هفتگ
هفتگ

هفتگ

فرصت دوباره


میدونید به چی فکر میکنم ....؟


دارم فکر میکنم تو این سالی که گذشت ....

چند نفر منو  " امین "دونستند باهام درد دل کردن ...نه از این درد دل های معمولی ... نه ... حرف واقعی .....حرف دل ...  یعنی طرف بیاد پیشت ، بدون ترس  حرف هایی بزنه که سبک بشه .... و مطمن باشه که تو  راز دار  هستی  .....



دارم فکر میکنم تو این سالی که گذشت

یواشکی دل چند نفر شاد کردم .... نه از این کارهای خیری  که میان ازت تقاضا میکند و تو هم حالا بین تعارف  و وجدان  ... گیر می افتی انجامش میدی  ... نه .....  

از اون کارها که صبح مرخصی بگیری بری  خسته اون کار  خیر بشی و انجامش بدی ..... هیچ کس هم جز خودت و خدای خودت ندونه کجایی و چه میکنی ....


دارم فکر میکنم تو این سالی که گذشت

چه اثری تو دنیای اطرافم داشتم ... کجا پامو از روز مرگی ایم بیرون گذاشتم ...میدونید فعالیت معمول اجتماعی معنی زنده بودن میده نه زندگی کردن ......دنبال خاطره ایی ام که معنی زندگی کردن بده ...




حقیقتش ....چیز دندون گیری  تو چنته  حافظه ام ندارم ... ولی نا امید هم نیستم چون داره سال نو میشه ... 


اصلا فلسفه سال نو  و  نوروز همینه .... " فرصت دوباره "


حالا اگه فلسفه اش هم این نباشه من دوست دارم اینجور معنیش کنم  ....

من از این جور معانی " من درآوردی " واسه خودم زیاد دارم


مثلا پنجره  واسه من معنی سلام کردن میده ...

ساعت فلسفه روز مرگیه ...

نگاه آدمها... برام  طمع حرف هایی که تحویلم میدن و یا  گاهن نمیدن ... میده


و نوروز هم برام فرصت دوباره محسوب میشه

فرصتی که تو هر سن و سالی مغتنم و با ارزش به نظرم میاد .


سال که نو بشه منم به روایت شناسنامه ام ... 39 ساله میشم



39 سال شاید برای آدم خاصی  شدن کمی دیر باشه ولی برای آدم بودن اصلا دیر نیست ....




ژئوفیزیک تنهاییم فدای یک لبخند شما بانو

ژئوفیزیک اسمیست که در دو حالت نام آن را می شنویم .

یکی وقتی زلزله می آید و مقدار ریشترش را همین ژئوفیزیک اعلام می کند یکی هم ساعت و دقیقه و ثانیه سال تحویل است که باز همین جناب ژئو فیزیک دقیق تر از همه زمان آن را بلد است .

اما حتی ژئوفیزیک هم نمی داند که راس ساعت و دقیقه و ثانیه  تحویل سال در دلم  چه زلزله ای می شود . هر سال همینطور است . چه همه سال تحویل های قبل از 93 که یا در کنار بابا بودم و برای طول عمرش دعا می کردم چه سال تحویل 93 که کنار قبرش ایستاده بودم و به گنبد سبز رنگ امامزاده چشم دوخته بودم و چه امسال  که تنها توی طبقه چهارم ساختمان هفتگ کنار سفره هفت سین شلخته ام نشسته ام ، من هر سال این موقع ، بی اختیار گریه ام می گیرد .


ساکنین طبقه اول آقا طیب و عیالش را می گویم ، عصر که داشتم می آمدم توی پارکینگ لباس قشنگ هایشان را پوشیده بودند و داشتند می رفتند منزل آقای کرمی بزرگ . محمد و روناک هم از صبح رفته اند . ممد می گوید هر سال لحظه تحویل دلش می خواهد دست آقایش توی دستش باشد و بعد از عید دیدنی های چند روز اول می روند سفر دیدن خانواده روناک . ولی امسال به خاطر کوچولوی توی راهیشان باید بمانند خانه و پذیرای میهمان هایشان باشند .


محسن و مریم هم دیشب رفتند مشهد . امام رضا طلب دل مریض هاست اما این سفر برای دعا و شفا نیست . الحمدالله شفا قبل از مرض آمده اینبار . این سفر شکرانه است . شکرانه نذری که ادا شد و دردی که شفا گرفت .


این پیرزاده هم از بس که زن ذلیل است همیشه موقع تحویل سال می رود منزل پدر خانمش آقای برجسته بزرگ . بعد از عید دیدنی از کلیه اقوام همسر اگر مهناز خانم رخصت بدهد یکسری هم به خانه پدر و مادر خودش می زند .


دلم پیش مامان ناهید است . دلم می خواست مادرم  موقع سال تحویل کنار ما باشد اما می گفت دلش سکوت خانه را بدون بابا تاب نمی آورد در این لحظه های همینطوری بالقوه غمناک تحویل سال . می گفت شما ها می روید پی عید دیدنی و تفریح و من دلم توی خانه از تنهایی می ترکد . این بود که از یک هفته پیش بار سفر بست و به بهانه مراسم سالگرد شوهر خاله ام رفت شهسوار پیش خواهرش و تا بعد از تعطیلات هم بر نمی گردد .


آآآآآآآآآخ که چقدر دلم گرفته ولی این ژئو فیزیک لامصب چه می فهمد ؟

ریشتر برای سنجیدن این دلگیری معیار خوبی نیست . کم می آورد .



تا چند دقیقه دیگر تیک تیک ساعت است و بعد صدای در کردن توپ می آید و  یکنفر "یا مقلب القلوب" می خواند و بعد هم صدای ساز و دهل می آید . اما من که می دانم با ترکیدن توپ ، دلم از غصه می ترکد .

کاش همسایه های هفتگ اینجا بودند اما همه رفته اند پیش فک و فامیلشان

همه جز من و خانوم مهربان طبقه دوم .


زنگ در را می زنم . مهربان با لبخند در را باز می کند . انگار او هم مثل من یک دل سیر گریه کرده است . تا می آیم حرف بزنم در را باز می کند و می گوید : بیا تو ...


مجری تلوزیون می گوید : فقط یک دقیقه تا تحویل سال 1394 باقی مانده است .

می گویم : مهربان خانم ! خانوم مهربان ! توی این ساختمان هیچکس  اندازه شما تنهایی مرا درک نمی کند . کنار همه تفاهم هایی که داریم ، یتیم بودنمان را هم اضافه کن .

مهربان می خندد و دل من می لرزد .

ژئو فیزیک چه می فهمد لذت تماشای لبخند کسی که عاشقانه دوست داری  چند ریشتر است ؟


می گویم : مهربان خانوم ! من طاقت دوری شما را ندارم . فاصله برای من زهر است . حتی قدر یک طبقه .

همسایه ها که برگشتند بهشان می گوییم که قرار است دیگر زیر دو تا سقف جدا نباشیم . حتی شده برای نوشتن توی هفتگ .

تعطیلات که تمام شد یکروز سر فرصت یا من می آیم منزل شما ساکن می شوم یا شما بیا طبقه چهارم پیش من زندگی کن . شما که پیش من باشید من مرد می شوم . "مردها گریه نمی کنند" حرف مزخرفیست . قول نمی دهم لحظه سال تحویل گریه ام نگیرد اما قول می دهم کنار شما دیگر از تنهایی نترسم .شما که پیش من باشید تنها نیستیم . خانواده می شویم . خودمان فامیل هم می شویم . هر سال یک پسر کاکل زری به دنیا می آوریم که برای ما نوه های قشنگ بیاورند . شما که با من باشید قول نمی دهم موقع سال تحویل گریه نکنم اما قول می دهم دیر بمیرم . دیرتر از بابای شما و بابای خودم . انقدر دیر که پسرهایمان موقع سال تحویل از تنهایی گریه نکنند .


صدای تیک تیک ساعت می آید ...

مهربان بغض می کند ...

توپ می ترکد ....

"حول حالنا " را که می خوانند مهربان می خندد

و حال من  "احسن الحال" می شود .






+

همسایه های خوبم :

مسعود و مریم ، محمد و روناک ، محسن و مریم ، آرش و مهناز و هانا 


عزیزانی که منت بر سر ما گذاشتید و مهمان جمعه های هفتگ شدید :

امید نقوی ، حامد توکلی ،رحیم فلاحتی ، نیلوفر نیک بنیاد ،مجید شمسی پور ، محبوبه گلستانی ،میثا لامع ،سید عباس موسوی ،محمد رضا امانی ، حمید باقرلو ،تیراژه ، یاسر نوروزی ،آرش ناجی ، مریم عندلیب ،نسرینا رضایی ، محمد اسحاقی و نادر تشرعی 


و همه خوانندگان نازنین و دوست داشتنی هفتگ

امیدوارم سال قشنگی در انتظار شما باشه

عید همتون مبارک ...



توصیه های نوروزی باقرلویی !

لابد توقع دارید آخرین نوشتهء امسالم در هفتگ یک فرقی با قبلی ها داشته باشد ولی متاسفانه یا خوشبختانه ندارد ! فقط یکسری توصیه است ، برادرانه و تاواریشانه :

.

این سه روز باقیماندهء سال را از دست ندهید ، حس و حال شهر محشر است ، بال بزنید بروید شهد بچینید لای شلوغی های رنگی

.

وخت تمام است ، به کارهای عقب افتادهء امسال دیگر فک نکنید ، از چهارده فروردین دوباره یکسال برایشان وخت دارید لذا چیز لققشان

.

اگر بودجه ای برایش در نظر گرفته اید لباسهای رنگی بخرید ترجیحن ، بگذارید در تلطیف خاکستریت شهر شما هم سهمی داشته باشید

.

اگر قد عیدی دادن شده اید حال بچچه ها را با کتاب و جوراب نگیرید ، برای آنها عیدی فقط با اسکناس است که معنی پیدا میکند

.

گل و گلدان طبیعی بخرید برای خانهء خودتان و پدر و مادرهاتان ، از مصنوعات بگذرید و بگذارید عطر بگیرد حول و حوالی تان

.

بعد از سال تحویل برای زنگ زدن ، اس ام اس دادن و عید دیدنی رفتن اولویت را بدهید به آنهایی که سال قبل دیرتر نوبتشان شد رفتن یا اصلن نشد

.

به آنهایی که در طول سال مشکل نه چندان حاد باهاشان داشتید اس ام اس تبریک بدهید ، کدورت ها را هم دور نریختید عیبی ندارد

.

زنگ گوشی تان را عوض کنید ، ترجیحن شاد بگذارید ، قرآن خدا نیس که سیصد سال یک رینگتون ثابت داشته باشید ، موسیقی بپراکنید

.

بله نیمهء دوم فروردین بلحاظ مالی کارمند فاکنده است اما با حرص خوردن و خسیس بازی هم اوضاع توفیر چندانی نخواهد کرد

.

نمی گویم برنامه ریزی مدون بکنید ولی در حد یک صفحه ام که شده برنامه های تعطیلاتتان را تیتروار لیست کنید ، کمک میکند به اینکه بعد از تمام شدن عید ، حس مغبونیت و بطالت نداشته باشید

.

بوسیدن دست بزرگترها را به حساب اُمُل و سنتی بودن نگذارید ، اگر این دستهای چروکیده و از ریخت افتاده نبودند ما این ریختی نبودیم

.

اگر مسافرت میروید توی جاده احتیاط کنید ، این سالی هیفده هزار نفر تلفات از مریخ نیامده اند ، در رانندگی آدم باشید

.

برای عید دیدنی و دید و بازدید ، سن و سال و تقدم و تاخر و قدمت ازدواج و سایر فاکتورهای چرت را بریزید دور و طرحی نو در اندازید

.

عید دیدنی رفتن های بعد از روز سوم چهارم به لعنت خدا هم نمی ارزد ، رفع تکلیف و انجام وظیفه است ، دهم به بعدی ها که کاملن بی احترامی و فحش است ، تازه به تازه باشید

.

با آنهایی که بخاطر شغلشان این ایام سر کار هستند مهربان تر از همیشه باشید ، عید کار کردن خودش به اندازه کافی توو مُخ هست

.

اگر کانال های اینوری یا آنوری برنامهء شاد و حال خوب کنی داشت بهم خبر بدهید و شادی هر چند موقت این ایام را تکثیر کنید

.

هوای آنهایی که میدانید بی کَس تر ، تنها تر و غمگین تر از بقیه هستند را داشته باشید تا جایی که می توانید و بلدید و از دستتان بر می آید

.

پرده ها را بیشتر از باقی ایام سال کنار بزنید ، باز هم بیشتر ، آفتاب را بیشتر به سرسرای فرشهای خانه دعوت کنید ، ویتامین دی هم دارد

.

سر جای پارک و صف پمپ بنزین و اینجور چیزها حداقل توی این دو هفته صبور تر باشید و یقه گیری نکنید ، سال بعد وخت زیاد است

.

اصلن فک نکنید اینهایی که گفتم را خودم مو به مو انجام میدهم ولی قول که سعی خودم را بکنم در رعایت و مراعاتشان

.

کامنت دونی این پُست را باز میگذارم که اگر حالش را داشتید و دوست داشتید این لیست را کاملتر و بلند بالاتر کنید

.

برای خودتان و خانواده های محترمتان نوروزی زیبا و سالی عالی آرزو میکنم ، خوش باشید ، خدافظ تا اولین هفتگ نود و چاری ام

آخرین دوشنبه ی 93

خیلی ها می گن عید ماله پولداراس .... منم یه مدت همین فکر رو می کردم...شاید وقتی کوچیک بودم.... شاید وقتی حساب کتاب جیبم با اتیکت اجناس توی مغازه ها خیلی توفیر داشت .... وقتی ویترین مغازه ها دورتر بودن.... نمی دونم شاید وقتی عقلم همون قدر می رسیده که عید رو اون شکلی نیگاه می کردم .... ولی خب روزگار می چرخه و حس و فکر آدم با هر چرخشش هزار بار عوض می شه ..... حالا می دونم چی از مسافرت های لوکس و ریخت و پاش های آنچنانی واسه عید بهتره... سلامتی و دل خوش!  .... و صد البته سلامتی خیلی بیشتر ... دل کلا کارش بهونه گرفتنه... همیشه یه مرگش هست... نباید خیلی زیاد محلش داد ولی باز خوبه که در کنار سلامتی دل آدم  هم خوش باشه .... نمی خوام شعار بدم ( کلا از به کار بردن این جمله در یک نوشته به اشد وضع متنفرم چون فکر می کنم اگه یکی نمی خواد شعار بده باید از خود متنش مشخص باشه که شعاری نیست و لازم به گفتن نیست ولی این قضیه ی شکرگزار و قدردان سلامتی بودن یه کم کلیشه شده و ناخواسته شبیه شعار می شه ! ) بگذریم .... داشتم می گفتم...

حالا با داشتن سی سال عمر و یکی و نصفی بچه فکر می کنم عید فقط ماله پولدار ها نیست .... ماله هرکسیه که تنش سلامت باشه و یه هفت سین پهن کنه گوشه ی خونه اش، بشینه کنارش و کانال هارو بالا پایین کنه واسه لحظه ی تحویل سال ... اونایی که دوستشون داره دور و برش باشن و وقتی سال نو شد بپرن بغلش !  عید ماله کسیه که روز اول سال جلوی در خونه ی مامان و باباش پارک کنه و با جیغ و هوار بره تو و بگه عیدی منو بدین .... یه سماور اونجا غل غل کنه منتظر باشه تا یکی یکی بقیه ی خانواده هم برسن یه چایی و شیرینی دور هم بخورن.... این دوخط آخر ماله همون مقوله ی دل خوش بود که گفتم تحت هر شرایطی یه بهونه ای واسه ساز ناسازگاری زدن پیدا می کنه ....

چه خوب که روز من توی هفتگ دوشنبه است .... چه خوب که من پنج شنبه نیستم .... وگرنه آخرین نوشته ی امسالم توی اینجا می شد همون قصه ی تکراری آخرین پنج شنبه های سال.... قصه ی دلتنگی و دیس حلوا و گلایل ... و چقدر خوشبخت و مایه دارن تمام اونایی که این پنج شنبه قرار نیست به یک سنگ نوشته بگن : عیدت مبارک ! ....

نمی خواستم ناراحت کننده بنویسم ( اینقدر از به کار بردن این جمله توی نوشته بدم می یاد ...خب نمی خواستی بنویسی غلط کردی نوشتی ) .... حالا مهم این است که من پنج شنبه نمی نویسم .... پنج شنبه پیرزاده از تراوشات مهم ذهنی اش می نویسد و آخرش هم می پرسد: شما شیرینی عید از این ریزا دوست دارید یا از این گنده ها ؟ بعد اگر نظر بدهی و بگویی از این ریزا یه جوری جوابت را می دهد که انگار خون کرده ای و اگر بگویی از اون درشتا باز هم یه جوری جواب کامنتت را می دهد که فکر کنی چقدر احمقی که گفتی از این درشتا .... ایشالا سال جدید این فیلسوف هفتگ هم شفا پیدا کند. بگو آمین.

برای همه دوستانی که هفتگ را می خوانند ( چه با کامنت چه بی کامنت ) آرزوی سالی خوب و پر از آرامش می کنم...  مواظب خودتون باشد. 


راز روزهای آخر اسفند

روزهای آخر اسفند خاصیت اُسمُزی دارند. کلی حس و حال و یاد و خاطره را از رقّت روزهای رفته ی یک سال، از خلال هفته ها و ماه های سپری شده، از پشت سر ِ آدم ها جمع می کنند و زورچپان می کنند بین غلظت ِ شلوغی های آخر سال. بین ترافیک ِ دغدغه و اضطراب ِ نو شدن. نتیجه اش می شود این که درونیات آدمیزاد این سه چهار پنج روز ِ آخر سال می شود معجون ِ عجیبی از احساس. از حسرت ِ روزهای عمر که رفت و باری که ماند بر زمین، از امید به روزهای پیش رو، از وسوسه ی تجربه های جدید، از اضطراب ِ قدم گذاشتن در راه های نرفته، از بدگمانی به دست ِ روزگار و حتی از رنگارنگ ِ قالی های خیس که روی بام ها پرچم ِ آمدن بهار می شوند، در اهتزااااز...

سی و دو سال گذشت تا راز روزهای آخر ِ اسفند دستگیرم شود. روزهایی که خاصیت اسمزی دارند. اعتراف می کنم باید همان خط اول می گفتم که اگر اسمزی نشنیده اید تا به حال، یا نمی دانید و بلد نیستید! بی خیال این چند خط شوید و برسید به حال ِ بلبشوی دلتان این دم دمای آخر ِ سال

 + 94 پیش پیش مبارک

هفته ایی سه چهارتا تریلی بار پوکه معدنی از تبریز برایمان می آید.طبق برگه باسکول حساب و کتاب می کنیم.امروز بچه ها گفتند به یک ولوو شک کرده اند که وزن خالیش در بار قبلی یازده تن بوده،ولوو ها همه بالای دوازده تن وزن دارند،امروز دوباره همان ماشین داشت بار می آورد.آمد و بار را خالی کرد.برگه را گرفتیم.گفتم برویم باسکول.سوار شدیم.بله درست حدس زده بودیم.ماشین دوازده تن بود.انتظار دعوا و کل کل و بحث قبول نکردن و آسمان ریسمان بافتن داشتیم.راننده اما چیزی نگفت.پنجاه و پنج سالش بود.صبح ساعت هفت راه افتاده بود و شش عصر رسیده بود.پانصد و پنجاه هزار تومن پول کرایه اش بود.اختلاف یک تنی سی هزار تومن بیشترش می کرد.گفت هر چه بگویید حق دارید.خجالت کشیده بود.خیلی.هیچی نگفتیم.خیلی خجالت کشیدیم.حالمان گرفته شد،یک طور بدی شد.

هفته ایی سه چهارتا تریلی بار پوکه معدنی از تبریز برایمان می آید.طبق برگه باسکول حساب و کتاب می کنیم.امروز بچه ها گفتند به یک ولوو شک کرده اند که وزن خالیش در بار قبلی یازده تن بوده،ولوو ها همه بالای دوازده تن وزن دارند،امروز دوباره همان ماشین داشت بار می آورد.آمد و بار را خالی کرد.برگه را گرفتیم.گفتم برویم باسکول.سوار شدیم.بله درست حدس زده بودیم.ماشین دوازده تن بود.انتظار دعوا و کل کل و بحث قبول نکردن و آسمان ریسمان بافتن داشتیم.راننده اما چیزی نگفت.پنجاه و پنج سالش بود.گفت هر چه بگویید حق دارید.خجالت کشیده بود.صبح ساعت هفت راه افتاده بود و شش عصر رسیده بود.پانصد و پنجاه هزار تومن پول کرایه اش بود.اختلاف یک تنی سی هزار تومن بیشترش می کرد.

ما مستفقر شده ایم


میهمان این جمعه هفتگ آقای دکتر امید نقوی است شاعر و نویسنده وبلاگ جان غزل :


در دوره کارشناسی‌ارشد استادی داشتیم به نام دکتر طبیبیان که از نظر حافظه و حضور ذهن مانند او ندیده‌ام. استاد ادبیّات عرب بود و خودش میگفت اگر اینقدر که من شاهد مثال عربی و فارسی از بر دارم فرمول فیزیک از بر کرده بودم از انیشتین بالاتر بودم.... یادش بخیر در کلاس از هر دری سخنی میگفت و حرف‌هایی می‌زد که استادان دیگر فکر گفتنش در کلاس را هم نمی‌کردند.


اما یکی از جالب‌ترین تکیه کلام‌هایش این بود که "ما مستفقر شده‌ایم" یعنی به زور فقیر نگه داشته شده‌ایم. "مستفقر" را بر وزن "مستضعف" ساخته بود و هر وقت بحث مشکلات مردم می‌شد این جمله را می‌گفت که: عزیزان من، ما ملّت فقیری نیستیم، ما مستفقر شده‌ایم. هر سال وقتی به نوروز نزدیک می‌شویم این جمله‌ی دکتر طبیبیان توی گوشم زنگ میزنه. وقتی می‌بینم در کشوری که بالاترین حجم منابع و ذخایر زیرزمینی و رو زمینی و معدنی و ... را دارد، موقعیت جغرافیایی عالی دارد، سرمایه‌ی بالایی از نیروی انسانی متخصص دارد، بالاترین جاذبه‌های توریستی را دارد و ... و... و... اکثر مردم زیر خط فقر زندگی می‌کنند و بسیاری از آنها به معنی واقعی کلمه با فلاکت زندگی می‌کنند؛ این جمله توی گوشم زنگ میزنه: " ما مستفقر شده‌ایم"

من نوروز را دوست دارم، هوای بهار را دوست دارم، بر خلاف بسیاری از شاعرها که به پاییز علاقه‌مندند من عاشق بهار و به‌ویژه نوروزم. امّا هر سال نزدیک عید یک غم پنهانی ته دلم را میگیره. یادم میاد دوّم یا سوّم دبیرستان بودم که با چندتا از همکلاسی‌ها قرار گذاشتیم، عید لباس نو نخریم و هرکس هم خریده بعد از عید که به مدرسه میاد لباس نو نپوشه. این طوری میخواستیم کمی از فشار روحی که به همکلاسی‌های ضعیف‌ترمون وارد میشد، کم کنیم. و از آن سال نزدیک به بیست ساله که من نوروز لباس نو نمیخرم و نمیپوشم؛ شاید کمی غم پنهانی توی دلم آروم بشه. یادمه نوجوان که بودم وقتی علّت عقب افتادگی کشورمان از کشورهای همترازش مثل ترکیه و کره و مالزی و ... را می‌پرسیدم، پدرم جنگ هشت ساله و ویرانی‌های آن و هزینه‌های بازسازی کشور را دلیل عقب افتادن کشورمان عنوان می‌کرد. ولی الان سالهاست که دیگه پدرم جوابی به این سوال نمیده.

چند روز پیش شنیدم یکی از مقامات بازرسی از نهاد ریاست جمهوری اعلام کرده "دولت پاک‌دستان" فاسد‌ترین دولت تاریخ ایران بوده؛ و به هرحال آش آنقدر شور بود که برای اوّلین بار در تاریخ کشور، معاون اوّل رئیس جمهور به اتهام فساد مالی محکوم شد و راهی زندان شد.


 امّا هیچ کس از خودش سوال نمیکنه ریشه‌ی این همه فساد اقتصادی کجاست. چرا هر روز رقم اختلاس "برادران" نجومی‌تر از روز قبل میشه و مردم بدبخت تر از قبل میشوند. چرا از این همه نهاد عریض و طویلِ مبارزه با فساد اداری و قوه‌ی قضائیه و ... کاری در کاهش فساد اقتصادی مدیران بر نمی‌یاد؟

دنیا به این سوال جواب داده. ما با محدود کردن روزنامه‌ها و جراید راه را برای این بدبختی‌های مردم باز کرده‌ایم. وقتی انتقاد از مدیران کشور "اقدام علیه نظام" و "برهم زدن امنیت ملی" و "سیاه نمایی"  و ... تلقی بشه ما هیچ راهی بجز بدبخت شدن بیشتر نداریم. وقتی روزنامه‌ها امکان انتقاد از سیاست‌های غلط دولت را نداشته باشند و اعتراض به سیاست‌های یک دولت "محاربه با خدا" تلقی بشه چاره‌ای جز آزمودن چند باره سیاست‌های غلط و بدبخت کردن بیشتر مردم نداریم. ما در این سال‌ها از رسانه‌ها، مجیزگویانی سربه زیر ساخته‌ایم که جرأت اعلام و پی‌گیری آشکارترین تخلّفات مدیران دولتی را ندارند؛ و این محدود کردن‌ها عاقبتی جز فساد بیشتر و اختلاس‌های نجومی‌تر ندارد.

عید که می‌آد یک غم پنهانی توی دلم جا میگیره؛ غم اون‌هایی که هرچی زحمت می‌کشند و بیشتر می‌دوند هر روز عقب‌تر میروند. غم اون‌هایی که میتوانستند با این همه ثروت ملّی و ذخایر سرشار کشور، شرمند‌ه‌ی زن و بچه‌هاشون نباشند و هستند. غم کسانی که دارایی‌های سرشار کشورشون در نبود رسانه‌های آزاد و مستقل توسط"برادران پاک‌دست" به کانادا و کشورهای دیگه منتقل میشه تا اونها هر روز فقیرتر و بدبخت‌تر بشوند.

عید که می‌آد هر روز این جمله‌ی دکتر طبیبیان توی گوشم زنگ میزنه که: عزیزان من، ما ملّت فقیری نیستیم، ما مستفقر شدیم. یعنی به زور فقیر نگه داشته شده‌ایم.


زیاده گوییم را ببخشید. امیدوارم همگی سال خوب و خوشی را در پیش داشته باشید. سالی پر از تندرستی و شادی.

و سپاس از دوستان عزیزم در هفتگ که این هفته خانه شماره هفت را در اختیار من گذاشتند.