هفتگ
هفتگ

هفتگ

قصه

دنیای قصه های قدیمی خوب بود،شاید هم دنیای قدیم دنیای خوبی بود.

با یه دعای از ته دل، با یه شمع روشن کردن، با چند قطره اشک و...میشد بر بدی و پلیدی چیره شد.

اصلا تو بگو اونها قصه بودن، اما وقتی « آخر هر قصه بد دیوه تنوره میکشه» من یکی عاشق تموم اون قصه ها هستم.

چقدر دلتنگ اینم که یکی برام قصه بگه از اون قصه قدیمی ها، از اون قصه های پر شاخ و برگ هزارتو، که پدر بزرگ تعریف میکرد، قصه هایی که جایی برای ترس از موشک بارون باقی نمیذاشت و خرمن تموم نداشته هامون رو به آتیش میکشید...

قصه خوب بود، قدیمیا خوب بودن، پدربزرگ خوب بود خیلی خوب...

نظرات 11 + ارسال نظر
دنیا چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 ساعت 03:57

پادکست چیروک خوبه
تو اپیزود سعد و سعید ، یه مادربزرگی هم قصه میگه، خیلی شیرین بود برام

ممنونم بابت معرفی

حمید چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 ساعت 10:56

قصه یا هر چیز دیگه‌ای که باعث بشه برای ساعتی یادمون بره...

کاش میشد قصه‌ی خودمون به شکل دیگه‌ای باشه. شاید اونجوری انقدر دلتنگ قصه نمیبودیم...

قصه جهان خوشایندی هست، و ما برای فرار از ناخوشی ها به اون پناه میبریم

سید محسن چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 ساعت 12:18

*تصور کن واقعا با مرگ خودمان مواجه شده ایم. چی اهمیت دارد؟ .

مرگ از نظر من کاملا بی اهمیت است.

ملیحه چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 ساعت 13:15

یکی بود یکی نبود غیر از خدا کدخدا بود کاشکی نبود

«کدخدایی که گمان کرده خدای ده ماست.»

سید محسن پنج‌شنبه 11 اردیبهشت 1399 ساعت 12:46

*انتقال شیرینی عسل - حس کردن و بوئیدن پوست نازک نوزاد - و دیدن ماه را تنها با کلمات
بیان نکن. همه را حس کن آنچنان که هستند

راهکار شما جهت دریافت مفید است، اما در وادی انتقال و اشتراک بسیار ناقص و مشکل دار است.

شیرین جمعه 12 اردیبهشت 1399 ساعت 00:06

نمی دانم تفاوت در قصه هاست (که هست) یا بیش از آن، تفاوت در درون ماست. مایی که زمانی هنوز به قصه ها دل می بستیم و امید داشتیم به راست بودنشان، امید به محقق شدنشان و الان دیگر آن امید را نداریم.

زدی به هدف، امید پرنده ای ست که دیر سالیست از ذهن و جان ما، وداع گفته و پرواز کرده و در افق محو شده است.

سید محسن جمعه 12 اردیبهشت 1399 ساعت 14:00

... حس ناب مثل عاشقی--- دوست داشتن فرزند – حس استجابت دعا و کسب موفقیت
را چگونه در کلام بگنجانیم؟

هر احساسی ولو بسیار متعالی و ارزشمند جهت انتقال نیازمند کلمه است

منجوق جمعه 12 اردیبهشت 1399 ساعت 19:46 http://manjoogh.blogfa.com/

نمی فهمم چی میگی چون تو بچگی هیچ کس برام قصه نگفت

چه حیف

کامشین شنبه 13 اردیبهشت 1399 ساعت 11:47 http://www.kamsin.blog.ir

شما که خودتون معدن قصه و نکته اید. ما برای خواندن قصه های شما به اینجا می آییم و کلی هم حال دلمون خوب می شه.
اتفاقا وبلاگ خوانی یک جایگزین خوب برای گوش سپردن به داستانی است که راوی حی و حاضر نداره.
نگران اوضاع هم نباشید. ما در کل تاریخ گل و گلابمون نشان داده ایم که سخت جان تر از کدخداهای متوهم دور و برمون هستیم فقط حیف که حس اش نیست.

لطف داری و بسیار سپاسگزارم،رمز گذاری شما مانع استفاده از متن هایتان میشود متاسفانه.
جان سختی و صبوری ملت ما امتحانش را پس داده و هر بار پیروز شده، فقط طول زمانش کمی محل بحث هست مثلا برای حمله اعراب دویست سال و برای هجوم مغول صدوبیست سال، حالا باید چند سال برای گذر از این دوران صبر کنیم؟ الله و اعلم

سید محسن شنبه 13 اردیبهشت 1399 ساعت 13:34

درود بر شما---عرض شود من به موضوعی اشاره کرده ام که بیشتر در رابطه با درون خودمان و ارتباط خودمان با خودمان است.عرض کرده ام دریافتهای حسی از سایر حواس را بدون کلمه به ذهن بسپاریم. عطر گل سرخ را از طریق حس بویائی و بدون کلام به ذهن خودمان منتقل کنیم. و اما پاسخ شما بله ما برای انتقال بعضی از احساسها به کلام نیازمند هستیم ولی آیا میتوان آن درخشش و یا نیازی که در چشم یک عاشق وجود دارد بدون کلام به دل معشوق راه پیدا نکند.پس انتقال بدون کلام هم وجود دارد...همینطور زبان اشاره هم هست ---بیشتر عرض بنده اینست که سعی کنیم سایر حواس خودمان را هم بکار بگیریم

سلام
بله از این منظر صحیح می‌فرمائید.

سید محسن یکشنبه 14 اردیبهشت 1399 ساعت 09:06

..
*راه درست آنست که، اگر کسی به جهت انتخابش، بتو اعتراض کند ،احمق باشد


http://telon4.blogfa.com/?

جمله نغزی ست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد