هفتگ
هفتگ

هفتگ

سلام.نوشتن در این وبلاگ برام شیرین بود و دوست داشتنی.یکی دو هفته ی اخیر اتفاق هایی افتاد که دوست نداشتم و اساسن آدم هرگونه مبارزه ،مباحثه،توضیح،تشریح،تنویر ،چانه زنی و غیره نیستم .احساس می کنم به دلیل چندین سال فاصله از فضای وبلاگ شدیدن در شناخت و تحلیل مخاطب دچار ضعف و لغزش هستم.اینه که ترجیح می دم جایی بنویسم که شان ش رو خودم معلوم کنم و وام دار مخاطب یا هر دوست دیگری نباشم.دو تا کلیک برای باز شدن یک صفحه که ارزش این حرفا رو نداره که.ترجیح می دم جای ساختمان دلباز و نورگیر و فول امکانات اینجا توی آلونکی بنویسم که ده تا مخاطب داشته باشه هم نسل و هم فکر خودم.من تمام عمر منت دار کسی نبودم و نمیشم.کمی هم از کودکی لوس و لجباز و افاده ایی و چیزهای دیگه هستم.اینه که با اجازه دیگه اینجا نمی نویسم.طبقه همکف خالی. مخلصیم.

نظرات 68 + ارسال نظر
مقدم یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 07:57

با اینکه ناراحتم از اینکه دیگه نمی‌نویسید...اما واقعا بهتون حق میدم. بعضی از خواننده‌های اینجا طوری کامنت میذارند که انگار خودشون نویسنده اند و ده جلد کتاب نوشتند، الان هم در مقام منتقد ادبی اینجا رو میخونند و قراره برای جایزه نوبل ادبیات تصمیم‌گیری کنند! ...شل کنید بابا! چه خبره مگه.

عادله یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 07:57

سلام اقای عزیز
کاش بدونید که شما مارو اهلی کردید پس در مقابل ما مسوولین همین
زت زیاد

پروین یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 08:05

آقا طیب عزیزم
من خیلی قلم تون رو دوست دارم. و به تصمیم تون هم احترام میگذارم. دیگر انقدر شناخته ایمتان که بپذیریم تصمیمی که گرفته اید تصمیمی بی ملاحظه نبوده.
خواستم بگویم میایم و باز هم میخوانمتان، که دیدم نوشته اید هم نسل ... و قدمم سست شد. بزرگترها را به آلونکتان راه میدهید؟

گنجشک یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 08:42

بگذار بگویم که از سراب این و آن بریدم
من از عطش ترانه آفریدم
به سمت ماندنت راهی نمی شوی چرا
گاهی ستاره هدیه کن به مشت پوچ شب ها
شمرده تر بگو با من حروف رفتنت
تا من بگیرم از دلت همه بهانه ها را

میشد حدس زد که اتفاقاتی که رخ داد بدون عواقب نخواهد بود. خوشحال بودم که مینویسی و من از درون نوشته هات به اصل حال و هوات پی میبرم. بازم اگه تونستی یه جایی بنویس هرجا راحت بودی.

آذین یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 08:55

بسلامت

صومعه یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 08:58

سلام
توو همیون آلونک قدیمی مینویسید؟اجازه هست منم بخونمتون؟

فرنوش یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 09:04

از ماست که بر ماست..
خوب بود که ما رو مهمون نوشته هاتون می کردید ولی از این خوبتر اینه که شجاعت اعتراض دارید هرچند همه حق به جانبیم و کسی تقصیری رو به گردن نخواهد گرفت.

شادی یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 09:31

سلام آقاطیب.کامنتهای پست قبلی تون رو خوندم و کامنت چندان برخورنده ای ندیدم..تنها تذکر اصلی همون حذف نام قومیتها بود..
اما در مورد کامنتهای پست مرجان ..باید بگم که اصولا مسیر غلطی طی شد... معمولا در این موارد..یک نفر زمینه ساز میشه و کسانی هم که مستعد تخریب و جدال و بی احترامی کردن هستند شروع میکنند. متاسفانه با مرور کامنتهای پست مرجان دیدم خانمی که بسیار قابل احترامند و بزرگتر ما حساب میشن و با نیت خیر کامنت میگذارند زمینه ساز شدند..البته یه بار هم قبلترها گویا تکرار شده بود...بنظرم بهتره هرکس نظرش رو درمورد پست بنویسه و از نویسنده جواب بگیره..نه اینکه در مقام نصیحت اخلاقی و تذکر و دلسوزی،بیاد و نحوه جواب دادن نویسنده به کامنت دیگری رو زیر سوال ببره...این اصلا قابل درک نیست...اون فرد خودش پیگیر هست و اصلا شاید هم بهش برنخورده باشه و منظور نویسنده رو گرفته باشه..اما این وسط با ریش سفیدی و پادرمیانی یکی دیگه در مقام دفاع !!! روبرو میشه و خلاصه زمینه میشه تا دیگران که منتظر شعله اند تا آتش بپاکنند فعال بشوند.....باید بگم دوران نصیحت و قضاوت گذشته......اینکه میایم لحن بیان نویسنده رو در جواب به یه کامنت به باد انتقاد میگیریم یه قضاوته....بهتر نیست هرکس نظرش را در مورد پست بدهد و برود؟؟!!...بقیه با نویسنده و خود ِکامنت گذار...
متاسفم که دیگه اینجا نمینویسید...اما بهتون حق میدم..

... یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 09:32

فکر می کردم هفتگ وبلاگ موفقی بشه ولی نشد. ما اینجا میومدیم چند تا مطلب جذاب بخونیم. نه چند تا جوک مزخرف که تو هر خراب شده ای پیدا میشه.
خوش اومدی

محسن باقرلو یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 09:38

واقعن شما هفتگیا خجالت نمیکشید ؟!
شما نویسنده های هفتگ حقوق میگیرید !
پول های کلون میلیاردی بابت دو خط نوشتن !
لذا خواننده حق داره بازخواستتون کنه بترکوندتون !
تا یه چیزی نوشتید که حال نکرد چادرشو ببنده کمرش !
مگه الکیه ؟! فک کردید شهر هرته ؟! مملکت قانون داره !
ما خواننده هاییم که تعیین میکنیم شماها چی باس بنویسین !
ورمیداری بعد چن تا عاشقانه جوکای وایبری میذاری واسه ما ؟!
واسه ما آریایی های اصیل و نجیب و باشکوه آفتاب مهتاب ندیده !
بعدم لابد انتظار داری بذاریم روی سرمون حلوا حلوات کنیم !
نه داداش از این خبرا نیس ! خواب دیدی خیر باشه اخوی !
فعلن از شر یکی از ساکنین خلاص شدیم ! میریم واسه بعدیا !!

ارش پیرزاده یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 09:48

ُعالی بود محسن مردم از خنده

ارش پیرزاده یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 09:49

کاش تصمیمت عوض شه مسعود

زینب یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 09:53

چه بد
همیشه تر وخشک با هم سوختن و میسوزن
ماهایی که دوستتون داریم, چه کنیم!!

خورشید یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 10:09

فکر می کردم هفتگ یه خونه ی خوب بشه..بشه دلخوشی..
یه دلخوشی کوچیک مثه دانه های ریز حرف..
که وقتی اعصابم خرابه میشه تسکین.

نمی دونم چه خبره اینجا..
مهمم نیست حق چیه و حقدار کیه..
ماها مهربونی یادمون رفته.
بداخلاق شدیم.
تند شدیم.
جنگ جو شدیم.


دلم خیلی تنگ میشه براتون آقا طیب.
نوشته مرزهای آبی تون همیشه تو یادم می مونه.
امیدوارم باز هم بتونم نوشته هاتون رو بخونم.

مهشید... یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 10:12

سلام...
مطمئنم که شما لوس و لجباز و افاده ایی نیستید .. مطمئنم...
کاش به خاطر خواننده های واقعیتون که با نوشته های شما و هفتگ کیف میکنن و همیشه نیمه پر لیوان و میبینن و همش منتظره ضد حال زدن و آتو گرفتن نیستن .. یه ایندفعه رو ندید بگیرین و دوباره چشم مارو به نوشته های عالیتون روشن کنین...
این قدر زود میدون رو به خاطر یکسری منتقد بیرحم خالی نکنین...
خواهش....

دل آرام یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 10:19 http://delaramam.blogsky.com

متاسفانه همیشه رد ناملایمات پایا تره. همیشه نظرهای تند اثرش بیشتر از بقیه نظرهاست... برای همینه که شما بار سفر بستی. واگرنه خیلی ها مثل من از تک تک نوشته هاتون لذت میبریم.
به شخصه دلم نمیخواد هفتگ یکی از نویسنده های خوبش رو از دست بده. حیفه... خیلی حیفه...

جعفری نژاد یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 10:28

این مدت ِ همسایه بودن اقل کم واسه من یکی کم محسنات نداشت. چند باری دیدمت، با هم حرف زدیم، بیشتر شناختمت و اگه ما رو قابل ِ رفاقت بدونی، یه رفیق خوب پیدا کردم. این که اینجا بنویسی یا نه کاملن انتخاب خودته و به هیچ وجه توش دخالت نمی کنم ولی اعتراف می کنم اصلی ترین انگیزه ام واسه نوشتن تو هفتگ دورهمی با تو و محسن و بابک و آرش بود. خسته نباشی اخوی، نون تو سفره ات داغ باشه و آب تو لیوانت خنک و دمت گرم :-)

سهیلا یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 10:39 http://rooz-2020.blogsky.com/

مرنجان دلم را
که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند

آقا طیب عزیز و نازنین دوستت داریم و بابت همه ی زحماتی که کشیدی و دقایقی که اینجا قلم زدی و وقتتو گذاشتی که چرخ هفتگ بچرخه و یکی از بهترین ساکنان اینجا بودی ازت ممنون و متشکرم وبهترینها رو ازخدا برات خواهانم.
امیدوارم اگه برات مقدور بودوبعداز یه تمدداعصاب کوچولو بازهم مارو میهمان قلم قشنگت کنی رفیق.....
خدای اطلسیها همواره پشت و پناهت .....یا ولدی...!!!
(قرائه الفنجان)هیچوقت پست عبدالحلیم حافظ رو فراموش نخواهم کرد

زهرا.ش یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 11:11 http://surgicaltechnologist.persianblog.ir

کاش این تصمیم رو نمی گرفتید
از خوندن نوشته هاتون بشخصه واقعا لذت می بردم
روند فعلی هفتگ که خواننده ها خودشون رو صاحب امتیاز و محق می دونن نتیجه عملکرد دوستان هفتگی هست
پست های نظر سنجی و نمره خواستن از خواننده ها باید چه حسی به ما بده?جز اینکه برای نویسنده های عزیز نظرات ما ی مخاطب مهمه?
حستون رو درمورد اینکه نمی خواید درگیر مباحثه و غیره بشید درک می کنم!
کاش بجای رفتن شما,خود ما تصمیم می گرفتیم فضای کامنتدونی ها رو تلطیف کنیم !
اینو به خودم می گم
کسی که نظری می ذاره برای نویسنده و درمورد همون مطلب می ذاره,سعی می کنم دیگه بر خودم واجب نبینم که جواب کامنتای دوستان رو بدم و با بحث های غیردوستانه خاطر نویسنده عزیز پست رو برنجونم!

فرنوش یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 11:20

سلام به همه،
همیشه وقتی میشنیدم کسی میگه "ما ملت مرده پرست، مریض دوست و مظلوم ستایی هستیم" جبهه می گرفتم و جواب میدادم ولی حالا یه تو دهنی قشنگ دریافت کردم که دیگه عرض زیادی نداشته باشم.
بله، ما ملتی هستیم که برای مرتضی پاشایی دل میسوزانیم و معروفش می کنیم. به امام چهارم می گیم زین العابدین بیمار، و وقتی آق طیب به حالت قهر اعلام تخلیه واحد می کنه دورش جمع می شیم.
ببخشید شاید تشبیه و مقایساتم قشنگ نباشه ولی این بغضیه که از وقتی که نتونستم پای متن مرجان کامنت بذارم تو گلوم گیر کرده.
ضمنا با آقای باقرلو موافقم. آقا طیب، مرجان خانوم ما همون ملتی هستیم که روزگار اختلاس گر ها رو سیاه کردیم و نذاشتیم آب خوش از گلوشون پایین بره. بله ما اینیم. از پول بیت المال میخورین و سلیقه ی ما ادب دوستان رو در نظر نمی گیرید. واقعا که.

مریم یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 11:49

با خورشید موافقم برای نوشته‌ی مرزهای آبی دلم تنگ میشه...
خیلی وقته دلم برای بارونی و آقا طیب نوشته‌ها هم تنگه
فقط کاش بازم بنویسید هر جا که خودتون دوست دارید ...

مریم انصاری یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 12:02 https://instagram.com/shemshadghad

سلام آقای کرمی.

تصمیمتون من رو ناراحت کرد.

اما درست بر عکس شما که اهل مذاکره و صحبت راجع به مشکل نیستید، من مایلم راجع به اتفاقی که افتاده و باعث شده شما چنین تصمیمی بگیرید، با شما صحبت کنم. چون هم برای شخص شما ارزش زیادی قائلم و هم موضوعی که هفته گذشته پیش آمد، برای من شخصاً اهمیت زیادی داشت. بنابراین، مذاکره و صحبت رو به سکوت و انفعال و کنار کشیدن، ترجیح میدم.

و پیش پیش عذرخواهی می کنم از این بابت که کامنتم خیلی خیلی طولانیه.

عرض شود که:

من یکی از کسانی بودم که به پست اخیر شما انتقاد داشتم و از قضا هم نسل شما هم هستم. شاید همفکر شما نباشم، اما علت این که اینجا رو می خونم، صرفاً حضور شما و نوشته های شما و مسیر فکری تون بوده.

و باز، علت این خواندن هم، کم گویی و گزیده گویی شما بوده (وگرنه چه بسیار نویسنده ی پُرگویی که در هر مقوله و مقامی سخن بگه و هزاران لایک بخوره و دنبال کننده داشته باشه).

یک سوال:

اگر خواننده های پست های این یکی دو هفته ی اخیرتون که اسباب این تصمیمتون رو فراهم کردند، به جای انتقاد یا خرده گرفتن به شما، طبق عادت معهودشون، کامنت های اینچنینی می گذاشتند:

«استاد! گریه ام گرفت.../ استاد! مطلبت رو هزار بار خوندم و به ازای هر بار، هزار بار بغضم ترکید و به ازای هر بار ترکیدن بغض، هزار قطره اشک در چشمم جمع شد.../ از خنده ترکیدم.../ تو محشری، از همه سری و...»

باز هم امکان چنین تصمیمی و کنار کشیدن وجود داشت؟

به زعم من، کسی که مطلبی رو می نویسه (چه در وبلاگ چه در فیسبوک، اینستاگرام یا...) تمایل به خوانده شدن داره.

بنابراین نظر خواننده هاش بالاخص خواننده های جدّی و دائمی اش، به نظر نمی رسه آنقدرها هم کم ارزش باشه. به خاطر همین، به خودم اجازه می دم بگم:

هر هفته نوشتن و از هر دری سخن گفتن (حتی با چنگ زدن به ریسمان خنده از راه جوک، بالاخص جوک های قومی و قبیله ای)، به علت زیاده گویی باعث کم شدن ارزش نوشته هاتون می شه و عیب کارتون رو بیشتر به چشم میاره.

به نظر من، این موضوع نه تنها توهین به خواننده های جدی و دائمی تون، بلکه اول اهانت به خودتون هست.

اگر انتقادهای پست قبل باعث این تصمیم شما شده، ضمن اینکه به تصمیمتون احترام می گذارم، عرض می کنم:

«به قولی: اگر به وقت و زمانی که خواننده هاتون برای خوندن مطالبتون می گذارند رحم نمی کنید، به حیثیت ادبی خودتون اندکی بیشتر رحم کنید.»

و در آخر راجع به اینکه فرمودید ترجیح می دید جایی بنویسید که شأنش رو خودتون معلوم کنید و وام دار «مخاطب» نباشید:

هر کس، در قبال کلمه به کلمه ای که در فضای عمومی منتشر می کنه، مسئول و به مخاطبانش (که اگر نبودند و نمی خواندند، چیزی به نام وبلاگ دیگه وجود نداشت) وامداره.

ان شاء الله هر کجا که می نویسید، برای هر کسی که می نویسید (ولو یک نفر که اون هم انتخاب شده به دست خودتون هست) شأن و منزلت خودتون رو ارج بگزارید.

در پناه خدا.

شادی یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 13:02

گفتم که..یه عده هستن فقط اینجور وقتها پیداشون میشه !!!!!!

یک خواننده قدیمی یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 13:35

سلام
خوش اومدی داداش، کار درستی می کنی، باید راه رو برای کسانی که خوب می نویسند و استعدادش رو دارند باز کنی.
محسن باقرلوی عزیز شوخی شوخی حرف دل جدیِ منو زد

پیروز یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 13:43

وقتی میگی لجباز و لوس هستم ما چی بگم دیگه؟؟!!! با این روحیه لطیف شما چیکار کنیم؟
فقط من نظرم رو میگم امیدوارم ناراحتتون نکنه.
من فکر میکنم که نظر دیگران و اینکه چه فکری راجع به شما میکنن و چی در موردتون میگن نباید رو کارتون اثر بذاره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد