هفتگ
هفتگ

هفتگ

تتلو


تتلو در کنسرت نوروزی خود کشیدن "گل" را آزاد اعلام کرده، پُکی می‌زند، قوانین کشور میزبان را به عضو جنسی مردانه‌ی خود حواله می‌دهد و جمعیت حاضر، کیپ تا کیپ هورا می‌کشند. چند روز بعد، مجریِ برآشفته‌ی صداوسیمای ما واویلا سر می‌دهد، موسیقی او را "مبتذل" خوانده و مطمئن است که هیچ‌یک از حضار داخل سالن، "ایرانی" نبوده‌اند.

پیش از ورود به این مبحث باید بگویم که چندان به این مرزبندی‌های مرسوم معتقد نیستم؛ اینکه "آدرنو‌"وار یک سبک در موسیقی را "مبتذل" بخوانیم و انتظار داشته باشیم که تمام شهروندان، سونات‌های باخ و شوپن گوش دهند، انتظاری ابلهانه‌ست. اما داستان ما چیز دیگری‌ست؛ سوال این است که چه بر سر نهاد هنر و کنش‌ورزان آن در این تاریخ حزن‌آلود معاصر آمده که امروز اینگونه رگ‌های غیرت‌مان ورم کرده و به چند جای‌مان فشار آمده است؟

دهه‌ی چهل و پنجاه شمسی بی‌شک دهه‌ی طلایی در هنر ایران مدرن است؛ ترانه‌ی مدرن با درخشش ملودی‌بلدانی چون واروژان، بابک بیات، صادق نجوکی، اسفندیار منفردزاده و دیگران در قالب ترانه‌هایی از جنس شهیار قنبری، ایرج جنتی‌عطایی و اردلان سرفراز در حال گوش‌آرایی است. بلایی که بر سر هنر در معنای عام آن و موسیقی در معنای اخص کلمه آمد، دیوار سیمانی انقلاب و دستکاری این نهادِ فرهنگ‌پرور است. کرور کرور از سرمایه‌های اجتماعی خود را به انگ منحط‌بودن و مروج‌فساد، از سرزمین خود به کوچی همیشگی پرتاب کردیم و حنجره‌ها و سازهای اصیل را خشکاندیم. قبری که امروز بر سرش گریه می‌کنیم، قبر مرتضی خان حنانه و بابک بیاتی است که به اولی حتا اجازه‌ی خروج برای مداوای دردی کشنده ندادیم و دومی را به شغل خوار و بار فروشی مهمان کردیم. چه کسی پاسخگوی سال‌هایی است که بیات به جای ساختن ملودی، عدس و لوبیا ترازو می‌کرد؟ یادم هست که فرهاد مهراد در آخرین سفر بی‌بازگشت خود به فرانسه گفته بود که ایران، بهترین جا برای حرام‌شدن استعدادهای انسانی است. فرهاد این قصه را خوب می‌دانست، آلبوم "برف" او سال‌ها در انتظار مجوز ارشاد خاک خورده بود چرا که سانسورچی محترم عقیده داشت عکس روی جلد آلبوم نباید غمگین باشد! اصلا مگر کسی در حکومت اسلامی مشکلی دارد که عکس غمگین می‌اندازد؟

در جایی که صدای شجریانش ممنوع و نمایش ساز در تلویزیونش حرام است، در جایی که نوای کمانچه‌ی کلهر و تار علیزاده به بهانه‌ی کنسرتِ مبتذل لغو می‌شود، در سرزمینی که نخبه‌های خود را شبانه فراری داده و پخمگان خود را هر روز بر سر می‌گذارد، انتظار دارید که به جای کفتار، کفتر از کلاه‌های شعبده بیرون بجهد؟ اینکه امروز مخاطبان این سبک از موسیقی را ایرانی ندانیم، کلاه گشادی است که اتفاقا سال‌هاست که اندازه‌ی کله‌ی تاس‌مان است. تتلو و خوانندگانی چون او، فرزند برحق حکومتی است که چهل‌سال است تصور می‌کند جهان به دو دسته تقسیم می‌شود؛ یک دسته "من" و تمام کسانی که مثل من فکر می‌کنند و در خدمت من پشت دولا می‌کنند، و دسته‌ی دوم که اصلا مهم نیست چیست، فقط باید گورش را گم کند.


دکتر داروین صبوری جامعه شناس

نظرات 1 + ارسال نظر
حمید دوشنبه 12 فروردین 1398 ساعت 18:48

در بی‌کفایتی مسئولینی که بزرگان موسیقی رو دفع کردن و الگوی حرفه‌ای برای نسل بعد رو از بین بردن شکی نیست. ولی فقط هم این نیست. جهان داره در یه فرهنگ مشترک حل میشه. موسیقی و ادبیات هم که بخش اصلی فرهنگ هستن مجبورن به جهانی‌سازی تن بدن. منظورم اینه که حتی اگه مسئولین لایقی هم داشتیم، باز تتلوها بخشی از بازار موسیقی و سلیقه‌ی مردم رو تصاحب میکردن. فقط تفاوتش این بود که دیگه اونموقع آش انقدر شور و آزاردهنده نمیشد

با نظرت تا حدی موافقم اما نمیدونم چرا از فرهنگ جهانی همیشه زباله ها و مزخرفات نصیب ما میشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد