-
((با محبت شاید با خشونت هرگز))
سهشنبه 16 آذر 1395 20:13
کمتر روزی هست که با انواع خشونت در اجتماع و اطراف خودمان مواجه نشویم. اصولا خشونت چیست؟ رابطه جنسیت با خشونت چگونه است؟ کدام ادیان خشونت را ترویج میکنند؟روحیه و ساختار روانشناختی افراد خشن به چه شکل می باشد؟ خشونت عریان چه تفاوتی با خشونت پنهان دارد؟ خشونت کلامی ریشه در کجا دارد؟ نقاط افتراق و اشتراک خشونت آگاهانه و...
-
مرگ نزدیک است
دوشنبه 15 آذر 1395 23:07
یکبار صبح و یکبار هم بعد از ظهر از کنار خانه شان رد می شوم و دلم می گیرد... دلم می گیرد برای پسرکی که عکسش نقش یک بنر بزرگ شده و زیرش نوشته حلالم کنید! انگار یکی از همان شب های سرد هفته گذشته را تصمیم گرفته بوده با رفقایش در باغ سر کند که انگار لوله بخاری سرجایش نبوده و ... تمام! دلم می خواهد سر تا پا سیاه بپوشم و...
-
چگونه انتقاد کنیم
جمعه 12 آذر 1395 10:38
به نام خدا .... انتقاد نکنید ... ولی اگر مجبور شدید ... ۱. بگردید و یه کار خوبی که طرف واقعا انجام داده رو پیدا کنید و اول عرایض تون با تعریف از اون شروع کنید ... اگه چیزه خوبی تو طرفتون پیدا نکردید .. ۰شما بیشتر نیازمند انتقاد هستید ۲. اگه قبلا اشتباه مشابه انچه الان می خوایید منتقد ش باشید نجام دادید حتما حتما اونو...
-
چراغ های روشن
چهارشنبه 10 آذر 1395 20:00
هدفون را تا بیخ چپانده ام در گوشم. Near light با ابهت تمام در حال پخش شدن است. یک دستم به شلغم است تا بلکه بهتر شود این احوال زار و یک دست به تلگرام. هی برو بالا هی بیا پایین. چنگال در این دست و لیست کانتکت ها در آن دست... فایده ندارد. نه شلغم، نه تلگرام... توی احوالات خودم بودم که با صدای مهیبی پریدم. در واقع پرانده...
-
گلنار
سهشنبه 9 آذر 1395 19:51
((گلنار کجایی که از غمت ناله میکند عاشق وفادار گلنار کجایی که بی تو شد دل اسیر غم دیده ام گهربار)) سلام چطوری؟ خوبی روبراهی؟ چند وقت شده نمیدونم من که تو اون اتاق بودم بچه ها بهش میگن قرنطینه و پرستارا میگن ایزوله منو انداختن بودن اونجا و میگفتن بس که با تو حرف میزنم بقیه شاکی شدن اذیت میشن میگن من آرامششون رو گرفتم...
-
زندگی در روزگار نانجیب
شنبه 6 آذر 1395 21:03
طفلی به نام شادی دیریست گم شده ست با چشم های روشن براق با گیسویی بلند - به بالای آرزو - هر کس ازو نشانی دارد ما را کند خبر این هم نشان ما : یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر . محمدرضا شفیعی کدکنی سوگواریم . سوگوارِ جان دادنِ هم وطنانمان : در عراق در قطار در جاده های در انحصار در اندوه در انتظار به پایان رسیدن سالهای سیاه...
-
حمید باقرلو
جمعه 5 آذر 1395 15:11
۱ گوشه دفتر مشق یک مملی! امروز از آسمان برف آمد و مدرسه ها تعطیل شد و ما در کوچه برف بازی کردیم! برف خیلی چیز خوبی است و به نظر من از بعضی نظرها از نوشابه نارنجی هم بهتر است چون با آن خیلی بازیها میشود کرد ولی با نوشابه نارنجی نمیشود خیلی بازیها کرد و فقط میشود آنرا خورد!... یکی از بازیهای خوبی که میشود در برف کرد این...
-
رکاب زن
چهارشنبه 3 آذر 1395 20:16
بچه که بودم با برادر و پسر خاله هام دوچرخه سواری می کردیم. اولش خیلی ساده شروع شد. مثل هر بچه دیگه ای که دوچرخه سواری میکنه. یواش یواش برامون جدی شد. دوچرخه هامون رو تعمیر می کردیم، ارتقا می دادیم، وسایل ایمنی می خریدیم... من تنها دختر گروه بودم. اون موقع ما توی یه خونه دو طبقه زندگی میکردیم. اونها طبقه پایین و ما...
-
ورزش
سهشنبه 2 آذر 1395 20:04
همه میدونیم چقدر ورزش خوبه، چقدر فایده داره و جلا میده جسم و روح رو. اما بازهم باهاش بیگانه ایم. چند روز پیش که مجبور شدم حدود سی، چهل تا پله رو سریع طی کنم به هن وهن افتادم و رگ پام گرفت باورم نمیشد این من بودم که یه روزی تا ایستگاه پنج توچال رو وسط زمستون یه نفس می رفتم، 4 تا 90 دقیقه پشت سر هم تو زمین خاکی شرطی...
-
زندگی ، با مزه ی گس
شنبه 29 آبان 1395 21:31
تصور می کنم به هر دلیلی ، خواسته یا ناخواسته رفته ام به شهری که هیچکس را نمی شناسم . آنجا هیچ شغلی ندارم و نمی دانم باید چکار کنم و چگونه روزگار بگذرانم ؟ حالا کمی شرایط را سخت تر می کنم . فرض می کنم در شهر خودم ، در زمانی غیر از زمان خودم مجبورم زندگی کنم . تمام کوچه ها و خیابانها را می شناسم . از تک تک کوچه پس کوچه...
-
اربعین
جمعه 28 آبان 1395 08:11
دولت عراق برای ورود ایرانی ها به مراسم اربعین دو میلیون و پانصد هزار ویزا صادر کرده .... جمعیت ایران حدود .....۲۰ میلیون خانوار ( ۸۰ میلیون نفر ) می تونید حدس بزنید چند نفر از این جمعیت عاشق امام حسین و شیعه و اسلام هستند ؟ از این ۸۰ میلیون ... شما پیر ها رو که توان چنین سفری ندارند کم کن بچه ها رو که کسر بزرگی از...
-
عصر جاودانگی
چهارشنبه 26 آبان 1395 19:48
تلویزیون روشنه و آقای دکتر داره از تکنولوژی چاپ پوست زنده خبر میده. دستگاهی خیلی با ظرافت در حال ترمیم پوست دست خانمی بود که آسیب دیده... با اینکه اول برنامه نوشته بود "هشدار! این برنامه شامل صحنه هایی است که برای همه مناسب نیست" اما چشم از دست هایی که بر اثر انفجار تکه پاره شده بود و داشت نشونشون میداد...
-
ماندن یا رفتن وسوسه این است
سهشنبه 25 آبان 1395 18:34
یه لحظه چشمامون رو ببندیم و به این فکر کنیم که قرار شده مرگ از زندگی بشر حذف بشه و انسان مادام العمر به حیاتش ادامه بده... زندگی بدون مرگ، میل به جاودانگی،نامیرایی،رویین تن شدن، چشمه آب حیات و ... در تمام طول تاریخ بشر تکرار شده و اسطوره ها و افسانه ها به این خاطر ساخته شدن و در درازنای تاریخ امتداد پیدا کرده اند....
-
هفتگ دو ساله شد
جمعه 21 آبان 1395 01:27
دو سال از زمانی که محسن باقرلو اولین پست هفتگ نوشت ، گذشت ۷۳۰ روز ....۱۰۴ هفته ..... در این ۱۰۴ هفته من ۱۰۲ بار وبلاگآپ کردم ... امروز یه نگاه کلی به مطالبی که نوشتم انداختم ... چنگی به دل نمی زد ده یا پانزده تا ش خوب بود ... الباقی خلاص بود .... نوشته های بقیه بچه رو هم خوندم .... نوشته های گاه و بیگاه مهربان عالی...
-
دلبرکانِ اشتها برانگیزِ من
چهارشنبه 19 آبان 1395 20:01
به نظر من برای بعضی غذاها می شود شعر گفت. نه از این شعرهای الکی پلکی ها... نه... یک شعر درست و درمان. چیزی در حد و اندازه های شاهکار حماسی آقا فردوسی... همچین استخوان دار. می شود صحنه نبرد را گرفت وسط میز نهار و یک طرف قوم پلو و طرف دیگر خورشت قرمه سبزی... واااای که چه رزمی شود اندر بشقاب و پلو و خورشت و روغن سبز...
-
غذا
سهشنبه 18 آبان 1395 20:36
به نظر من یکی از لذت بخش ترین کارهای دنیا غذا خوردن است. حالا هرکسی یه ذائقه و سلیقه یی داره که به تعداد و تنوع و حجم غذا مربوط میشه اما اصل ماجرا پابرجاست یعنی همون لذت بخش بودن غذا خوردن، دیدم و میشناسم کسانی رو که غذا میخورن صرفا برای اینکه زنده بمونن وچنان بی و میل و رغبت غذا میخورن که انگار دارن شکنجه شون...
-
بازی گونه
دوشنبه 17 آبان 1395 22:01
تمام مدتی که وبلاگ خودم را می نوشتم تقریبا خواننده های خوبی داشتم. خیلی هاشان همیشه برایم کامنت هم می گذاشتند و عدد کامنت هایم اوایل برایم مهم بود. بعضی ها صرفا چون جوگیریات را دوست داشتند، من را از سر کنجکاوی می خواندند.. بعضی ها خودم را دوست داشتند و لطفشان زیر هر نوشته ای هر چند بد و سطحی شاملم می شد .... بعضی ها...
-
یک حس خوب
شنبه 15 آبان 1395 20:30
یک حس خوب یوسف و اصلان اهل خوزستانند . اولی اهل اطراف سوسنگرد است و دیگری اهل اطراف باغملک . دومی لر است و اولی عرب . پای کار و کارگاه که میان بیاید ، دیگر کجایی بودن و از کدام ایل و طایفه بودن ، خریداری ندارد – البته اگر دیگران بگذراند ! – آنچه مهم است در کنار هم بودن است و کار کردن . البته حاشیه های خوب و بد کار هم...
-
محسن باقرلو
جمعه 14 آبان 1395 06:58
سر یکی از تقاطع های عباس آباد - که نسبت به بهشتی خیلی اسم قشنگتری ست ! - یک آقای روزنامه فروشی وامیستد ( بیشتر می دود ) که قیافه اش به اراذل اوباش می خورد طفلک ولی انقدر آدم خجالتی و ماخوذ به حیا و نجیبی ست که حد ندارد ... من هر روز مشتری ساعت 9 اش هستم ... قشنگ حواسش به ساعت هست که سر ساعت نُه کجای تقاطع بایستد که من...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 آبان 1395 20:01
تلفن زنگ زد. خانمی از نمره اش گله داشت. میگفت استاد به من گفته تو بیستِ کلاس من هستی پس چرا شدم هجده... گفته کار من از همه بهتره، پس چرا دو نفر دیگه بیست شدن... باهاش که صحبت کردم رفته رفته تن صداش رفت بالا. گله اش، شکایت شد. شکایتش، تهدید... گفتم کارش رو به دو تا استاد دیگه نشون میدم ببینم نظر اونها چیه. وقتی تماس...
-
قضاوت
سهشنبه 11 آبان 1395 21:18
این روزها فضای مجازی پر شده از این جمله که (( قضاوت نکنیم)) حالا باید دید اصولا قضاوت به چه معناست. عمدتا کسانی که این کلام را بکار میبرند منظورشان این است که در مورد رفتار، ظاهر،پوشش،عقاید،آرایش،سکنات و غیره سایرین داوری نکنیم. معنای دیگر قضاوت رفع تعارض و نزاع و اختلاف بین دو یا چند نفر و حکم دادن و محق دانستن شخص...
-
دوست و دوست ِ دوست
یکشنبه 9 آبان 1395 22:36
یکی از دوستانم دو تا متن از یک دوست و دوستِ دوستش برام فرستاده بود که به نظرم خالی از لطف نیومد..... دوست : امروز، صحبت هات رو می خوندم..... اونقدر حس خوبی داشتم.. که نگو و نپرس.... انگار به حرف زدن باهات عادت کردم و......... جزئی از وجودم شده.... ومثل یک نیاز، مثل یک خلوت کردن با خودت و خودت،....... گاهی وقتها،...
-
برف نو
شنبه 8 آبان 1395 23:10
گمان کنم تعداد کمی باشند افرادی که بخواهند در فصل سرد و روزهای برفی کوله بار بردارند و به شهرهای سرد بروند . و گمان کنم خیلی کمتر ، افرادی باشند که در روزهای گرم و سوزان بخواهند سری به شهرهای گرم و هوای داغ جنوب بزنند ! اما یک چیزی شاید در بین اکثر ما مشترک باشد : عشق برف بازی در اولین برف زمستان ( یا پاییز ) . و باز...
-
بابک اسحاقی
جمعه 7 آبان 1395 21:32
همه آدم بزرگها درونشان کودکی دارند که کودک درون صدایش می زنند ولی من خودم کودکی هستم که دارد ادای آدم بزرگها را در می آورد نمی دانم چطور شد که بزرگ شدم و دوست هم ندارم که بدانم فقط یکروز صبح بیدار شدم و توی آینه دیدم که بابک کوچکی که می شناختم ریش درآورده زن دارد و به جای اینکه کیف محبوبش را که عکس ماشین مسابقه ای...
-
دخترِ دریا
چهارشنبه 5 آبان 1395 20:00
فکر کن در یه لحظه دنیا رو بُر بزنن. همه چیز رو بهم بریزن. آسیا اینطرف، هممرز استرالیا... قطب جنوب در غربی ترین نقطه زمین... اورست در قلب آفریقا... جنگل های آمازون شمال اروپا... زندگی در همچین دنیایی ترسناک میشه. اطلاعات جغرافیایی چیزی در حد کشک... همه وسط یه دنیای بزرگ گم میشن. وسط همون دنیایی که تا یه ساعت پیش...
-
دریا، جنگل،کوه، کویر
سهشنبه 4 آبان 1395 18:03
دریا رو دوست داریم بخاطر وسعت و یکرنگی اش،زیبایی و آرامشش، بیکرانگی و امتدادش، و... یاد موج های سهمگین و توفانهای وحشتناکش .دل نگرانی و تشویش خانواده های صیادان ماهی و خاطراتی تلخ... جنگل رو دوست داریم برای سرسبزی و درختان سربه فلک کشیده،حضور جذاب و جالب انواع حیوانات،روح زیبا و بخشنده اش،و... یاد باتلاقها و...
-
اعتماد.......
یکشنبه 2 آبان 1395 20:13
اعتماد کلمه ایی هست که تنها حروف کنار ِ هم نشسته، نیستند بلکه یک بار معنایی بسیار عظیم پشتش دارد و یک باور عمیق با ریشه هایی که می تواند در وجودت نشو و نما کند و عمیق و عمیق تر شود، یک اطمینان خاطر است..... یک تکیه کردن و خاطر جمعی.... موارد بسیاری برای اعتماد کردن وجود دارد...... مقوله های بسیار و آدم هایی که خود را...
-
یادداشت های روزانه مثبت هجده !
شنبه 1 آبان 1395 19:00
یک – نیمه ی دوم مهر نود و پنج چند روزی است که خیلی جاها ، خصوصا در فضای مجازی یک نام و یک واقعه بیش از هرچیز دیگری مطرح می شود : حاج سعید طوسی و یا همان محمد گندم نژاد طوسی . گفته می شود او به بیش از ده نفر از نوجوانانی که برای آموزش قرآن به نزدش می رفته اند تجاوز کرده است ! او یک قاری بین المللی ، نفر اول چند مسابقه...
-
فیض روح القدس
جمعه 30 مهر 1395 07:49
آقا یه سوال ؟ + جان اگه صبح پاشی ببینی می تونی معجزه کنی ... مثلا دستت شفا میده ... چه می کنی ..؟ + تو رو شفا می دم . نه جدی .... + تو چه می کنی ؟ ..... من ... من راه می افتم همه آدمهای مریض دنیا رو شفا می دم به صورت مخفیانه .... + تو شفا می دی ؟ !! نه خدا می ده توسط من ... + تو تشخیص میدی بری کیو شفا بدی توسط خدا...
-
تو فقط خنده ما را دیدی*
چهارشنبه 28 مهر 1395 20:06
امروز دیگه نتونستم چشم ببندم روی خرده فرمایشات ریز و درشت بچه های کلاس کژوال... یک ترم تمام روی اعصاب بودن... هر جلسه باهاشون یه مدل گذشت، هر سری یه درخواست جدید... یه روز گفتن بین تعطیلیه امروز کلاس نمیایم! یه روز گفتن نور کلاس کمه میایم کلاسهای پایین. دفعه بعد، ما کلاس عصر رو صبح بیایم؟ روز کلاسمون رو میخوایم عوض...