ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سه روز، سه بزنگاه،سه نقطه عطف...
سه روزی که به زعم من در تاریخ معاصر ایران، بر مظلومیت و بی پناهی مردم ایران باید گریست، سه روزی که کل تاریخ این کهن دیار بطور خلاصه در کمتر از بیست و چهار ساعت رخ می دهد.
سه روزی که بغض سنگینی رو سینه میشونه...
یکم: غروب بیست و هشتم مرداد یکهزارو سیصدو سی و دو
دوم: نیمه شب هیجدهم تیر هفتادوهشت
سوم: شامگاه بیست و پنجم خرداد هشتادوهشت
خیلی بیشتر از اینهاست رفیق
بله قطعا بیشتر هست، البته این سه روز برای من تاثیر گذارتر هستند.
فوارهی روزهایی که با خشم اوج گرفتن و شبش به حوض حسرت و اندوه برگشتن
فواره هایی که مغلوب زر و زور و تزویر شدند.
بی شک باتوم ها روزی روانه ی موزه می شوند
خنجرهای کهنه اما در سینه ها ریشه می زنند و کینه می شوند
زمان زخم باتوم ها را می بندد زخم خنجر ها اما دهان باز می کنند و حاصل تفریق رفیق ها را حساب می کند!
عالی نوشتی،
دریغ و امان از تفریق رفیق ها!
ما به ایران پر از حادثه عادت داریم...
به شدت و اشد وضع!