هفتگ
هفتگ

هفتگ

اسکاندیناوی

شنبه سر ظهر تو مترو 10 الی 15  نفر توریست  بسیار جوان همراه  دو، سه تا دوست ایرانی شون واگن رو گذاشته بودن رو سرشون با حرف زدن و شوخی و ...اروپایی بودن اما متوجه نشدم  اهل کجان، چون فقط عربی و انگلیسی رو میتونم از فارسی تشخیص بدم  اونم به مدد آموزش و پرورش.

مردمی که قطعا از نوام چامسکی زبان شناس ترن چنان به حرفها دقت میکردن که بالاخره متوجه بشن توریست ها کجایی هستن، توریست ها ایستگاه طالقانی پیاده شدن و امکان نشستن فراهم شد پیرمرد از مرد جوان بغل دستی پرسید اینا کجایی بودن انگلیسی بودن؟ مرد جوان جواب داد نه دانمارکی بودن.پیرمرد با پوزخند گفت  هان چیه تا دو تا بمب ترکوندن اینا ترسیدن بلند شدن اومدن اینجا! تا دیروز تو ترکیه ولو بودن  اومدن اینجا که چی هان؟ مرد جوان گفت البته دانمارکی ها... پیرمرد نذاشت حرفش رو ادامه بده با تغییر لحن و به شکل کاملا جدی و رسمی  گفت: بله اصولا کشورهای اسکاندیناوی در عرصه سیاست بین الملل با توجه به رعایت اصول بی طرفی و همگرایی...من رو میگی یعنی معععععععععععععععععععععععععع... حیف مجبور بودم ایستگاه مفتح پیاده بشم و ادامه بیانات پیرمرد رو از دست دادم.

کاری  به این ندارم که ما ایرانی ها اصولا راجع به تمام مسائل اظهار نظر میکنیم هنوز متعجبم از تغییر لحن و نوع کلام و سخن پیرمرد  یعنی اساتید صاحب کرسی  علوم سیاسی در معتبر ترین دانشگاه ها ، پشت تریبون رسمی رادیو و تلویزیون اینجوری صحبت نمی کنند که این پیرمرد میکرد.

یعنی توضیح همین یه جمله اش برای اکثر  مردم  حداقل نیم ساعت زمان میبره... اسکاندیناوی کجاست؟عرصه سیاست بین الملل یعنی چی؟اصول بی طرفی و همگرایی رو کی میخواد معنی کنه...

عیبش چو گفتی هنرش نیز بگو

یکشنبه عصر به دلیل دل درد شدید مجبور شدم برم بیمارستان، مشکل سنگ کلیه داشتم که خوشبختانه برطرف شد. چیزی که میخوام بگم اینه که طی اون پنج،شش، ساعتی که اونجا بودم  برخلاف انتظار و چیزهایی که شنیده و خونده بودم، برخورد و عملکرد کارکنان بیمارستان فیروزگر بسیار عالی بود از نگهبان دم در تا مسئولین اورژانس ، پرستاران و پزشکانی که هفت مرتبه من رو معاینه کردن با روی خوش  و پر حوصله،  از خانوم دکتر مسئول سونوگرافی تا پرستار بخش سی تی اسکن، همه و همه خوب بودند مسئول داروخونه، حسابدار بسیار خوش برخورد... برای من که تا حالا هر چی از بیمارستان و کارکنانش شنیده و خونده بودم رفتار بد و غیر مسئولانه بود، اینچنین برخوردی بسیار تعجب برانگیز بود اونهم واسه یه بیمارستان دولتی، الغرض  همیشه عادت داریم نسبت به کمی و کاستی ها حرف بزنیم و انتقاد کنیم ( هرچند بجا)  اما اینبار که شخصا این رفتار مناسب و پسندیده رو مشاهده کرده و لمس نمودم، بر خودم واجب دونستم که این رفتار و برخورد عالی رو به زبان بیارم، تمامی پرسنل زحمتکش  و مهربان بیمارستان فیروزگر  از یکایک شما عزیزان تشکر میکنم و امیدوارم در سایر بیمارستان‌ها این روش سرلوحه کار قرار بگیرد.

انشاء

کل دوره دبستان و راهنمایی  موضوع های که برای انشاء می دادن کلا پنج شش تا  بیشتر نبود. نمی دونم دستور اداره آموزش و پرورش بود یا خلاقیت بیش از حد معلم ها ! که موضوع می دادن بهار را توصیف کنید، پاییز را توصیف کنید، تابستان را چگونه گذراندید، علم بهتر است یا ثروت، تعطیلات عید را چگونه گذراندید...

به نام یگانه خالق هستی قلم در دست گرفته و موضوع انشای که از ما خواسته شده را می نویسم  ما امسال عید به دیدن اقوام رفتیم و با دختر خاله ها و پسر خاله هایم خیلی بازی کردیم و بسیار خوشحال شدیم.

روز سوم عید به دماوند رفتیم به ویلای یکی از دوستان پدرم که آنجا هوا خیلی سرد بود و من کوه آتشفشان را دیدم و سنگهای آتشفشانی را از نزدیک دیدم یک روز هم بازی الک و دولک انجام دادیم که خیلی خوش گذشت ،وقتی بعد از چند روز به خانه برگشتیم دیدم ماهی عیدمان مرده است و خیلی غصه خوردم  من و برادرم ماهی مرده را در باغچه دفن کردیم، روز سیزده بدر هم  چون باران شدیدی می آمد نشد جای برویم و در خانه مانده و کارتون دیدیم و آجیل ها را تمام کردیم. این بود انشای من درباره عید نوروز

................................................................................

این انشای من در سال چهارم دبستان بود.

مشتاق یا مجبور؟

ساده ترین تعریف فرهنگ (( فرهنگ را می توان به مجموع رفتارهای اکتسابی و ویژگی اعتقادی اعضای یک جامعه معین تعریف کرد. کلمه اساسی و مهم در تعریف یاد شده ، کلمه اکتسابی است که فرهنگ را از رفتارهای برخاسته از وراثت و ویژگی های زیستی متمایز می کند.)) 

آنچه یاد گرفته ایم و برایمان نهادینه شده، عمدتا توسط مادرانمان یا به زبان بهتر توسط  زنان به ما منتقل شده است. بروس کوین  جامعه شناس ، می گوید: (( جامعه به گروهی از انسانها اطلاق می شود که در طول هزاران سال با

 یکدیگر زندگی کرده و در سرزمین معینی سکنی گزیده اند و سرانجام، خود را به عنوان یک واحد اجتماعی متمایز از

 گروه های  دیگر، سازمان داده‌اند.افراد هر جامعه همچنین فرهنگ مشترکی نیز دارند. ممکن نیست که فرهنگ

 جدای از جامعه یا جامعه جدای از فرهنگ باشد. هرجا که جامعه‌ای هست، فرهنگ منطبق بر آن نیز وجود دارد.)) 

حالا برخی از ما با اشتیاق به دنبال رسوم برخاسته از فرهنگ هستیم و برخی بی میل که اکثر افراد جامعه در بین این دو حالت در یک طیف قرار می گیرند.اینکه نزدیکی به سر دو طیف و چگونگی فرهنگ پذیری مان به چه صورتی است خود امر دیگریست ، اما اینکه فشار  هنجارهای  اجتماعی ما را به چه سمت و سویی سوق می‌دهد تا  حدود زیادی خارج از  کنترل ماست  و  هرکسی که بخواهد بر خلاف مسیر رودخانه شنا کند  می  بایست هزینه  آنرا بپردازد.فی المثال همین  اعمال  و مناسک ایام نوروز اعم از  قبل آغاز  سال نو  تا سال تحویل و,ادامه ماجرا  که   بسیاری علی رغم میل باطنی دست به اعمال و رفتاری می زنند که چندان به آن معتقد نیستند در اینجا حتی می توان به مناسک و رسوم مذهبی نیز  اشاره کرد مانند نذری دادن،سفره انداختن،اعمال  و رفتار شب قدر،دهه اول  محرم  و...   مثالهای فراوانی وجود دارد که به موارد فوق بسنده کردیم.

آری فرهنگ  از تلاقی رفتار ها، و اندیشه ها طی زمان در بستر جامعه شکل میگیرد که تا امروز زنان در شکل گیری 

  آن  کمتر نقش داشته اند  اما حفظ و حراست از آن  و انتقال آن به  نسلهای بعدی عمدتا توسط زنان صورت می پذیرد.حالا  اینکه ما تا چه حد و اندازه یی فرهنگ پذیر شده و این رسوم را پذیرفته و درونی ساخته ایم به عوامل فراوانی بستگی دارد که از حوصله اینجا خارج است.

سوال اساسی اینجاست  ما تا چه حد و تا کجا  اشتیاق داریم و به چه میزانی مجبور به انجام  اعمال و رفتار  دیکته  شده هستیم و اصولا چقدر توان و جسارت پرداخت هزینه خلاف آنچه از ما انتظار می رود  را داریم.

 نکته حایز اهمیت این است که گاها  پیش می آید ما برخی از شور و شوق ها یمان و  استنکاف  ها یمان صوری و ساختگی ست و به دلیل تعدد تکرار  حتی خودمان نیز باورمان می گردد که واقعا نسبت به این رفتار اشتیاق  داریم ۰حال آنکه اگر به واکاوی بپردازیم خواهیم   دانست که واقعیت ماجرا چیز دیگریست.

ابتدا به خودم و سپس به شما میگویم بیاییم به  افتراقات ، فارغ از  دلیل تراشی و واکاوی رفتارهای دیگران به آن احترام بگذاریم اگر کسی به  دیدار دورترین اقوام می رود سنتی و عقب مانده نیست.کسی که تمایل به دید و بازدید ندارد  منزوی و افسرده نیست.بهتر است به تنوع رفتاری احترام بگذاریم به ما ارتباطاتی ندارد. چرا  شخصی تمام   محرم و صفر را سیاه می  پوشد چرا دیگری شب عاشورا ،  تولد  گرفته است .

تبلیغ برای رسوم و مناسک پسندیده و اجبار بر پذیرش آنها نکوهیده است.

روزهای شادی  داشته باشید.

چهارشنبه سوری

ما که مست و شاد و خیس عرق از رقص و پایکوبی هستیم ، چهارشنبه سوری شما هم  مبارک

دیگی که واسه من نمی جوشه...

چند شب پیش  دانشجویان یکی از کلاس ها که جلسه آخرش مصادف شده بود با چهارشنبه آخر سال یعنی بیست و ششم اسفند، درخواست داشتند برای اینکه کلاس روز دوشنبه، بیست و چهارم اسفند به پایان برسه، یه راهکاری ارائه بشه. بنابراین پیشنهادات مختلفی جهت برگزاری یک جلسه جبرانی جهت زودتر به اتمام رسیدن دوره به مدرس کلاس ارائه شد و پس از مطرح کردن توسط استاد، به رای گیری پرداختند که در برابر هرکدام  از راه حلها (یعنی در زمان دیگر اعم از روز یا ساعت) عده ای به مخالفت می پرداختند و نهایتا هیچ راه حلی پذیرفته نشد و هرکدام از دانشجوها خواسته خودش را به خواسته جمع ترجیح می داد.

هرچند بنا به تجربه شش هفت ساله مدیریت آموزش، مطمئن بودم این اتفاق می افته و موثرترین کار در اینجور مواقع اینه که یکی از راه حل ها نه به صورت پیشنهاد، بلکه بعنوان تصمیم آموزشگاه یا مدرس، به دانشجویان ابلاغ بشه.

بگذریم... چیزی که توجهم رو جلب کرد این بود که می شد این کلاس رو یه نمونه کوچیک از جامعه مون فرض کرد. ترجیح منافع فردی به منافع جمعی، خودمحوری، تک ساحتی بودن، لجاجت و ...

نمی خوام وارد مباحث جامعه شناختی یا روان شناسی بشم چراکه از حوصله اینجا خارج است و فقط ذکر چند نکته:

خرد جمعی گمشده تاریخی ملت ماست، هرچند بسیاری از متفکران معتقدند که خرد جمعی، ثمراتش را داده و امروز در جهان غرب، روشنفکران بدنبال راه حلهای دیگری هستند اما هنوز هم همین درخت خشکیده برای شرق مفید فایده خواهد بود.

تمرین دموکراسی و خرد دموکراتیک قطعا هزینه داردو باید هزینه آن را پرداخت، هرچند پرداخت هزینه لزوما به نتیجه دلخواه نمی انجامد بلکه آموزش و انتقال آگاهی به شیوه مناسب، باعث رسیدن به سرمنزل مقصود است.

ما هنوز تبدیل به انسانهای مدرن نشده ایم و توان تفکر انتزاعی را نداریم و اکثرا در زندگی جمعی مان به عینیت بها می دهیم، آن هم عینیت خودمحور.

هنوز خیلی با انسان شهروند فاصله داریم، هرچند شهرنشین شده ایم، کنشهایمان منفعت طلبانه و زودگذر است نه غایت اندیشانه و دیگرخواهانه...

امیدوارم روزی فرا برسد که در سرزمینمان نفع جمعی بر نفع فردی غلبه کند و باور کنیم که بایست پیوند ارگانیکی داشته باشیم، نه صرفا پیوند مکانیکی...


از دست عزیزان چه بگویم گله یی نیست

نمی دونم شما هم تجربه کردین یا نه؟ اینکه یکی از عزیزانتون یه اخلاقی  داره که اصلا پسندیده نیست (حداقل از نظر شما) و این اخلاق باعث رنجش و دلخوری و ناراحتی میشه، حالا هر چقدر رابطه تون با این عزیز نزدیکتر باشه درجه رنجش و ناراحتی بالاتر میره، مثلا  اگر دوست صمیمی  آدم این مشکل رو داشته باشه با توجه به شدت و ضعف اون اخلاق  و میزان نارضایتی حاصل شده میشه تحمل کردمیشه تذکر داد میشه رابطه رو کم کرد حتی میشه رابطه رو قطع کرد و کات و تمام... اما اگه این عزیز مادر آدم باشه چیکار میشه کرد؟اصلا کدوم راه حل منطقیه؟چه جوری میشه هزاران اخلاق خوب رو در مقابل این اخلاق و رفتار بذاری و مقایسه کنی؟با احساسات چیکار کنیم؟اصلا مگه میشه با مادر کات کرد؟؟؟؟

این دو سر طیف احساسی محسوب میشن و الباقی عزیزان مثل خواهر و برادر و پدر و همسر و فرزند و گاهی معشوق در بین این دو حالت  قرار میگیرن...درسته که گل بی خار خداست و همه ما به نوبه خودمون قطعا و حتما ایراداتی داریم اما مسئله اینجاست که این ایراد تا کجا قابل اغماض و بخشش هست؟ منظورم یه حرف یا یه رفتار تک موردی نیست بلکه رفتار دائمی و اخلاق همیشگی ،  مثلا دوست صمیمی شما همیشه در مقابل جنس مخالف شما رو نادیده میگیره و کلا جوری رفتار میکنه که انگار اصلا شما حضور نداری یا مادرتون از اقوام پدریتون متنفره و در عین حال شما فامیل پدریتون رو بسیار دوست دارید...

تا کجا میشه تحمل کردو تاکجا میشه ادامه داد؟مسلما خط قرمز هر کدوم از ما نقطه جوش متفاوتی رو نشون میده اون چیزی که برای من علی السویه محسوب میشه شاید برای برادرم فاجعه باشه یا برعکس... واکنش های ما بعد از عبور عزیزانمون از این خطوط قرمز  ارزش هر کدوم رو مشخص میکنه  واسه یکی یه قهر کوتاه، واسه یکی یه بحث طولانی و  با یکی همه  کات برای همیشه...

می دونم آرزوی محالیه اما کاش میشد آدمها هیچ وقت هیچ جا و هرگز کسی رو نمی رنجوندن ....

قرمزی لبای تو، تو هیچ مداد رنگی نیست

چند روز پیش سر ظهر که یک کمپ آموزشی در حال برگزاری  داشتیم  دیدم یکی از دانشجوهای  خانوم  توی آبدارخونه تو سینک ظرفشویی داره دست و صورتش رو میشوره به سمت سرویس بهداشتی  راهنماییش کردم، این موضوع رو به یکی از همکارا گفتم  که در جواب گفت ببین اون چقدر داغونه که آرایش نداره و داره صورت میشوره چون اصولا زنها و دخترا بیرون از خونه صورتشون رو نمی شورن... تو شلوغی کمپ و کارها نشد با همکار عزیز گفتگو کنم  اما ذهنم درگیر  حرف و نگاهش شد.

چرا اصولا باید حتما آرایش داشته باشن خانوما ؟

 قسمت کوتاهی از ابتدای فلسفه زیبایی شناسی رو با هم بخونیم   

((فلسفه در پی آن است که زیبایی و امر زیبا را خوب بشناسد و حقیقت و مشخصات آن را تعیین کند و اگر ممکن شد، اصول و قواعد زیبایی را دراختیار همگان قرار دهد. این حوزه از فلسفه که به زیبایی و چیستی آن می پردازد، موسوم به زیبایی شناسی است ..

در زیبایی شناسی، مانند حیطه های دیگر فلسفه، با بنیادی ترین پرسش ها درباره زیبایی و چیستی آن روبرو هستیم. سوالاتی مانند: اصولا ما به چه چیزی زیبا می گوییم؟ آیا زیبایی وجود خارجی دارد و می توان به آن اشاره کرد یا اینکه از امور ذهنی است و چیزی به نام زیبایی وجود ندارد؟

آیا زیبایی، مطلق است؛ یعنی یک چیز برای همگان و برای همیشه زیباست؟ و یا امری نسبی بوده و ممکن است شخصی چیزی را زیبا نداند و یا یک چیز زیبا با گذشت زمان، زیبایی خود را از دست بدهد؟

آیا می توان گفت که زیبایی به اشیاء و موجودات اضافه شده است ؛ یعنی یک شی داریم و یک زیبایی که با آن ترکیب شده است؟

قواعد زیبایی ثابتند یا متغییر؟

اساسا چرا زیبا، زیبا می نماید؟ هنر چه فایده ای دارد؟ تفاوت هنر با زیبایی چیست؟ چرا نظر مردم درباره امر زشت و زیبا مختلف است؟ و این که آیا قوه ای در انسان وجود دارد که خصوص شناختن زیبایی است؟ اگر چنین است آن چه قوه ای است؟))

قطعا آرایش کردن برای خانوما مسئله ای بسیار جدی است حتما بارها و در جاهای مختلف بسیار در این رابطه خوانده اید  و اهل فن به این مطلب پرداخته اند پس تکرار مکررات نمیکنم فقط چند سئوال

چرا برخلاف تمام حیوانات در نوع انسان جنس مونث  نیاز به خود آرایی دارد؟ آیا این توهم را مردان برای ایشان بوجود آورده اند؟

اگر آرایش داشتن یا نداشتن برای زن ایرانی مهم نیست چرا چالش عکس بدون آرایش بازیگران زن ایرانی به پر مخاطب ترین چالشها تبدیل شد؟

چرا زنان فکر میکنند با آرایش اعتماد به نفس به دست می آورند؟ چرا از زیبایی طبیعی گریزانند؟

چرا مردان با نوع رفتار و نگاهشان به این موضوع بیشتر دامن میزنند؟

چرا برای مردان برجسته گی های جسمی زنان بیش از برجسته گی روحی و شخصیتی و اخلاقی اهمیت دارد؟

چرا زنان بدون آرایش نجیب تر به نظر میرسند؟

چرا باید همرنگ جماعت شد؟

چرا زنان ایرانی توهم خود زشت انگاری دارند؟

.......................................................

هزاران سئوال دیگه رو هم میشه مطرح کرد اما از حوصله اینجا خارجه...

به نظر من هم اون خانوم داغون بود نه به خاطر نداشتن آرایش ( که شخصا زنان بدون آرایش رو بیشتر می پسندم) بلکه به خاطر اینکه  داشت دست و صورتش رو در سینک ظرفشویی ای که توش ظرف هم بود  میشست.

 

 

پی نوشت:  بابت جمعه هفتم اسفند به قول محمد رضا عالی پیام(( من که میرم رای میدم شمام برین رای بدید..))