هفتگ
هفتگ

هفتگ

((دوست دارم زندگی رو))

چند شب پیش یه آقایی مسافرم بود و شروع کرد به حرف زدن و درددل کردن، اونقدر صادقانه و پرسوز صحبت میکرد که دلم نیومد حرفش رو قطع کنم مسیر طولانی بود مسافر نزدم  انگار یه جور واگویه های خودم بود.

:تو جامعه یی که اگه گرگ نباشی دریده میشی، نه میخوام نه میتونم گرگ باشم  اصلا تو خمیر مایه وجودم  نیست راه غلط رو بلدم اما نمیخوام برم دوست ندارم حق کسی رو پایمال کنم فریب دادن رو بلد نیستم سر حرف و قولم میمونم حتی اگه هزار بار طعم تلخ شکست و نامردی و بی وفایی رو چشیده باشم سر اصول خودم میمونم دلم برای خودم نمیسوزه بلکه برای جامعه یی نگرانم و دلم میسوزه که اخلاق و انسانیت توش به مسلخ رفته حالا مقصر هرکسی که بوده ما امروز شاهد جون دادن اخلاقیات هستیم انسانیت شده برف و شرایط اقتصادی اجتماعی آفتاب تموز! 

پرنده که به قفس عادت کنه  رهایی براش یه خیال آزار دهنده ست امان از روزی که گوسفندان عاشق قصاب باشند.


پی نوشت: حرفهاش برام جالب بود چون برخلاف اکثر مردم که دلشون برای خودشون میسوزه دلش برای جامعه و مردم میسوخت نگران فردای مردمان این سرزمین بود.

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 21 اسفند 1397 ساعت 18:17 http://seventhsky.blogsky.com/

ای کاش همه ی مردم مثل آن مرد و مانند شما خودخواهی را کنار میگذاشتند

انشاالله اینجوری باشد،
سپاس بابت نظر لطفتون

فانوسدار چهارشنبه 22 اسفند 1397 ساعت 09:38

امان از نسل سوخته ای که آتش پرست است
چتری شده بر روی شعله ها و منتظر معجزه باران است!

چه مسافر کمیابی! به کامیابی پرندگان قفسی و گوسفندان عاشق قصاب می گریست

انصافا مسافر نازنینی بود در عین سادگی

ملیحه چهارشنبه 22 اسفند 1397 ساعت 19:11

تو این زمانه و این حرفها!
حتما پیامبر بوده به شکل مسافر به تور شما خورده
ازش مرادمیخواستی آقای موسوی

انشاالله سری بعد یادم خواهند ماند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد