چند وقت پیش یه موضوعی پیش اومد که اینجا نوشتم http://7tag.blogsky.com/1397/09/11/post-887/-%D8%BA%D8%B1%D9%87-%D9%85%D8%B4%D9%88-%D8%B2-%D8%AC%D8%A7%D9%87-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%B1-
چند شب بعد دوباره همون فرد رو حوالی ساعت یک و نیم، نصفه شب دیدم همزمان با دو نفر دیگه سوار شد و جلو نشست و آروم گفت کارتم رو گم کردم و پول ندارم چیزی نگفتم بقیه که تو مقصد پیاده شدن، بهش گقتم تو هر شب کارتت رو گم میکنی؟! دعا خوند و دم خونه اش پیاده شد، چند شب بعد تو میدون آزادی دوباره دیدمش منو شناخت گفت نصف کرایه رو دارم می رسونیم گفتم نه! القصه بعد از اون بارها تو همون ساعات تو میدون انقلاب و آزادی دیدمش اون که من و ماشین رو شناخته به محض دیدنم راهش و کج میکنه و برای دیگران داستان دروغینش رو تعریف میکنه اونهم هر شب!
دو سه شب پیش ساعت دو نیمه شب یه جوون که لکنت زبون داشت،گفت پول ندارم تا آزادی رسونمدش، دیشب دوباره دیدمش بازهم شروع کرد که پول ندارم این رفتارش بدجور اذیتم کرد و بهش فخش دادم که تو هر شب پول نداری!؟ نوع پوشش و لباسشون مشخصه که چندان فقیر نیستند و اون ساعت از سرکارشون برمیگردن ولی عادت کردن بد عادتی...
عزت نفس و شخصیتشون رو از دست دادن و فریب مردم شده کار همیشگی شون، اینکه بدتر از حکومت با اره برقی افتادن به جون اعتماد مردم و تیشه به ریشه احساسات و مهربانی مردم میزنن واقعا امر نابخشودنی یی هست اینکه آدم رو گوش مخملی فرض میکنن به کنار...
یه نکته بسیار جالب هم به کرات برام اتفاق افتاده، اکثرا ساعت یک و دو نصفه شب حوالی راه آهن، شوش و مولوی هستم و زیاد اتفاق میفته که افراد معتاد رو سوار کنم سرو وضع داغون، بعضی هاشون کنار بوی شدید دودی که میدن ( چون کنار آتیش وایمیستن برای گرم شدن) مجبورم میکنه تو سرما شیشه رو بدم پایین، حالا نکته جالبش کجاست؟ تا الان حتی یکبار هم اتفاق نیفتاده یه معتاد زباله گرد جوب چی،بگه پول ندارم بلکه به کرات اتفاق افتاده که اضافه تر هم پول دادن اعم از مرد و زن... بله این افراد برای بدست آوردن پول امکان داره دست به هر عملی بزنن و از هیچ بزه یی ابا ندارند حتی قتل و جنایت، اما وقت خرج کردن پول آدم دیگری هستن به قول معروف اندازه سن ما پول دود کردن...
آخر الامر بایست بگم من هنوزهم علی رغم دیدن افرادی که مشخصا قصد فریب دارن بازهم اگه برای اولین بار کسی بگه پول ندارم بلا استثنا به مقصد می رسونمش...
دربارهی اصل موضوع که گفتنیها رو گفتی و در اون پست هم دربارهاش حرف زدیم... فقط اینکه خوشحالم که طرف رو دیدی و اون عذاب وجدانی که داشتی توی دلت نموند
آره به نکته خوبی اشاره کردی، چون تا چند روز عذاب وجدان داشت خفه ام میکرد
دربارهی اون موضوعی که گفتی زبالهگردها و کارتنخوابها از اینکارا نمیکنن هم یاد حرف صمد طاهری افتادم. یه بار با هم بودیم، یکی جلومونو گرفت و گفت مریضه و پول میخواد و از این حرفا. وقتی رد شدیم صمد حرف خیلی جالبی زد. گفت من تمام عمرم رو در جنوب شهر زندگی کردم و آدمهای بیبضاعت زیادی رو میشناسم که واقعا در سختی زندگی میکنن و گاها توانایی تهیهی یک نان خالی رو هم ندارن، ولی تا حالا ندیدم حتی یکیشون گدایی کنه. اگه فقط یه بار میدیدم که این نیازمندهایی که میشناسم گدایی میکنن، از اون به بعد میگفتم شاید این گداها هم راست میگن و بهشون کمک میکردم
صمد به نکته درست و صحیحی اشاره کرده، متاسفانه این یه واقعیت تلخ و غیر قابل انکار هست
سلام
مراقب خودتون باشید
یک و دو شب و
معتاد و عملی و...
خیلی خطرناکه
سلام
ممنون، چشم
خدا خیرتون بده که به جز گفتن از خوبی کردن و دل مهربون داشتن و گذشت و این فضایل اخلاقی از تیزهوشی و فریب نخوردن هم میگید.
آدمی که فقط لبخند بزنه و خوبی بکنه و حواسش به کلاهبردا نباشه در حق این فضایل هم خیانت کرده.
هرچند که اخلاقیات مهمه ولی شناخت و رعایت مرز ظریف بین اخلاقی بودن و احمق بودن خیلی سخت و پیچیده ست
سپاس از نظر لطفتون
بله شناخت و رعایت مرز این موضوع خیلی سخته خیلی... امیدوارم کمتر در معرض چنین انتخاب هایی قرار بگیریم
چنر روز پیش رفتم یک سوپر گوشت که آبا اجدادی مشتری اش بودیم مرغ را وقتی گذاشت تو ترازو یک کیسه سیاه مچاله شده هم گذاشت کنارش حدود هزار تومان قیمت بالاتر رفت.موقع خداحافظی و به ایل و تبار سلام برسونید با شیطنت پرسیدم راستی مرغ ها هم جعبه ی سیاه پیدا کردند! حاجی خنده اش جمع شد آشنایی 40 ساله اش محو شدو جدی گفت مرغ ها را داخل نایلون تو ترازوی ما می گذارند ماهم به اضافه ی کیسه به مشتری می دهیم !
کندن داره میشه قاعده تعامل در عصر تحریم !هر کس به طریقی ...
تو این شرایط انسان موندن کار بسیار مشکلی هست اما شدنیه باور دارم میشه علیرغم تمام مشکلات انسان باقی موند
و من تو کل این داستانی که تعریف کردین به این فکر می کردم که ای وای یعنی تو تاکسی که من سوار می شم ممکنه قبلش یه معتادی که تو جوب خوابیده بود سوار شده باشه با کلی عکس شرمندگی
بله این یه واقعیت هست، البته حدالمقدور سعی میکنم نظافت ماشین رو حفظ کنم
این جور آدما شیرپاک نخوردن لقمه حرام خوردن صداقت ندارن چند روز پیش رفتم سفره بخرم فروشنده که یه پسر چهارده پانزده ساله بود قیمتشو خیلی بالا گفت بهش گفتم چه خبره انقدگرون میگی گفت به جان بچم خودمون گرون خریدیم از تعجب شاخ درآوردم یه علف بچه !
جا پای باباش گذاشته بود آخه بچش کجا بود پر رو
درست میگی کم ندیدم از این دست افراد که به صورت غیر ارادی به رذالت و پستی گرفتار شدن
شاید معتاد ها و... نمیتونن مثل بعضیا پشت ظاهر خوبشون قایم شن
به نظرم معتادها از سواستفاده کنندگان با شرف تر هستند