هفتگ
هفتگ

هفتگ

پیشنهاد

چند شب پیش حوالی ساعت یک و نیم شب تو چهار راه ولی عصر یه خانوم حدودا پنجاه ساله مسافرم شد.( یه توضیح کوچیک راجع به اوضاع  شبهای چهار راه ولیعصر بدم: ملغمه عجیبی اونجا برپاست انواع آدمها رو میشه دید، به خصوص ضلع جنوب شرقی که متصل به محوطه تاتر شهر و پارک دانشجوست، بعضیا شیک و هنری طور هستن برخی کارگر، عده ای مواد فروش اعم از سنتی و صنعتی،گروهی ترنس هستن و دسته ای دگرباش... خلاصه همه جور آدمی دیده میشه و لاجرم دیدن کمتر چیزی اونجا تعجب برانگیزه)  اون خانوم تقریبا شیک پوش بود و تو همون چند جمله یی که مقصدش رو گفت  و سر قیمت توافق کردیم متانت و ادب و اصالت از گفتار و سکناتش پیدا بود معلوم بود سردش شده چون هی بینی اش رو میگرفت و دستهاش رو بهم میمالید، بدون اینکه چیزی بگه بخاری رو، روشن کردم که گرمش بشه، تشکر کرد و گفت امان از سرما و روزگار که آدم رو به چه روزی میندازن، گفتم بازی روزگار و مواد؟ با تعجب نگاهم کرد و گفت ماموری؟ _ اگه مامور بودم این وقت شب مسافر کشی میکردم؟! _ آخه تیپ و قیافه ات به مامورها میخوره، لحن و کلماتت هم شبیه مسافرکش ها نیست. گفتم خب اینم از بازی های روزگاره! گفت یعنی شما هم اهلش بودی و الان پاکی؟ جواب دادم نه هیچ وقت اهلش نبودم اما سالیان زیادی با کسانی که اهلش بودن زندگی کردم و اگه بیشتر از اونها مواد رو نشناسم قطعا کمتر باهاش آشنایی ندارم، گفت آها پس از روی تجربه متوجه شدی منم  مکث کرد، سری به نشانه تاییدتکون دادم و گفتم بله...

گرمش شد و شروع کرد به درد دل گفت که تک فرزند بوده و به اصرار پدر مرحومش پزشکی خونده اما اونا نصفه کاره رها کرده و رفته دنبال عشقش که موسیقی بوده گفت هیجده سال تو اتریش زندگی کرده و جزو یکی از ارکسترهای معروف وین بوده، اونجا رابطه عاطفی با رهبر ارکستر داشته و الخ، نهایتا هم رسید به اینکه بعد از فوت پدرش، ده دوازده سال پیش برگشته ایران و بخاطر مشکلات روحی روانیش افتاده تو خط اعتیاد و تموم میراثی که بهش رسیده رو خرج مواد کرده الانم فقط براش یه خونه دو طبقه مونده که یه طبقه اش رو اجاره داده و از اون طریق امرار معاش میکنه تو اون یکی طبقه هم خودش زندگی میکنه همراه عشقش که همون سازش بود تعریف کرد که تا چند سال پیش مواد رو براش میاوردن دم درب خونه اش اما دو،سه سالی میشه که دیگه اونقدر پول نداره بالای مواد بده و به همین خاطر خودش میاد میگیره، با بغض گفت لعنت به من و روزگار که کارم به اینجا رسیده که کسایی که بهشون اجازه نمیدادم کفشم رو واکس بزنن حالا به خودشون اجازه میدن هر حرف و پیشنهادی ... حرفش رو خورد و اشکهاش رو پاک کرد گفت ببخشید شما رو هم مکدر کردم گفتم اگه سبک شده باشی عیبی نداره، تشکر کرد و گفت بله حالم بهتر شده... گفتم اگه جسارت نباشه یه چیزی بگم جواب داد بفرمایید گفتم خانومی که این وقت شب اینجا میاد دنبال جنس، حرف و پیشنهاد و توهین کم نشنیده، خودتون گفتین سه سال میایید اینجا، این حرفها باعث ناراحتی و گریه شما نشده بلکه مشکل چیز دیگه ییه، گفت مشکل چیه بگو گفتم شرمنده جسارته دلیل اینکه شما اینقدر ناراحت شدین و اونقدر بهتون فشار اومده که اینجوری گریه میکنین اینه که به گمونم برای اولین بار به پیشنهاد اون مواد فروش فکر کردین، قبلا درجا و بدون تامل جواب رد پیشنهادات و توهین هاشون رو میدادین اما امشب مکث کردید تامل کردید بهش فکر کردین، به همین دلیل هم اینقدر از دست خودتون شاکی هستین و هی به خودتون لعنت میفرستید. به شدت متعجبانه نگاهم کرد وسط بغض و گریه اش بریده بریده پرسید شما روانشناس هستین؟ جواب دادم نه اما  گفته بودم خدمتتون اعتیاد و مسایلش رو خوب میشناسم.

نظرات 8 + ارسال نظر
زهرا سه‌شنبه 17 دی 1398 ساعت 08:30 https://farzandenakhaste.blogsky.com

آفرین به شما که انقدر دقیق مسائل رو میبینید . کاش همدلی ها بیشتر بود هیچکس از تنهایی و درد به مواد پناه نمیبرد

کاش هیچکس گرفتار اعتیاد نمیشد، ایکاش

فانوسدار سه‌شنبه 17 دی 1398 ساعت 09:19

سلام
چقدر امن وروان اعتمادش را جلب کردید و لایه های درونی اش را ورق زدیدونقطه ی دردش را نشانش دادید.حالا می تواند با هشیاری مواظب باشداز سطح مواد فروتر نرود
دست مریزاد آقا سید

سلام
بحث اینکه اکثرا افراد راحت و سریع بهم اعتماد میکنن به گمونم کلا ذاتیه چون سعی و تلاشی تو این زمینه نکردم، امیدوارم اونجور که شما گفتین بشه، بتونه خط قرمزهاش رو حفظ کنه.
سلامت باشی لطف داری

سمیه سه‌شنبه 17 دی 1398 ساعت 09:42

سلام وای نه چه حیف حالا که انقد تجربه دارین می تونید بگید مواد واقعا می شه ترک کرد یا عملا ترکش غیر ممکنه(جایی خوندم یا شنیدم) و مثلا ممکنه اعتیاد به مواد با اعتیاد به الکل جایگزین کرد می دونم بستگی به طول مصرف و شخصیت و ... داره ولی در کل می خواستم بدون با تجربه ای که دارین چقد اعتقاد دارین که قابل ترکه بعدشم نمی شد با اون خانمه دوست شین گناه داشت چه بلایی سر خودش اورده طفلی

سلام
تو بحث اعتیاد به تعداد معتادین راه و روش ترک وجود داره، اما اجمالا و بطور کلی اگه انگیزه فرد بیرونی و قوی و همچنین خواسته دلیل ترک موادش صد در صد درونی و خود خواسته باشه، احتمال ترک دایمی و بدون جایگزین فرد معتاد خیلی زیاد میشه.
وقتی یکی به آدم اعتماد میکنه و دردها و ضعف هاش رو نشون میده، تو قاموس من ناجوانمردیه که بخوای وارد رابطه باهاش بشی!

حمید سه‌شنبه 17 دی 1398 ساعت 15:14

- به نظر من این تحلیل درست و دقیقی که بهش گفتی از همدلی عمیق و هوش ذاتیت هست و خیلی ربطی به آشناییت با مقوله‌ی اعتیاد نداره

- دمت گرم که باعث شدی توو این دنیای ناآرامی که اینجور آدمها دارن، برای دقایقی حس آرامش داشته باشه. برای سلامتی و رهاییش دعا میکنم

اولا که خوشحالم بازم اینجا کامنت میذاری
دوما مثل همیشه نسبت بهم لطف داری
سوما مهمترین خواسته این افراد اینه بهشون توجه بشه و همدلی کنیم باهاشون بدون هیچ درخواستی اعم از مادی و معنوی
چهارما منم از صمیم قلب دعا میکنم یه روزی بیاد که هیچکسی معتاد به مواد مخدر نباشه

سمیه چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 08:02

با آقای حمید هم کاملا موافقم

شمسی خانم چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 09:46

چقدر سخت هست که آدم ها از احساس ترس و تنهایی به مواد آلوده میشن. کاش بتونه تصمیم بگیره که ترک کنه. هرچند با وجود تنهایی که داره خیلی بعیده. ظاهرا افراد باید حمایت عاطفی قوی داشته باشن.

بیشتر از ترس و تنهایی این احساس خلا هست که افراد رو به سمت مواد مخدر سوق میده اعم از ثروتمند و فقیر.
بله ترک اعتیاد به حمایت فوق العاده عاطفی بیرونی نیاز مبرم داره.

تیراژه جمعه 20 دی 1398 ساعت 19:00

کاش بره پیش یه درمانگر خوب. کمپ بستری بشه. رها بشه و برگرده. با پول فروش همون طبقه ی به اجاره رفته هم میتونه این دوران گذار رو بگذرونه. بهش گفتی ته خط نیست؟

به به از اینورها، چند وقتی غایب بودی کافه چی!
منم امیدوارم یه انگیزه بیرونی قوی پیدا کنه برای رهایی از وضعیتی که گرفتارش شده، این قبیل افراد خیلی میانه یی با توصیه و دلسوزی ندارن چون خودشون بهتر از هرکسی نسبت به وضعشون آگاهن.
بهش نگفتم، چون به نظرم خیلی با ته خط اعتیاد فاصله داشت هنوز

سمیه یکشنبه 22 دی 1398 ساعت 11:16

ممنون از پاسخ تون لطف کردین و بسیار امیدوار وای منظور من اون نبود ولی حق با شماست حتی کمی صمیمی تر شدن هم به اون حس اولیه که بهشون داده بودین لطمه می زد

سلامت باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد