هفتگ
هفتگ

هفتگ

(( مثل کوچه زیر بارون))

از اونجایی که نه هنرمندم نه رومانتیک نه شاعر و نویسنده نه آدمی با روح لطیف، ضمنا از بچگی عاشق فصل بهار بودم(میدونم آدم حسابی ها پاییز رو سلطان فصول میدونن اما من که آدم حسابی نبودم) منطقا نمیشد تو پاییز دل ببندم که خب من هم تو پاییز دل انگیز نه دل بستم نه دلم لرزید  اما امشب یهو بدون هیچ دلیل موجه یا آشکاری یاد یه دیدار و حرفهاش تو یه غروب پاییزی سرد حوالی اواسط آذر ماه شونزده هیفده سال پیش افتادم و ...

میگفتی غم انگیزه پاییز و غم انگیز تر میشه وقتی تو اون سر شهر باشی و یه دنیا ازم دور، و من با خیالت برگ ها رو تنهای تنها قدم بزنم اونقدر که پاهام گزگز کنن و نوک دماغم مثل دونه های انار قرمز بشن و لپ هام مثل لبو سرخ سرخ...بهت گفتم دنیا شکل پاییز میمونه هم قشنگه و دلبری میکنه هم غم انگیزه چون دیباچه پایان و زواله، اصلش واسه همینه که بهش میگن خزان...

گفتی زیباییش به خاطر توئه و غمش هم دوری تو، گفتم یاللعجب تو همون دختر خجالتی ای نیستی که وقتی اولین بار گفتی دوست دارم هزار بار رنگ به رنگ شدی عینهو خود خود پاییز!  گفتی امان از دست این پاییز که آدم نه خودش میدونه دردش چیه نه هیچکس دیگه! فقط میدونم هر چی هوا سردتر میشه، هرچی بیشتر باد و بارون قاطی میشن بیشتر دلم هوای دستای گرمت رو میکنه که سفت و محکم انگشتام رو نگه میداری... 

خواستم ببوسمت اما صدا قارقار کلاغ ها لابه لای درخت های خیابون یادم انداخت که...

نشد بهت بگم به خاطر تو دلم با پاییز آشنا شد و پاییزی موند هرچند هنوزم دلم لک میزنه برای بهار...


پی نوشت: میدونم این پست ربطی به حال و هوای این روزها نداره، اما چه کنم بعضی وقتا دل بدجور یقه ام رو میگیره!

نظرات 5 + ارسال نظر
آذین سادات چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 07:54

سلام
صبح سرد پاییزیتون بخیر و شادی
بی نهایت متشکر و سپاسگزارم از توضیحات کاملتون و همچنین توجه دوستان عزیز فرنوش خانم و فانوسدار گرامی
اتفاقا حرفهای دلی بیشتر به دل آدم میشینه . امیدوارم که تو پاییز 98 عشق ناب و پاکی یقتون رو بگیره که به عاقبت بخیری ختم بشه و دیگه هرگز دلتنگ و غمگین نباشید ...

سلام
ممنون از امیدواریت اما مایکروفر که نیست!

شمسی خانم چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 08:55

در زیبایی بهار شکی نیست اما پاییز سلطان هست :))))))))

بله، برای شما آدم حسابی ها اینجوریه::

فانوسدار چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 09:44

سلام
اتفاقا در این حال و هوا ،یک یقه گیری می تواند تو را بکشد تو یک پیله ی کوچک و ساکت و گرم و برای مدتی جزیی از این دنیای پرآشوب نباشی شاید تا بهار هوای روزگار هم آفتابی بشود و تو هم پروانه بشوی و دلت لک لکی نباشه

سلام
امیدوارم اینجوری که میگی بشه!

فرنوش چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 10:08

دلتون گرم و سرتون سلامت

سپاس

مرجان چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 13:48

چی بگم! دلم لرزید.

هی وای بر من!
چرا آخه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد