی گفته شیرین زن قدرتمندی بود نه سعیدی سیرجانی!
بلکه گفته شد در جامعه آزادتری نسبت به اجتماع لیلی زندگی میکرده، صحبت نگرش دونوع جامعه متفاوت نسبت به زن هست. طبق اسناد تاریخی هرگز زنان در ایران باستان روبند نداشته و در جایگاه انفعال صرف نبوده اند.
فارس زبانها و اعراب از قدیم با هم خصومت داشتند و علیه عم افسانه و اسطوره زیاد ساختن. به نظر من که مردم قدیم ایران هم مثل مردم الان هیچ آزادی برای زن قایل نبودن و زن در هیچ اموری سکان در دست نداشته. اینکه شاعران پارسی زبان از حرص خلفا و حکام عرب، بیان از فرهنگ غنی پیش از اسلام سخنوری کنن دلیل بر نجابت تاریخ ایران نیست.
قبل از اسلام زشتترین نسل کشی در ایران و در زمان انوشیروان عادل و قبل از اون ذر زمان داریوش علیه مغان و مهریان اتفاق افتاد. حادثه ای که کربلا انگشت کوچیکش هم نمیشه.. در قران هم با نام اصحاب اخدود از این وحشیگری انوشیروان عادل ذکر به میان آمده.
علیرغم تمام احترامی که برای شما قایل هستم باید بگم نظرتان کاملا اشتباه است چرا که نظامی توصیف کرده نه مقایسه و مهمتر از اون ما در بین ادبا و شعرای فراوانی که داریم تعداد افرادی که صاحب لقب حکیم هستند به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد که حکیم نطامی گنجوی یکی از آنهاست و چنین انگیزه یی به دامان حکیم نمینشیند...
اما در رابطه با بخش دوم نظر شما باید بگم در تمام جوامع باستانی قتل و خونریزی و ظلم وجود داشته و لاجرم ایران باستان هم از این قضیه مستثنی نبوده است. اما دقت کنید بحث تقدیس ایران باستان نبود بلکه بواسطه تحقیق در متنی ادبی نگارنده به این نتیجه رسیده که با توجه به متن و توصیفات آن جامعه ایران باستان برای زنان اجتماع بازتر و محترم تری بوده تا نظام اجتماعی قبیله یی اعراب