هفتگ
هفتگ

هفتگ

ادموند

چند شب پیش تو یه مسیر نسبتا طولانی و پر ترافیک سه تا مسافر داشتم یه خانوم جوان، یه آقای خوش پوش با ظاهری دولتی( کت و شلوار همراه پیراهن یقه آخوندی یا همون دیپلمات، همراه ته ریش)  که جلو نشسته بود و یه آقای مسن.

طبق معمول یکماه اخیر بحث بنزین و گرونی تو ماشین برقرار بود البته بیشتر بین من و اون آقای طرفدار نظام، این وسط اون خانوم هم تک مضرابی میومد رسیدیم به اینجا که گفتم حامل های انرژی تو کشورهایی مثل ایران جزو کالاهای ضروری محسوب میشن و تغییر قیمتشون باید خیلی منطقی و محاسبه شده باشه، اون آقا با لحن متکبرانه ای گفت حالا شما یه چیزی شنیدی از مسافرها جدی نگیر و خنده ریزی هم همراه صحبتش بود بدون اینکه عصبانی بشم خیلی دقیق و منطقی براش توضیح دادم و متوجه شد که فقط نشنیدم بلکه کاملا واقفم دارم در مورد چی حرف میزنم، لحنش تغییر کرد به خصوص وقتی از میزان تحصیلاتم پرسید، بحثمون ادامه داشت اما دیگه از اون تبختر خبری نبود نزدیکی های مقصد دید بحثمون به جایی نمی رسه گفت یه سری از نظرات شما درسته ولی در عجبم چرا با این همه انتقادی که از این نظام دارید مهاجرت نمیکنید!؟ خندیدم گفتم برادر عزیز اینجا خونه ام هست کجا برم؟ اگه قرار به رفتن باشه کسان دیگر باید برن... دست پیرمرد که تا اون لحظه در سکوت محض بود رو، روی شونه ام حس کردم با صدای گرفته و  بغض آلود که همراه لهجه ی ارمنی اش بود گفت این جمله رو  فقط از پسرم ادموند که سی و چند سال پیش به پسرخاله هاو پسرعمو ها و دایی زاده ها و سایر اقوامی که تو دهه ی شصت به آمریکا مهاجرت کرده بودن و به ادموند هم اصرار میکردن ول کن ایران رو پا شو بیا آمریکا، میگفت شنیده بودم اما ادموند منم مثل تو فکر میکرد و نرفت نهایتا هم تو سال شصت و شیش تو فکه شهید شد...

تا پایان مسیر  سکوت سنگینی تو ماشین حکمفرما  بود.

نظرات 4 + ارسال نظر
آذین سادات سه‌شنبه 10 دی 1398 ساعت 08:06

سلام
احوال شما؟
انقدر از این تیپ آقاها که گفتید رسمی پوشیده بودن بدم میاد . تو سازمان ما مثل ملخ ریختن و رو مغز دیگرانن. وهمه رو از بالا میبینن
درود بر شرفتون بخاطر وطن پرستیتون
هرچه خاک ادموند عزیزه بقای عمر شما باشه

سلام
ممنون، شما چطورید؟
بعضی افراد به خاطر موقعیتی که دارند خودشون رو بسیار بالاتر از خود واقعی شون تصور میکنن و این خصیصه دایمی شون شده متاسفانه.
درود به تمام میهن پرستان دنیا
سلامت باشی، لطف داری مثل همیشه سپاس

شمسی خانم چهارشنبه 11 دی 1398 ساعت 08:58

حالا ادموند کجاست که ببینه تو این سال ها به مهاجرت مغزها، مهاجرت ورزشکارها هم اضافه شده.
افسوس که همه با هم برای نابودی ایران سنگ تموم گذاشتیم. آقایون از یه طرف خود مردم هم .....
این روزها مدام شعر شاملو رو زمزمه می کنم:
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد....

این روزها شرایط برای موندن خیلی سخت شده، خوشا بر احوالات اونهایی که میتونن دل بکنن و برن، از نظر من هیچ ایرادی بهشون نمیشه گرفت.

ملیحه چهارشنبه 11 دی 1398 ساعت 13:57

سلام ضمن اینکه برای وطن پرستی شما احترام قائل هستم ولی ادمونداشتباه کرده که به عمو زاده ها نه گفته اون پدربیچاره هم داغدار کرده همه جا زمین خداس وقتی تو وطن دارن لگد مالت میکنن وحق تو میخورن معلوم نیست عاقبتمون چی میشه والا اگر من عموزادهای داشتم برام دعوتنامه می‌فرستاد عطای این وطن را به لقایش میبخشید مگه ما چند بار میام دنیا

سلام
به نظرم حساب اونهایی که برای حفظ وطن و ناموسشون از جونشون گذشتن با اونهایی که موندن به همه کس و همه چیز خیانت کردن، خیلی جداست شهدای وطن تو هر فرهنگ و ملتی جایگاه رفیع دارن، بگذریم از مسئولینی که شهدا رو کلا به نفع یک ایدئولوژی مصادره کردن...
به زعم من این روزها نه رفتن رذیلت محسوب میشه نه موندن فضیلت، و هر کسی بنا بر احوالات و شرایط منحصر به فرد خودش تصمیم میگیره...

فانوسدار چهارشنبه 11 دی 1398 ساعت 15:02

سلام
ما جزاین خاک غریب آشنایی نداریم! در وطنی که طلوع کردیم غربتی شدیم !برویم در کدوم غربت غروب کنیم؟
درد اینجاست که وعده ونسیه هم خیال تغییر اوضاع ندارند
می گویند یا دربست طرفدار باش یا خیر پیش

سلام
میهن پرستی از اون دست مقولاتی است که بنیادن امری ذاتی ست یعنی نمیشه کسی رو با دلیل و برهان وادار به وطن پرستی کرد بلعکسش هم صادق هست یعنی نمیشه با دلیل و منطق کاری کرد کرد که یه میهن پرست، دست از وطن پرستیش برداره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد