هفتگ
هفتگ

هفتگ

صد و هفتاد و پنج

همان روزی که خبر را شنیدم 

این دو بیت را برای 175 غواصِ جوان

که با دستان بسته زنده به گور شدند گفتم :


صد و هفتاد و پنج تا ماهی عاشق 

صد و هفتاد و پنج دریا توو یک قایق 

صد و هفتاد و پنج یوسف که برگشتن 

یجوری که نهنگا هم دارن هق هق ...


به قول دوستان : لعنت به جنگ 

هر جا که باشد ، برای هر چه که باشد ...


در گزارش یکی از روزنامه های یکشنبه سوم خرداد هم چاپ شد :




نظرات 29 + ارسال نظر
بانو سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 21:03

عاااااااااااااااااااالی بود
دست مریزاد

دل آرام سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 21:41 http://delaramam.blogsky.com

چه جنایتی... چه توحشی...روحشون شاد... شعر زیبایی بود

زهرا.ش سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 21:56 http://surgicaltechnologist.persianblog.ir

جانبازانی هستن که درد معلولیت رو تحمل می کنن نیش و کنایه رو هم روش
همسر شهیدی هست که وام می گیره،زخم زبون هم روش
همسر جانبازی که شوهر از پا افتاده ش رو برای درمان می بره خارج از کشور و چشم غره بلیط نیم بها هم روش
شعر گفتن و متن نوشتن و شعار دادن رو خوب بلدیم
ولی کافیه یه فرزند شهید با سهمیه قبول شه که تو تمام دادگاه های جهان شهادت بدیم اون صندلی تو اون دانشگاه حق ما بوده
شهدا عزیزن،جانبازا عزیزن،تا وقتی که همون مظلوم های ساکت همیشه در حاشیه باقی بمونن
وای به روزی که جهت گیری سیاسی نشون بدن
می شن مزدور و مفت خور
می شن وحشیایی که 8 سال این کشور رو در معرض اتیش و خمپاره قرار دادن تا به پست و مقام برسن
من دلم نسوخت
175 مظلوم دست بسته غرق شده
وحشتناکه اما من دلم نسوخت
چند هزار دست بسته که همین حالا دارن غرق می شن و حسرت رفتن به دلشون مونده
دلمون واسه اونا بسوزه
اینایی که زخم زبونا رو می شنون
"شما شست و شوی مغزی شده بودین" رژیم آدمکش با وعده پول شما رو فرستاد جلو" "بچه هاشون شیره این ملت رو کشیدن اینقدر که مزایا دارن"
خدا رو شکر پیکر این شهدا پیدا شد
گهگاهی یادمون بیاد
چه کسایی چه حقی به گردنمون دارن
چه حقی....

زهرا.ش سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 21:57 http://surgicaltechnologist.persianblog.ir

جانبازانی هستن که درد معلولیت رو تحمل می کنن نیش و کنایه رو هم روش
همسر شهیدی هست که وام می گیره،زخم زبون هم روش
همسر جانبازی که شوهر از پا افتاده ش رو برای درمان می بره خارج از کشور و چشم غره بلیط نیم بها هم روش
شعر گفتن و متن نوشتن و شعار دادن رو خوب بلدیم
ولی کافیه یه فرزند شهید با سهمیه قبول شه که تو تمام دادگاه های جهان شهادت بدیم اون صندلی تو اون دانشگاه حق ما بوده
شهدا عزیزن،جانبازا عزیزن،تا وقتی که همون مظلوم های ساکت همیشه در حاشیه باقی بمونن
وای به روزی که جهت گیری سیاسی نشون بدن
می شن مزدور و مفت خور
می شن وحشیایی که 8 سال این کشور رو در معرض اتیش و خمپاره قرار دادن تا به پست و مقام برسن
من دلم نسوخت
175 مظلوم دست بسته غرق شده
وحشتناکه اما من دلم نسوخت
چند هزار دست بسته که همین حالا دارن غرق می شن و حسرت رفتن به دلشون مونده
دلمون واسه اونا بسوزه
اینایی که زخم زبونا رو می شنون
"شما شست و شوی مغزی شده بودین" رژیم آدمکش با وعده پول شما رو فرستاد جلو" "بچه هاشون شیره این ملت رو کشیدن اینقدر که مزایا دارن"
خدا رو شکر پیکر این شهدا پیدا شد
گهگاهی یادمون بیاد
چه کسایی چه حقی به گردنمون دارن
چه حقی....

پروین سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 22:21

:(((((

به قول احسان جوانمرد شرم بر آنانی که 175 گلوله را از این جنگاوران دریغ کردند. شرم .....

lمهری سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 23:02

گریه:

یکی سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 23:04

خانم زهرا. ش متاسفم که اینو میگم ولی با این جمله موافقم:
"بچه هاشون شیره این ملت رو کشیدن اینقدر که مزایا دارن"

چند بار آزمون بدم و به در بسته بخورم؟ چقدر بیسواد در راس امور باشن فقط به خاطر ...
بیخیال.


پست قشنگی بود جناب باقرلو.

بادرود سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 23:28

این سروده تون رو هر وقت خوندم، به هق هقش که رسیدم بغض کردم. دقیقا هربار بغض کردم.

هدیه سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 23:31

خطاب به جناب “یکی“ :
اگه یه روز جای این فرزندان بودی اونوخت این حرف و نمیزدی...چون حاضر بودی هزار بار آزمون بدی و هیچی نداشته باشی ولی پدرت بالای سرت باشه.
شمایی که این حرف و میزنی حتما طعم یه روز جنگ یا نبود پدر و از دست دادن عزیزانت رو نچشیدی.
لطفا بر این زخمهای کهنه این عزیزان نمک نپاش که بدجوری باید جواب پس داد.

در ضمن از شما جناب باقرلو بسیار سپاسگذارم بابت این پست..کمی فکر کردن به اینکه مادران این جوانان از تصور بلایی که برسر عزیزانشان آمده الان چه حسی دارن حالم رو بدجوری خراب میکنه...چون منم مادرم
خدا بهشون صبر بده

پروانه سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 23:35

لعنت به جنگ..لعنت به جنگ..
لعنت به جایی که دیدم نوشته شده شده :
تقصیر اوناییه که می دونستن کربلای 4 شکست می خوره و این جوونا رو فرستادن عملیات. تقصیر اوناییه که اولین مانور غواصی این جوونای تازه کار رو همزمان کردن با عملیات محتوم به شکست.
نمیدونم..تقصیر کیه..
فقط می دونم که دلم هزار بار برای این 175ماهی ریش ریش شد و اشکم سرازیر..
حتی تصور زنده به گور شدن هم دردناکه..چه برسه دست بسته..دستجمعی..بی گناه!!!

ماندانا سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 23:45

خانم زهرا.ش! این نوشته شعار بود و پست وبلاگ خودتون نه؟!
خانم کوچولو! مخالفت کردن با هر چی میبینی و میشنوی باعث نمیشه بزرگ شی، باور کن!

زهرا.ش چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 00:07

پروانه خانم درمورد محتوم به شکست بودن عملیات بعضیا می گن کربلای ۴ یه عملیات ایذایی بوده برای معطوف کردن خبرها به اینکه سپاه درگیر عملیاته
این عملیات هم البته از طرف آقای هاشمی تحمیل شده بود با این منطق که چطور عملیات فاو رو تونستید!
تازه کار بودن جوونا هم طبیعیه دیگه!وقتی کمتر از ده درصد برای جهاد احساس وظیفه می کنن و مسیولین کشور به فکر خودشونن طبیعی بود جوونای تازه کار رو از دست بدیم!

رها- مشق سکوت چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 00:12 http://www.mashghesokoot.blogfa.com

هربار که این دوبیتی رو خوندم
هربار که درمورد این 175 تا غواص شنیدم، بغضم کردم
خیلی ناراحت کننده است خیلی

تیراژه چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 00:16

عالی بود باقرلو . ممنون ازت
اگر اشتباه نکنم زمان خدمت سربازی جزو ارتش نیروی دریایی بودید ، درسته ؟

تیراژه چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 00:35

چه سیاه تر میشود هیولای جنگ وقتی آغشته به سیاست و نیرنگ فرصت طلبانی میشود که از آن نام میجویند و نان . اما هیچ وقت نمیشود نادیده گرفت رنج اسرا و جانبازان را ، و فقدان جای خالی پدر ، پسر و برادرهای جوانی که رفتند و ../ سهمیه های فرزندان شهدا و جانبازان در مقابل رنج هایشان ناچیز تر از آن است که اشاره شود ، منصف باشیم و به آنان که زمان جنگ پشت جبهه ها بودند نه در خط مقدم و حالا پشت پرده های سیاست دست در اختلاس ها و رانت خواری ها دارند بپردازیم

شعری از دخترِ شهید حمید علیجانی ؛

"این زندگی قشنگ من مال شما
ایام سپید رنگ من مال شما
بابای همیشه خوب من را بدهید
این سهمیه‌های جنگ من مال شما.."

رها- مشق سکوت چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 00:56 http://www.mashghesokoot.blogfa.com

چقدر شعری که تیراژه جان از دختر شهید حمید علیجانی نوشتن ناراحت کننده بود

فرنوش چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 09:18

داستان دردناک و اشک آوری هست ولی خدا رو شکر که احتمال داستان بودنش 90 درصده و غم واقعی اینجاست که خدا می دونه دارن چه جریان واقعیی رو پنهان می کنن که مجبورن همچین تراژدی سوزناکی رو بسازن.
متاسفم که بدون همدردی کامنت می ذارم به اندازه ی سر سوزنی به اخبارشون اعتماد ندارم.
دعوای توی کامنت ها سر "سهمیه، درست است یا غلط" کمک خوبی به درگیر شدن ذهن من و شماست. مثل روزایی که برای خلیج فارس رای جمع می کردیم تا نفهمیم که مرزهای خزر محدودتر شد و سهم روسیه بیشتر.

ساجده چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 09:20 http://www.val-ghalam.blogsky.com

نوشته پروین خانم که از آقای جوانمرد نوشتن بدجوری منو بهم ریخت. واقعا عمق فاجعه رو نشون میده.
به قول یکی از دوستام:باید برای این خبر مُرد

سیمین چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 09:32 http://ariakhan.persianblog.ir

منم با تیراژه جان موافقم .هییییییییییییییچ چیز و کسی جای پدر و مادررو تو زندگی پر نمی کنه و رنج نبودشونو از بین نمی بره که بخوایم بی انصافانه در مورد مزایاشون حرف بزنیم .حرف های زهرا ش هم جالب بود.
پست شما هم اقای باقر لو و شعرتون عااالی بود.ممنون

صومعه چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 09:38

صد وهفتاد و پنج تا ماهی عاشق
که با دستای بسته
به خونه برگشتن

بانو چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 10:11

ممنون از کامنت های دوستان
یه نکته: به شهادت تاریخ، عملیات کربلای چهار از قبل محکوم به شکست نبوده ،اما متاسفانه چون توسط منافقین لو رفته بود، اروند، شد قتلگاه غواصان مظلوم،
برای همینه که به روایتی ،اجر کسی که توی آب شهید بشهه،دوبرابر.
اروند محشی ترین رودخونه دنیاست، اون توی اون زمستون سرد،توی شب،توی رودی که جزر و مد رو در آن واحد در بالا و پایینش داره و پر از کسه و موانع خورشیدی و مین و قناصه چی هاییه که کمین کردن تا یه لحظه سرت از آب بیرون بره و سرت رو...
کتاب حماسه یاسین،داستان مظلومیت غواصان عملیات کربلای چهاره که توسط یکی ازمعدود رزمنده های بازمونده اون عملیات نوشته شده،وبلاگش هم به نام بازمانده تنها رو میتوتید سرچکنید و بخونید،لایک به کامنت تیراژه و همه اونهایی که انسانیت و انصاف هنوز یادشون نرفته..,

سارا چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 10:14

چه دریایی میان ماست،خوشا دیدارما درخواب
چه امیدی به این ساحل،خوشا فریاد زیر آب
خوشا مردن، خوشا از عاشقی مردن.....

خانم زهرا.ش من با کامنت شما موافقم. جانبازان عزیز و فرزندانشون، فرزندان شهدای عزیز...اینا همه حق دارند از تسهیلات رفاهی کافی برخوردار باشند. حقشونه و همه جای دنیا هم این تسهیلات برای قهرمانان و مجروحین جنگی درنظر گرفته میشه. اما با قسمتی که درباره سهمیه در دانشگاه ها حرف زدید مخالفم. اصولا با سهمیه داشتن در هرگونه رقابت علمی مخالفم. و این یکی هیچ جای دنیا مرسوم نیست! رقابت علمی یعنی رقابت بین میزان سواد و تلاش آدم ها. رقابت علمی باید در شرایط برابر برگزار بشه.

فرشته چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 12:59 http://www.houdsa.blogfa.com

شعرتون عالی بود...

فرشته چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 13:03 http://www.houdsa.blogfa.com

دو یا سه سال پیش به مناسبت آزاد سازی خرمشهر یه پست گذاشتم تو وبلاگم که به بدترین خاطره وبلاگی تبدیل شد و بین دوستام درگیری شد. اونم به این دلیل که یه نفر گفته بود فرزندان این شهدا دارن حق ما رو میخورن الان...
من اصلا با این حرف موافق نیستم. همون روز با یکی از دوستان که فرزند شهید بود صحبت کردم. تمام یکساعت صحبت ما به اشک گذشت و اون روز فهمیدم که چقدر مظلومن خیلی از این فرزندان شهدا و جانبازان و چقدر در حقشون داره ظلم میشه...
و اینکه حاضر بودن تمام این سهمیه ها رو بدن ولی پدرشون بالای سرشون باشه...
شوخی نیست که تمام سالهای کودکیت ,نوجوونی و جوونیت پدر نداشته باشی...و بعد خیلیا هم اینطوری قضاوتت کنن...

تاریخ همه ی ما رو قضاوت میکنه...

مریم انصاری چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 15:40 https://instagram.com/shemshadghad

این روزها فضای مجازی ایرانی، دوباره در یک فضای داغ قرار گرفته است. بازگشت پیکرهای 175 شهید غواض دوران دفاع مقدس به کشور، با واکنش‌های وسیعی روبرو شده است.
دل‌نوشته‌ها، سروده‌ها و یاد و خاطره‌های زیادی در پاسداشت این شهدای وطن منتشر شده است و برخلاف همه نمونه‌های مشابهی که طبق تقسیم‌بندی‌ این سالهای جامعه ایرانی، چنین اتفاقاتی فقط با واکنش علنی «بخشی» از جامعه مواجه می‌شد، این بار تقریبا در تمام قشرها و نگرش‌های مختلف مذهبی و فرهنگی و سیاسی، ذکر نام و یاد این شهدای تازه یافت شده مشاهده می‌شود.

جدا از شوق‌انگیزیِ مسأله شدنِ این ماجرا برای آنهایی که معمولا از کنار این ماجراها به آسانی رد می‌شوند؛ بخش وسیعی از این واکنش‌های مثبت و ستایش‌گرایانه، عملاً در حال برعکس کردن اصل ماجرا هستند...

تقلیل این شهدا به جوانان پاک و بی‌غل و غشی که امروز می‌توانستند در کنار همسرشان، با فرزندانشان زندگی خوب و موفقی داشته باشند و مادران‌شان نیز در کنارشان آرمیده بود، همان‌طور که در معنای ضمنی خود اشاره ظریفی به «بی‌عقلی» آنها دارد، عملاً در حال پنهان کردن بزرگترین حقیقت مسیر آنها، «آرمان‌» شان است. آرمانی که اگر وجود نداشت آنها نیز این‌گونه وجود نداشتند.

در غیاب همه آرمان‌هایی که این شهدا برای آن به «جنگ» رفتند، امروز تراژدی‌خوانی بزرگی برای پیکر 175 تن از آنان که به تازگی به وطن برگشته است، برپا شده است. با تمرکز صرف بر تقدّس زندگی و روضه‌خوانی صرف برای زندگی جوانی که از دست رفته است. و این زندگی -زندگی توصیه‌شده در قالب واکنش‌های احساسی به حضور 175 غواص شهید در کشور- دقیقاً همانی است که این شهدا برای ایستادن در مقابل آن قیام کردند، انقلاب کردند، جنگیدند و شهید شدند.

و واضح است که آدمی که زندگی‌اش را فدای آرمانش می‌کند، دقیقاً در مقابل این نوع زندگی ایستاده است و حالا 29 سال بعد از شهادتش، در حال شنیدن توصیه‌های مدام به انتخاب زندگی بی‌دردسر، آن هم به بهانه شهادتش است و شاید تراژدی اصلی دقیقا همین‌جاست.

(از قول حمیدرضا بوالی)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد