هفتگ
هفتگ

هفتگ

خوب،بد،زشت

خوب:

حدودا یکماه پیش  ساعت دو و نیم، نیمه شب با یه مسافر پیرمرد از میدون راه آهن داشتم تو خیابون ولی عصر به سمت بالا حرکت میکردم بعد از چهارراه مولوی دو نفر دست بلند کردن عرب زبون بودن اما انگلیسی حرف میزدن خلاصه با همون قدر زبانی که بلدم ( در حد ای ام بلک بورد) متوجه شدم میخوان دربست  برن آریا شهر، سر قیمت توافق کردیم انصافا انگلیسی چونه زدن کار سختیه!  خلاصه وقتی سوار شدن پیرمرد شروع کرد به آرومی حرف زدن و هشدار دادن بهم که خیلی مراقب باش، آخه اون دو نفر ظاهر غلط اندازی داشتن، مرتبا میگفت خیلی مواظب باش جوری نگران  شده بود که انگاری پسرشم، میخواست باهام بیاد و برگرده گفتم نگران نباش چیزی نمیشه حواسم هست گفت از جاهای شلوغ برو، دلم نیومد بهش بگم آخه پدرجان این موقع شب کجا شلوغه؟ خلاصه موقع پیاده شدن تو میدون منیریه بازهم توصیه هاش رو ادامه داد و سرآخر یه دعایی خوند و فوت کرد سمت من...

بد: 

چند وقتیه بعضی از مسافر ها وقتی به مقصد میرسن موقع پیاده شدن میگن ببخشید پول همراهم نیست الان از عابر بانک میگیرم بعد از معطلی و شنیدن غرولند سایر مسافرها، میان میگن شرمنده پول تو کارتم نیست شماره کارتتون رو بدید کارت به کارت کنم! میدونم بی فایده ست اینکار و بی خیال پول میشم تو اون لحظه نمیدونم فحش بدم کتک کاری کنم چی بگم به این مثلا خانوم یا آقای نامحترم ،و همیشه تا الان که بدون هیچ عکس العملی به مسیرم ادامه دادم، حس اینکه آدم رو درازگوش فرض میکنن بده وگرنه انصافا پولش اهمیتی نداره...

زشت:

دیشب یه آقایی رو دربست سوار کردم تو نیمه شمالی شهر، بین راه  گوشیش زنگ  خورد گفت بریم دخترم رو هم برداریم مسیر رو دورتر کردم و دختر ایشون هم سوار شد نزدیک مقصد گفت  ببخشید راهتون رو هم دور کردم جواب دادم عیبی نداره،یه ظرف غذای یه بار مصرف داد بهم و گفت اینو دخترم داد برای شما غذای نذری هست گرمه همراش قاشق هم هست تشکر کردم بعد از اینکه پیاده شدن درب ظرف غذا رو باز کردم دیدم غذا نیم خورده ست...

نظرات 12 + ارسال نظر

سلام

بسیار عجیب!

چه اتفاق هایی. هم خنده داره هم گریه داره.

سلام
بله گاها اینگونه است

حمید یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 20:34

این‌که اکثر خوب و بد و زشت دنیا رو خود ما آدما میسازیم یجوریه... هم حسرت‌آوره که چرا وقتی دست خودمونه دنیا اینشکلیه، هم روحیه‌بخشه که همیشه این امید هست که یه روزی دنیا به دست خودمون جای بهتری بشه

کلا باهات موافقم، هرچند شرایط زندگی اعم از اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی تو این زمینه به شدت دخالت داره...

نسیم یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 20:40

این نشون میده حس مردم دوستی هم همون بین دهه های قبلتر از الانه
متاسفانه شرایط جامعه هم ما رو نسبت هم از هر نظر بی مروت و بی رحم و گاهی گستاخ کرده و باز متاسفانه اعتمادی هم نمونده

کاملا درست میگی ما هرروز داریم از اخلاق دورتر میشیم متاسفانه

تیراژه یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 22:31

خوب که دلمو برد، عاشق آدمهای مسن و دلسوزم. شاید چون عمیق ترین و واقعی ترین محبت ها رو از مادربزرگ و پدربزرگم دیدم.
و اما زشت!؛ چرا واقعا؟!
+ از این مسافرنوشت هات میشه یه کتاب قطور با بررسی های فردی و اجتماعی تالیف کرد

آدم های قدیمی که با اصول قدیمی تربیت شدن شاید بعضی جاها باعث ناراحتی آدم بشن اما تو بحث محبت و مهربونی نمره شون بیسته بیست.
تو بحث مورد زشت نتونستم بفهمم خواسته بود کمک کنه یا تحقیر!
خوشحالم که از مسافر نوشت ها خوشت میاد.

نسیم دوشنبه 18 شهریور 1398 ساعت 08:48

وای که چقدر خوشحال شدم اینجا هنوز برقراره، امروز اتفاقی یاد یکی از نوشته های آقا مسعود افتادم، اومدم ببینم هنوز هست ...که دیدم کلش هست.... برقرار باشید همیشه

سلامت باشید
خوشحال میشم بازهم سربزنید، هرچند از اون عمارت شلوغ با شکوه چیز زیادی باقی نمونده

تیراژه سه‌شنبه 19 شهریور 1398 ساعت 22:59

من دوباره اومدم راجع به زشت یه نظر بدم
شاید دو سه تا ظرف بوده و اشتباهی اون نیم خورده رو به جای دست نخورده بهت دادن
امشب برامون از طرف یکی از آشنایان نذری اوردن یکیش همینطوری نصفه نیمه و متفاوت از نوع غذای اصلی بود، اواسط راه برگشتن که اونو ببرند .

انشاالله اینجور که تو گفتی باشه!

فانوسدار چهارشنبه 20 شهریور 1398 ساعت 09:21

سلام
خوب...چقدر خوب از این نسل خیرخواه و با صفا هست هنوز باید قدرشون را بدانیم تا یکی دو دهه ی دیگه ایل دهه سی چهلی ها از زمین کوچ می کنند فکر نکنم دیگه ظهوری داشته باشند
بد...برخی قاعده اشون اینه اگه سواستفاده نشد درستکار باش باید ادبشون کنید!!!
زشت...نمی دانم شاید حق با تیراژه باشه حواسشون نبوده و بعدا کلی خجالت بکشند اما اگر عمدی بوده نیمه ی خالی شعورشان حالم را بدکرد...

سلام
آره باهات موافقم کاش نسل آدمهای با صفا به این زودی منقرض نشه.
در مورد بد، کمی عصبانی میشم اما خودم رو کنترل میکنم چون باوردارم جواب بدیشون رو زود میگیرن.
تو جواب تیراژه هم گفتم امیدوارم اشتباهی بوده باشه

مرجان چهارشنبه 20 شهریور 1398 ساعت 13:40

وای از اون روزی که کاسه صبر آدم لبریز بشه و مقابل هر بد و زشتی عکس العمل نشون بده. من الان تو این وضعیتم. مرتب باید بجنگی. هیچ نتیجه ای هم نمیگیری جز این که هر روز از دیروز فرسوده تر و عصبانی تر و داغون تری. اگر می تونین با همین فرمون و بی هیچ عکس العملی ادامه بدین.

زندگی مجبورم کرده صبور باشم در عین حال اون خستگی و فرسودگی رو هم رو دوشم حس میکنم.
سعی میکنم با همین فرمون برم و امیدوارم بتونم ادامه بدم.

ملیحه چهارشنبه 20 شهریور 1398 ساعت 15:31

شنیدی میگن دنیا جنگل مولاست
حالا حکایت مسافرهای شماست همه جوری شو تجربه می‌کنید خوب بد زشت

آره زندگی خیلی عجیب و غریب هست، تو این یکسال و چند ماه هم با توجه به شغل جدیدم چیزای عجیب زیاد دیدم که فقط بخش کوچیکی از اون رو اینجا بازگو کردم

حمید چهارشنبه 20 شهریور 1398 ساعت 18:43

پست جدید ننوشتی. خوبی؟ مشکلی که نیست ایشالا؟

خدا رو شکر خوبم مشکلی نیست.
سه شنبه مصادف شده بود با عاشورا، خواستم به سیاق قبل بنویسم عزادارم دیدم امسال عزادار نیستم به خودم و دوستانی که اینجا رو میخونن احترام گذاشتم و دروغ ننوشتم، خواستم انتقاد کنم از بدعت ها و کجروی ها دیدم حوصله اش نیست، خواستم از جنگ عقل و احساسم بنویسم دیدم نمیتونم اون چه که حقیقتا تو ذهن و دلم میگذره رو منتقل کنم گذشتم ازش...
خواستم
خواستم
خواستم
درد بزرگ و غم سنگینیه برای کسی که عاشق ابوالفضل (ع) بوده و هست ، قمه میزده، یه زمانی میخواسته راجع به عوامل جامعه شناختی عاشورا کتاب بنویسه، کلی کتاب تاریخی مرتبط و مقاتل معتبر خونده،عاشورا بشه و اون از ته دل عزادار نباشه...
از تو و سایر عزیزانی که لطف دارن اینجا رو میخونن بابت خلف وعده این سه شنبه صمیمانه عذرخواهی میکنم.

حمید پنج‌شنبه 21 شهریور 1398 ساعت 08:34

فدات. میفهمم. کلا سختی‌ها نگاه آدم رو به همه‌چیز زیر و رو میکنن. و البته به‌نظرمن اکثر این تغییرات با تمام رنجش، تهش مثبته

سلامت باشی
شرایط و سختی ها که کاملا موثرند، امیدوارم آخرش خوب باشه

ریحانه جمعه 22 شهریور 1398 ساعت 03:32

به نظرم باید با افراد سودجو که آخر سر میگن پول نداریم قاطعانه تر برخورد کنید. بحث پول نیستا. بحث بیشعوری اون ادمهاست که تا وقتی تو دهنی نخورن ادامه میدن.

به نظرم یه پست رو اختصاص بدید به این موضوع که هر کسی یه راهکاری بده. مطمینم آخر سر میتونیم یه راهکار خوب پیدا کنیم.


مثلا اینکه کرایه را اول راه بگیرید و توضیح بدید به این دلیل اول میگیرید

یا اینکه یه نوشته بچسبونید به داخل ماشین که به دلیل افزایش افراد سودجو، در صورت نداشتن پول نقد در همان لحظه با موبایل بانک کارت به کارت باید بکنن

به نظرم بیاین همگی فکر کنیم و راه حل های هم رو بشنویم. قطعا در نهایت میتونیم یه راه عالی برای تو دهنی زدن به این افراد پیدا کنیم.

ممنون که به فکر بودید و راهکار ارایه کردید
اگه حتی یک درصد این افراد راست گفته باشن، هیچ چیزی ارزش تحقیر و بی آبرو شدنشون رو نداره، هرچند معتقدم اکثریت قریب با اتفاق این افراد سو استفاده گر هستن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد