هفتگ
هفتگ

هفتگ

صد و هفتاد و پنج

همان روزی که خبر را شنیدم 

این دو بیت را برای 175 غواصِ جوان

که با دستان بسته زنده به گور شدند گفتم :


صد و هفتاد و پنج تا ماهی عاشق 

صد و هفتاد و پنج دریا توو یک قایق 

صد و هفتاد و پنج یوسف که برگشتن 

یجوری که نهنگا هم دارن هق هق ...


به قول دوستان : لعنت به جنگ 

هر جا که باشد ، برای هر چه که باشد ...


در گزارش یکی از روزنامه های یکشنبه سوم خرداد هم چاپ شد :





از قبل هماهنگ کرده بودم که جمعه صبح می روم آرایشگاهش.... او هم اسمم را توی سررسید روی میزش نوشته بود و حتی درباره قیمت کارهم حرف زده بودیم ولی وقتی صبح همان جمعه دستم را روی زنگ سالن فشار دادم طول کشید تا در باز شود و بانوی همیشه مرتب یه کم با همیشه اش فرق داشت .... انگار که یادش رفته بود و یهویی از خانه اش که طبقه ی بالا بود دویده بود پایین... یه کم معذب شدم.... گفتم: می خوای دوباره بیام؟ گفت نه... و توضیح داد که دیشب یادش رفته دفترش را چک کند... و خلاصه دست به کار شد. داشت رنگ ها را قاطی می کرد و من هم ایده آل را ورق می زدم که تلفنش زنگ خورد... سالن ساکت بود و صدا واضح می پیچید .... یک نفر پشت خط اصرار داشت که بانو چند دقیقه ای برگردد بالا .... و بانو هی می گفت نه !

حدس زدم شاید بچه هایش باشند و باز معذب شدم .... خودش توضیح داد که همسرش بوده و گفته بیا صبحانه بخور یا اگه نمی تونی بیای برات بیارم... همین طور که به وسطای مصاحبه ی شریفی نیا رسیده بودم گفتم: چه مهربون! خندید و جواب داد آخه عادت به صبحانه خوردن دارم ....  بعد از چند دقیقه در زدند و از لای در یک سینی را گرفت و گذاشت روی میز! تعارفم کرد و گفت: برای شما هم چای ریخته بفرمایید ...

به اواسط  کار رسیده بودیم که حرف از کمردرد شد، گفتم همسرم چند وقتیه کمردرد داره و خیلی اهمیت نمی ده و این حرفا ... او هم گفت مردا عادت ندارن به خودشون اهمیت بدن انگار... و همسرش را مثال زد... گفت چندین سال جبهه بوده و بدنش داغونه، سرهنگ بوده و سالها راس ساعت پنج صبح بیدار شده و حالا که بازنشسته است باز هم به جای استراحت روی تاکسی کار می کنه !


برگشتم سینی صبحانه را نگاه کردم.... یک جور دیگر نگاه کردم..... حالا یک لقمه پنیر و سبزی را دیدم کنار قندان... و پولکی های لای قندها .... و ساقه طلایی هایی چیده شده توی پیش دستی چینی .... و رنگ خوب چای... من نخورده بودم... حیف ... دلم سوخت که چرا چایم را داغ داغ سر نکشیده بودم... چای خوشرنگی که یک راننده تاکسی جانباز برایم ریخته بود.... یک سرهنگ بازنشسته که می داند سینی کجاست .... می داند پنیر خالی برای صبحانه خوشمزه نیست.... می داند تا کجای لیوان باید چای را پر کند و از همه مهمتر می داند که باید به همسرش اهمیت بدهد..... حتی به عادت صبحانه خوردنش!

  

زندگی بدون تدوین...

عوض ِ تمام کارهایی که طی این سی و دو سال زور زده ام و نیاموخته ام خیلی نخوانده ملا طور و مکتب نرفته شده ام استاد "تدوینگری"!!!

می نشینم، تَک می دهم به دیوار، بقچه ی گذشته ام را پهن می کنم کف ِ "حال"، قیچی ِ تدوین دست می گیرم، می افتم به جان لحظه ها و پلان ها و سکانس های زندگی...

فلان آدم را از عمق فلان روز زندگی جدا می کنم و می چسبانم جای یکی دیگر، محک شان می زنم در زمان های جدید، در نقش های جدید. مختصات زمانی ِ رویداد ها را جا به جا می کنم. که اگر ده سالگی مدرسه می رفتم، بیست سالگی کنکور می دادم و سی سالگی زن می گرفتم چطور می شد مثلن؟! بازی می کنم با آدم ها، با نقش هایشان، با زمان و مختصاتش، با رویداد های مختلف و عوارض و نشانه هایش در من ِ امروز...

دو ساعت قبل از مراسم ِ نامزدی فیلمبردار ِ مراسم خیلی یهویی غیبش زد. یحتمل لقمه ای چرب تر به دندان گرفته بود و پیچیده بود به بازی. هر جا رفتیم فیلمبردار نبود که نبود. یا مشغول بودند یا چُس چرب و دندان گرد. بیخیال شدیم. دو تا هندی کم ِ زپرتی دادیم دست ِ دو نفر از نزدیکان مامورشان کردیم به ثبت لحظه ها. بعد هم دست به ترکیب ِ فیلم ها نزدیم. نه تدوین، نه میکس، نه هیچ لوس بازی ِ دیگری... حالا بعد از کلی وقت دیدن عین ِ عین ِ ماجراهای آن شب لذتی دارد -فی المثل- عین گاز زدن به قاچ های هندوانه ی خنک در گرمای ظهر تموز، کف حیاط، لب ِ حوض...


حالا بعد کلی سال خاک ِ تدوینگری خوردن، بعد از کلی سال پس و پیش کردن ِ آدم ها و لحظه ها، بعد از کلی سال بازی کردن با قطعات پازل ِ زندگی ام یقین دارم خوش ساخت ترین شکل ِ زندگی همان چیزیست که در لحظه اتفاق می افتد. همان که لایتغیر است و غیر قابل پیش بینی، فارغ از چی شد و چه می شود "حتی"...


همه ی با مزه ها

سلام.در این پست من چند تا از جوک هایی رو که دوست دارم و باهاشون خندیدم رو گذاشتم اگر دوست داشتید بخونید و بخندید اگرم نه که من معذرت می خوام.


1.دارم با داداشم دینی کار میکنم بهش میگم ۱۲۴ هزارتا پیامبر داشتیم!!

میگه یعنی تقریبا ۱ گیگ؟!


.


لامصب تکنولوژی گند زده به اعتقادات ملت


2 .تا حالا به راه رفتن مارمولک دقت کردین؟!

ﺩﻭﻗﺪﻡ ﻣﯿﺮﻩ ﻭﺍﯾﻤﯿﺴﻪ ﺑﺎﺯ ﭼﻬﺎﺭ ﻗﺪﻡ ﻣﯿﺮﻩ ﻭﺍﯾﻤﯿﺴﻪ ! 

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﯾﮑﻢ ﻣﯿﺮﻩ ﻭﺍﯾﻤﯿﺴﻪ . . 

. . . . 

. . . .

ﻫﻤﺶ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ 

ﺍﺳﮕﻞ ﺷﮑﺎﮎ!


3.خیلی مشتاقم بدونم اون بدبختِ خودشیرینِ ... که میگفت :

اجازه؟ مشق ها رو نمی بینید؟

.

.

الآن چه عنی شده


4.یارو با مامورای 110 دعواش میشه میزنه یکیشونو میکشه فرار میکنه ….

 چند ساعت بعد زنگ میزنه 110 میگه: می بینم که 109 نفرین.


5.ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ

ﻧﻤﻜﺪﻭﻧﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﭽﻮﻧﺪﻧﻴﺎ ﺑﻮﺩ

ﻫﻲ ﺗﻜﻮﻧﺶ ﻣﻴﺪﺍﺩ، ﻧﻤﻚ ﻧﻤﻴﻮﻣﺪ،

ﺧﻴﻠﻲ ﺁﺭﻭﻡ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﭙﻴﭽﻮﻧﺶ

ﺍﻭﻧﻢ ﺍﻭﻝ ﻳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﺵ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻧﻤﻜﺪﻭﻧﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﻛﻴﻔﺶ .


6..یارو می ره خواستگاری جو خیلی سنگین بوده میخواسته فضا رو عوض کنه بر می گرده به بابای دختره می گه :راستی هنوز شیر حموم چکه می کنه؟!!


7.دختره بم میگه: جدیدا یه طوری شدی ....

میگم : چطوری ؟؟

میگه : خوبم بد نیستم ..


8..یارو هر شب میشاشید 

یه بار نشاشید از خوش حالی رید.


9.الان نه کولر روشنه نه بخاری

بابام نمیدونه دقیقا باید چیکار کنه تو خونه ؟!!

••

••

هی الکی راه میره در کابینتا رو باز و بسته میکنه


10.امروز زن دوستمو دیدم ،

حال دوستمو ازش پرسیدم .. ..


فهمیدم سه روزه با من رفته شمال!

بی هماهنگی کار میکنن همین میشه دیگه!

.

.

ممد هر کجایی بر نگرد.


11.با یه دختر اصفهانی دوست شدم

.

.

ﺍﻻﻥ ﺳﻪ ﻣﺎﻫﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺗﮏ ﺯﻧﮓ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ

نمیدونم آخرش چی میشه


12.داشتم تو تاریکی سیگار میکشیدم مواظب بودم کسی منو نبینه، دیدم یه جن داره نگام میکنه!

گفتم: " بسم الله الرحمن الرحیم " .......

نرفت!

گفتم شاید باید با صوت بخونم، زدم رو عبدالباسط:

" بیسمی الله و الرحماااااانو الرحییییییییییم "

یهو جن گفت: سوره بقره هم بخونی نمیرم پدرسگ......

من باباتم


13.لره میره داروخانه میگه قرص ضدبارداری دارین ؟ میگه اسمشو بگو تا بدم.لره یواشکی در گوشش میگه اسمش مژگانه...


14.تو ﻧﮕﺎﻩ ﺷﺘﺮ ﯾﻪ ﺣﺴﺮﺗﻰ ﻫﺴﺖ. . . . … ﺍﻧﮕﺎﺭ ١ ﺗﺴﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺰﺩ ﺻﻨﻌﺘﻰ ﺷﺮﯾﻒ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﻰ ﺷﺪ.


15.ﯾﻪ ﭘﺴﺮﺕ ﺗﻮ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻣﻮﻥ ﻗﯿﺎﻓﺶ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﭘﻮﻝ ﺧﯿﺎﺭ ﺷﻮﺭﻩ، ﺍﻭﻧﻮﺧﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺣﻠﻘﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺰﺍﺣﻤﻢ ﻧﺸﻦ!! ﻣﻦ ﺍﮔﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﺳﻘﻒ ﺍﯾﻨﻮ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﻻﻥ ﺑﺎ ﺟﻨﯿﻔﺮ ﻟﻮﭘﺰ ﺯﯾﺮ ﯾﻪ ﺳﻘﻒ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ.


16.دیشب یه اس ام اس اشتباهی واسم اومده که: . . . . . . . . رسیدی پاریس خبر بده نشست هیات مدیره هم فرداست برای هماهنگیه بارنامه ی اون ١٠ تا مازراتی هم با دبی تماس بگیر

 حالا من پفک حلقه ای کرده بودم تو انگشتام داشتم باب اسفنجی میدیدم جواب دادم :ok


17.غضنفر با زنش میرن مسافرت ، شب میشه چادر میزنن ، 

شب زنشو از خواب بیدار میکنه ، 

زن : خیر باشه 

بهش میگه : تو آسمون چی میبینی !؟ 

زن : ماه و ستاره 

غضنفر : معنیش چیه !؟ 

زنش میگه : معنیش میشه ، عشق ، عاطفه ... 

غضنفر میگه : 

زر نزن بابا .. چادر رو دزدیدن پدرسگ!


18.یکی داشت تو استخر غرق میشد لره میپره نجاتش میده

نیم ساعت بعد دکتر میاد پیشش میگه متاسفانه شخصی که شمانجات دادید توی سونا خودشو با کمربند دار زده

لره میگه: نه خودم آویزونش کرده بودم خشک بشه!!


19.ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﻭﻳﺪﻳﻮ ﺭﻭ ﺑﻭﺭﺱ ﺑﻮﺩ ﻳﻪ ﻓﻴﻠﻢ ﺳﻮﭘﺮ اﺯ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﺗﻌﺮﻳﻔﺶ ﺭﻭ ﻣﻲ ﻛﺮﺩﻓﻴﻠﻢ ﺭﻭ ﮔﺬاﺷﺘﻢ ﭘﻠﻲ ﻛﺮﺩﻡﺣﺎﻻ ﻫﺮﭼﻲ ﻣﻴﺰﻧﻢ ﺟﻠﻮ ﻓﻘﻄ ﻳﻪ ﭘﺴﺮ ﺳﻴﺎﻩ ﻻﻏﺮ ﻣﺮﺩﻧﻲ ﺗﻮ اﺗﺎﻕ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﻧﺸﺴﺘﻪ چیزشو ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺩاﺭﻩ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻭﺭ ﻣﻴﺮﻩ...ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ دﻗﻴﻘﻪ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺧﺎﻣﻮﺷﻪ اﻭﻧﻢ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺧﻮﺩﻣﻪ...


20.زنه میره نجّاری،میگه آقا هر وقت اتوبوس رد میشه کمدِ ما خیلی میلرزه،میشه بیاید نگاه کنید؟

یارو میره یکم سفت کاری میکنه،ولی درست نمیشه!!!

بعد زنه میگه آقا اصلن بشین تو کمد اتوبوس اومد ببین مشکل از کجاست...!

تا یارو میشینه درو میبنده،شوهره زنه میاد خونه درِ کمدو باز میکنه،میگه تو اینجا چیکار میکنی؟؟؟

یارو میگه ناموووسن بگم منتظره اتوبوسم باورت میشه؟


21.ﺩﺧﺘﺮﻩ 10ﺳﺎﻟﺸﻪ ﭘﺴﺖ ﺯﺩﻩ : ﻓﯿﻠﻤﺎﯼ ﮐﻼﺳﯿﮑﻮ ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﺩﻭﺳﺖ

ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﻟﯿﻦ ﻣﻮﻧﺮﻭ ﺗﻮﺵ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ ..

.

.

.

ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﻦ ﺗﺎ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ " ﮐﯿﻢ ﮐﺎﺭﺩاﺸﯿﺎﻥ " ﯾﮑﯽ ﺍﺯ

ﻣﺤﺼﻮﻻﺕ بستنی ﻣﯿﻬﻨﻪ


22.ایرانیه تو ژاپن رف توالت بشاشه 

یه نفر کنارش ایستاده بود میشاشید بهش گفت  ببینم تو ایرونی هستی 

گفت. اه اره شما هم ایرونی هستید 

گفت. بچه قمی 

گفت. اره چه جالب شما هم قمی؟ 

گفت. نبش کوچه سعدی میشینی ؟

گفت بابا دمت گرم هم محلیم؟

گفت. الیاس جهوده ختنه ات کرده؟

گفت لامصب اینارو از کجا میدونی؟ 

گفت پدر سگ الیاس چشاش چپ بود همه رو کج میبرید

بگیر اونور خیسم کردی کثافت...!!!


23.دوستم بهم زنگ زده میگه: اسکناس نو داری؟

میگم آره

چقدر میخوای؟

میگه ده هزاری و پنج هزاری داری؟ 

گفتم آره

 میگه میشه برام کارت به کارت کنی؟!!!


امام از اسکناس اومده بیرون داره گریه‌ میکنه  میخواد برگرده پاریس ،چجوری آرومش کنیم؟


24.عرض شود که

دیشب نرفتم خونه . . .

صبح که رفتم بابام گفت : دیشب کجا بودی ؟

گفتم : خونه دوستم !

برداشت به ده تا از دوستام زنگ زد ؛ خدا خیرشون بده ، هفت تاشون گفتن : دیشب خونه ما بوده !

دوتاشونم گفتن الان اینجاست ولی خوابه بیدار شد میگم زنگ بزنه.

من تو کف اون یکی ام که گفت اینجاست داره نماز میخونه نمیتونه صحبت کنه !!!


25.عرق نعنا

از خانواده همون عرق سگیه!!!

ولی اون رفت پی رفیق بازی

,این نشست پای درس و مشقش ،متخصص معده شد .


26.ﺩﯾﺪﯾﻦ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻣﺎﯾﯽ ﮐﻪمسئول دستگاهن و ﭘﺎﯼ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻥ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﮊﺳﺖ ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ؟

ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻣﺨﺘﺮﻉ ﺩﺳﺘﮕﺎﻫﻦ .


بابا ﺩﮐﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﺰﻥ ﺑﭽﺮﺧﯿﻢ گوزووو...


27.لره قبض آب اومد 

براش یه میلیون تومان

گفت : 

به گمونوم خدا بارون آخریه زده به حساب مو . . . .. .!!!!!


28.یه بنده خدایی از دیوار بین بهشت و جهنم میاید بالا به بهشتیا میگه : کسی آب جوش نمیخواد اینجا؟؟؟

میگن : نه.

میگه: خب پس من یه موز برداشتم!!!!


29.یکی داشته دنبال اتوبوس میدوییده...یارو سرشو از پنجره اتوبوس در میاره میگه ندووو   نمیرسی...اونم میگه بدبخت نرسم که به گا رفتی...من راننده شم.

30.دخدرای دانشگاه زمانی که دوستاشون صداشون میکنن :

پارمیس ، هلمیدا ، سیسی، پارمیدا، شاپرک، نانا ...

حالا سره کلاس موقع حضور غیاب استاد :

طاهره، ام البنین، مارچوبه، گرمابه، سکینــه ، عظیمه،چلسومه


31.وایساده بودم تو صف نونوایی. یکی اومد پرسید صف نونه؟ گفتم نه دیوار دفاعی چیدیم شاطر میخواد ضربه ایستگاهی بزنه!!!


32.سخت ترین عذاب توی دنیا رو پسر نوح کشید ، فک کن داری غرق میشی یه گورخر برات دست تکون میده از روی کشتی بابات


33.آخونده لباساشو میشوره

باد لباساشو میندازه جلو خونه ی لره ... لره در خونرو باز میکنه میگه :


یا اباالفضل کی آخوند خورده پوستشو انداخته اینجا !


34.دعای لر بعد از نماز صبح:


خدایا دلت خنک شد نذاشتی بخوابم!


35.یه روز یه قلّک قرص اکس می خوره، وام میده!


36.به یکی قبل اعدام میگن حرفی داری ؟

میگه نه،

میکشنش بالا؛ 

دست وپامیزنه که حرف دارم..

.


.

.

میارنش پایین میگن بگو:

میگه جناب سروان خونه روبرویی ماهواره داره ازاینجامعلومه !!!!


37.یه روز گوجه‌فرنگی از گوجه‌سبز میپرسه سید خوشمزگیتون ارثیه؟

سید جواب نمیده....


38.یه نفر داشت دعا میکرد و اونم ایستاده که ناگهان یه پرنده میخوره به پنجره اتاقش و می افته پایین و اون یه نفر میگه خدایا من دارم به درگاهت دعا میکنم اون وقت تو داری انگری برد بازی میکنی!


39.ﺑﻪ ﻳﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ


ﻧﻮﺷﺘﻢ “:ﺧﻴﻠﻲ ﮔﺎﻭﻱ .”

.


ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ میگه : ﺷﻤﺎ ﻛﻲ ﻫﺴﺘﻲ ؟ ﻣﻨﻮ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻲ؟

40...یه اسبه زنگ می زنه به سیرک می گه آقا ببخشید شما تو سیرکتون اسب نمی خواید.یارو میگه :چه شیرین کاریایی بلدی؟اسبه می گه :احمق من دارم با تو حرف می زنم.