هفتگ
هفتگ

هفتگ

پای در گل همچون...

بعضی وقتا یه اتفاق یا موضوعی پیش میاد که کامل و صد در صد با اصولی که بهش معتقدی متضاد هست و اون رو کاملا عقلانی رد میکنی اما مشکل و چالش از اونجایی شروع میشه که احساسات و روابط باعث میشه یه درگیری ذهنی و عاطفی درونت شکل بگیره... به حمدالله خیلی ساله که رابطه عاطفی با جنس مخالف ندارم و از این نظر خیالم راحت است اما تو روابط خانوادگی متاسفانه خیلی مواقع با چالشی که گفتم دست به گریبان هستم  جایی که میدونی کار صحیح کدومه اما عاطفه و احساساتت میگه این دو روز دنیا اصلا ارزشش رو داره!؟ اینجاست که با توجه به دورنمای روابطی که غیر قابل قطع هست (حداقل برای امثال من) مستاصل میشی،روح و روانت آسیب میبینه، پکر و دلخور هستی و نهایتا مجبور میشی پا روی اصولت بذاری.

امان از اون روز که این چرخه به اشکال و انحا گوناگون رخ بده ذره ذره و کاملا بطیی تو خودت فرو میری،دست به خیلی کارها میزنی که حالت خوب باشه اما چالش های مداوم اونقدر شرنگ در کامت ریخته که طعم هیچ عسل و رطبی تغییرش نمیده، اصلا تو این موقعیت پادزهری وجود نداره و تو داخل سلولی زندانی شدی که حتی یه منفذ ریز هم نداره تویی و تکرار و تکرار و تکرار روزت عین شب تار و شبت سرازیری قبر...

مطمن نیستم اما به گمونم ما آخرین نسلی هستیم که دچار چنین دغدغه هایی هستم نسل بعدما ، که داریم میبینیمشون  خیلی سهل تر با این دست چالش ها کنار میان یا بهتره بگم اصولا دچار چنین چالش هایی نمیشوند اونا از ما خیلی سرراست تر هستن لااقل با خودشون تکلیفشون مشخصه...


نظرات 5 + ارسال نظر
حمید سه‌شنبه 20 فروردین 1398 ساعت 23:44 http:// طبق

به‌نظرمن خیلی ربطی به تفاوت نسلها نداره. به تفاوت آدمها ربط داره. تو خوبی و ازخودگذشتگی در ذاتته و برای آدمهای خوب زندگی همیشه و در هر دوره‌ای از تاریخ سخت بوده

ولی درباره‌ی تو، من دلم روشنه که یه روزی، یه جوری، زندگی روی خوشش رو نشون خواهد داد...

پایدار باشی رفیق، نظرت خیلی امیدوار کننده و مثبت بود خوشحالم که تو ایام ناکامی و نامرادی، دوستی مثل تو دارم
خیلی چاکریم تاواریش

فانوسدار چهارشنبه 21 فروردین 1398 ساعت 09:49

سلام
رعایت و ملاحظات عاطفی بخشی از تربیت نسل مابوده ورضایت ازخود ما را تصرف کرده است .گرچه در لایه های خلوتترصدای اعتراض وخستگی شنیده می شود.نسل بعدی بیشتر خودشون و برای خودشون هستند و وجدانشون کمتر انتظارجاننثاری ازشون دارد.
بستگان نزدیک دارایی ما هستند و گل نوردی هم هزینه ی حفظ این سرمایه است.امیدوارم آنها قدر قدم های گلی و نازنین شمارا بدانند.

سلام
بله نظام تربیتی و ساختار آموزشی ما به گونه یی دیگر بود هرچند تفاوتهای شخصیتی هم مزید بر علت اند...
سپاس از نظر لطفتون

شمسی خانم چهارشنبه 21 فروردین 1398 ساعت 10:34

بعنوان کسی که خودش هم درگیر این موضوع هست میتونم یه توصیه کنم : به طور کل نمیشه از دست این خصلتمون رها بشیم ولی کم کم میشه از روش های جایگزین استفاده کرد و بعد هم در کمال تعجب دید که هیچ رکنی از کائنات و زندگی ما و زندگی بقیه جابجا نمیشه!!!
به قول یکی از همکارهام هر چی در مقابل بقیه (شامل همه آدم های اطرافمون) هر چی کوتاه بیای اونا بلند میان!

تشکر بابت توصیه ات، کاش میشد و میتونستم بهش عمل کنم، تو رابطه من بیشتر بحث ناسپاسی و پرتوقع بودن مطرحه، کنار خود محق دونستن برای هر رفتاری

لاهیگ پنج‌شنبه 22 فروردین 1398 ساعت 18:18

جناب موسوی

متاسفانه این دو روز دنیا ارزش داره و خیلی هم ارزش داره چون که واسه ش تلاش میکنیم تا پیشرفت کنیم یا حتی احساس بهتری داشته باشیم.
یک بار مشاورم بهم گفت: ما نمیتونیم خونواده مون رو عوض کنیم ولی می تونیم رفتار اون ها نسبت به ما تغییر بدیم. فقط زندگی رو آسون بگیر و خودت رو بیشتر دوست داشته باش.

من اولش نمیفهمیدم منظورش چیه چون برام سخت بود رفتار مامان و بابام رو تغییر بدم و نمیفهمیدم دوست داشتن خودم چه ربطی داره این وسط. ولی بعد از یک مدت دیدم هم حالم بهتر شده, هم اونا من رو بهتر درک میکنن. تنها راهش هم مرز تعیین کردن هست.آسون نبود ولی شد. تو مورد من که خیلی هم سختم بود. گفتم که به من یکسری از مشکلات رو نگن وقتی از راه دور کاری از دست من بر نمیاد و آسایش رو از من میگیره. طول کشید ولی خیلی بهتر شده.

بنظرم که نسل جدید شاید بهتر از ما فهمیدن که فقط یک بار زندگی میکنیم, پس قدرش رو بدونیم. حق زندگی کردن رو اگه پدر و مادر به زور بهمون دادن, این کار ماست که بخوایم ازش لذت ببریم یا نه. مطمئن باشین اگه از انتظارات خودتون حرف بزنین و بگین که چیا ناراحتتون میکنه حال خودتون هم خوب میشه و سبک تر میشین. و گرنه تحمل زیاد یک رفتار باعث دلزدگی آدمها از هم میشه.

ببخشید که طولانی شد ولی فکر کردم ارزش داره که تجربه ی خودم رو بگم شاید کمکی شد. امیدوارم روزی بیاد که برامون بنویسین که خیلی حال دلتون خیلی خوبه و ما هم لذت ببریم.

سپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید و نظر قابل تاملی که مطرح کردید امیدوارم روزی بتونم بهشون جامه عمل بپوشنم هرچند با توجه به شناختی که از خودم دارم چنین چیزی روزی رو محاله ببینم، از نقش قربانی متنفرم اما نقش فداکار و از خودگذشته و بخشنده رو دوست دارم علی رغم تموم مشکلات و سختی هایی که داره...
یه نکته هم هست که نمیشه ازش راحت گذشت اینکه علی رغم تمام اذیت و آزار و ناسپاسی هایی که روا میدارند به شدت دوستم دارند و از اون مهمتر بهم وابسته هستن که این دومی باعث میشه تو گرفتن تصمیمات سفت و سخت دست و بال دلم بدجور بسته باشه.
نهایتا بسیار ممنون بابت بذل توجه و امیدواری زیباتون

ملیحه پنج‌شنبه 22 فروردین 1398 ساعت 22:17

وقتی موردی پیش میاد میدونی حق باهاته و طرف زیر بار نمی ره باید خودتو بکشی کنار بگی شما درست میگی بعدش بری هوای آذاد یه نفس راحت بکشی
میدونی بحث کردن یه جور دویله یکی باید این وسط بره کنار تضاد فکری همیشه هست
لاهیگ پیشنهادش خوبه

باهات موافقم بعضی اختلافات یا بقول تو دویل ها یه بازی باخت باخت هست که در هرشرایطی بازنده خودتی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد